#شعر_و_کودکی
بابا اسرائیل شیش و هفت نمیزنه. عددی که میزنه، از شیش و هفت بیشتره.
سما/ هشت ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مادر:
نمی دونم چرا چند روزه سرعت اینترنت پایینه
محمدحسن: شاید چون ایران داره اسراییلو می زنه😂
سیدمحمدحسن/ پنج ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان امروز چه روز عجیبغریبیه؛ چرا برقا نمی ره؟
سیدعابس/ چهار ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه
گذرنامه: شناسنامه ی کربلا
علی اصغر/ چهار و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
ا ﷽ ا
آخر شب بود. داشتم آشپز خانه را جمع و جور میکردم . صدایش از توی اتاق میآمد. انگار داشت با کسی حرف میزد. کمی بعد دفتر نقاشیاش را بالا گرفت و نشانم داد:
_ : "مامان ببین حرفامو با خدا اینجا نوشتم."
:) "به به حالا چی نوشتی؟"
_ : "نوشتم "خدای خوب و مهربون من خیلی دوسِت دارم.
مامان بابامم خیلی دوس دارم.
ولی اگه یه روز مامان بابام بمیرن چی؟
اگه یه روز تو کلا بمیری چی؟"
بعدش خدا گفت : "نه عزیزم نگران نباش، من اصلا نمی میرم. همیشه پیشت هستم که تو تنها نباشی. الان دیگه وقت خوابه برو بخواب". "
و بعد رفت که بخوابد.
زینب چهارسال و نیمه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان صراط المستقیم یعنی چی؟
آبجی کوچیکه: آبجی جون یعنی تو کوچه نباید بری
ساجده/ سه سال و چهار ماهه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
رفته بود توی رختخوابش که بخوابه
دیدم صدای گریه میاد.
رفتم ببینم چی شده!
دیدم چشماش قرمزه و یه عالمه اشک ریخته.
پرسیدم چی شده عزیزم؟
انگار در دلش باز شد:
"دلم خیلی برا امام حسین تنگ شده اصلا دوست نداشتم دشمنا شهیدش کنن، الهی اسرائیل نابود شه
کاشکی امام حسین میاومد تو خونمون تا خودم قایمش کنم و شهیدش نکنن.
مامان! امام حسینم دلش برا من تنگ شده؟"
آره دختر گلم میتونی باهاشون حرف بزنی، ایشون صداتو میشنون.
"گریههامم میبینن؟"
بله عزیزم
"پس من به امام حسین میگم حالا که میخوابم بیاد تو خوابم تا ببینمش و بهش بگم بیاد تو شهرمون"
فاطمه امینی/ چهار ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان زندگی ما چهل ساله؟
یک تومنه؟ ده تومنه؟ شهادت تومنه؟
علی اصغر/ چهار و نیم ساله
@sherokoodakia
#شعر_و_کودکی
_ تازه با واحد پول کشورهای مختلف آشنا شده و داشت اسم کشورها و واحد پولشون رو میخوند. زد زیر خنده: اگه به من میگفتن واحد پول کشور "پاکستان" رو انتخاب کنم میذاشتم "تمیزی" ،نماد کشورشون هم یه جارودستی!
شهابالدین /در آستانه شش سالگی
@sherokoodakia
#شعر_و_کودکی
عه
برقامون رفته
چراغ گربه روشن کنیم.
علی/ دو سال و دو ماهه
@sherokoodakia
#شعر_و_کودکی
بالای پشت بام اون خونه، پرچم چی زدن؟
- پرچم یا هیأت.
سیدعابس/ چهارساله
@sherokoodakia
#شعر_و_کودکی
من:
دیدی آقای ... گفت اسلایم توی خونه ما ممنوعه؟
محمدحسن: خدا رو شکر که قانون خونه ما این نیست
سیدمحمدحسن/ پنج ساله
@sherokoodakia