شعر و کودکی
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه #شعر_و_کودکی زارتی رفتم زورتی برگشتم: سریع رفتم و برگشتم پسر/ هفت ساله
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه
#شعر_و_کودکی
بعد از اولین خرید نان:
این نونا دستخَرِ منه
دستخر: بر سیاق دستپخت
پسر/ هفت ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان میشه بازم برام آقا کادو بخری
(آووکادو)
محمد جواد/ سه و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
به خواهر پنج ماهه اش لباس پسرونه پوشوندم
مامان! دیدی من از اول گفتم معصومه پسره!
محمد جواد/ چهار ساله
@sherokoodaki
شعر و کودکی
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه #شعر_و_کودکی بعد از اولین خرید نان: این نونا دستخَرِ منه دستخر: بر سیاق
#شعر_و_کودکی
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه
غذا پَزد؟ = غذا پخت؟
امظهر= بر سیاق امروز و امشب
محمدطاها/ چهار و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان! آبجی شوهر کرده رفته خونهی بخت...
تو نمیخوای بری خونه بخت؟!
سارا / ۶ ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
در حال تخمه شکستن پدر و پسری:
بابا! تخمه ای که شما می خری مزه ی تخمه نمی ده
مزه ی محبت می ده
پسر/ هفت ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مدتی بعد از فوت دایی اش:
-خاله! باید برای دایی جشن بگیریم
-چرا؟
-چون دایی رفته آسمون، دیگه بزرگ شده. خیلی خیلی بزرگ شده که رفته آسمون.
حلما/ چهار و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
با دیدن سنگ قبرها:
-اینا عکس اونایی هست که رفتن آسمون؟
-آره
-وای چقدر آدم تو آسموناست:)
حلما / چهار و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
دوتا گربه دیدم داشتن باهم صحبت می کردن یکی گفت باید بریم خونه ی آدما، سفیده گفت : باید تعقیبشون کنیم تا بریم خونه شون
ساجده / ۶ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
بابا فردا بریم پارک پولی؟(شهربازی)
_فردا نیستم باباجون
پس مامان بیا ما بریم پارک بی پولی 😁(عادی)
ساجده / ۶ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
در حال ساختن باغ وحش:
_اینجا درِه، غذا که خوردن از اینجا می رن بیرون تا آدمارو لیس بزنن
ساجده/ 6 ساله
@sherokoodaki
هدایت شده از تلک الایام
#راه_های_رسیدن_به_خدا
پسرک یک بار در مراسم تعزیه حضور یافته .
از بین کاراکترهای مختلف با اسب ارتباط عجیبی برقرار کرده... فضای ذهنی و تخیلاتش را اسب ها پر کرده اند و شب و روز با هم روزگار می گذرانند...
اسب هایی با شخصیت های متنوع و محیرالعقول...
اسب هایی که گاهی مرزهای خیال را زیر سم می گذارند و در عالم واقع حسابی دردسرساز می شوند...
پسرک به روضه خوانی هم علاقه ی وافری دارد...
اوج روضه اش اینجاست که وقتی امام از اسب به زمین افتاد...
حالا مناجات دلخواه خودش را هم پیدا کرده:
یا ذوالجناح والاکرام!
#غلامرضای_عمو
#قبل_از_چهار_سالگی
#چگونه_با_اسب_به_خدا_برسیم
@telkalayyam