#شعر_و_کودکی
اگه آقاها برن توی دستشویی ِ خانما، خانم می شن؟
سید مرتضی/ سه ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
من همه ی کارای خوبو دوست دارم اما چی کار کنم که طاقتشو ندارم
دختر/ شش ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
خسته شدم از بی سوادی
وقتی سواد ندارم اعصابم خورد می شه
دختر/ شش ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
کلاس ما یه روز هست یه روز نیست یه روز هست یه روز نیست
اما کلاس خواهرم امروز هست فردا هم هست بعدشم هست. هرروز هست
خواهرم خیلی باید شکرگزار باشه
فاطمه طوبایی/6 ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
حاضرم هیچی نداشته باشم اما عقل و خدا و آقاجون داشته باشم
فاطمه طوبایی/ شش ساله
@sherokoodak
#شعر_و_کودکی
بابا ما یه روز انار داشتیم دادیم به همسایمون؟!
اونها هم یه روز موز داشتن دادن به ما؟!
محمد /3 ساله
@sherokoodak
شعر و کودکی
#شعر_و_کودکی #کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه کفش بادمجون: کلاه سبز روی بادمجان بند درخت: بند رخت پسر/ دو
#شعر_و_کودکی
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه
بَبِه: ممه ی باباها
دِلالو: کسی که دلش اندازه ی آلو است. کنایه از بچه ای که دلش همه ی خوراکی ها را می خواهد
پسر/ سه و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
چرا عددها زود به هم می رسن اما سِن ها زود نمی رسن؟
فاطمه/6 ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
پرپانه ها (پروانه ها) همه شون سوسری (روسری) دارن.
باهاش بال می زنن
معصومه/22 ماهه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
نگاه میکنه به آسمون ابری و میگه: ابرا بهم ریخته شدن انگار.
حره سادات/سه ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
انقدر خوش اخلاق شدیم که حتی مخمون هم داره می خنده
پسر/سه سال و هشت ماهه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامانایی که گُلبِهی ان، بوی خوبی می دن
پسر/سه سال و هشت ماهه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
شبا زل می زنم به صدای جیرجیرک تا خوابم ببره
فاطمه/شش ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
چقد چیزای قدیمی قشنگن؛ کاش ما هم قدیمی بودیم
فاطمه/شش ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
در حال خوردن زرده تخم مرغ:
دارم خورشیدو می خورم
پسر/ سه سال و ده ماهه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
فهمیدم آپارتمان چیه
جاییه که همدیگه رو نمیشناسیم...
محمد هادی /۶ ساله
@sherokoodaki