May 11
شب به هم درشکند زلف چلیپایی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحایی را
از نسیم سحر آموختم و شعله شمع
رسم شوریدگی و شیوه شیدایی را
جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق
قیمت ارزان نکنی گوهر زیبایی را
شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه و گل
شمع بزم چمنند انجمن آرایی را
صبح سرمیکشد از پشت درختان خورشید
تا تماشا کند این بزم تماشایی را
#شهریار
🍁🍃
خوشا قمار دلم با غمات که در دنیا
به شوق سود تو باید به خود زیان بزنم
#محمدحسن_جمشیدی
🍁🍃
چو نخلِ بیبَر اگر فیض مان به کس نرسد
برای سوختن آخر به کار میآیم...
#راهب_گیلانی
🍁🍃
وقتی قدم به جادهٔ رفتن گذاشتی
سهم من از تمام تو تنها نگاه شد..
#جواد_محمدی_دهنوی
🍁🍃
وحدتسرای دل نشود جلوهگاه غیر...
عکس است تهمتی که بر آیینه بستهاند
#بیدل_دهلوی
🍁🍃
شیرینم و مغزِ سخنانم تلخ است
عیشِ همه عالم از زبانم تلخ است
من هم از خویش در عذابم که مدام
از گفتنِ حرفِ حق دهانم تلخ است
#کلیم_همدانی
🍁🍃
از تجربه ی ملال ِ بی اندازه
با زخم ِ قدیمی ِ همیشه تازه
هر بار که از عشق سخن می گویند
این گوش در است و آن یکی دروازه
#محمد_یزدان_پناه
🍁🍃
مخور فریب که عشق آن شراب گلگون است
که در پیاله می است و چو میکشی خون است
#مشتاق_اصفهانی
🍁🍃
نگو که قند، سفید است و رنگ دیگر نیست
لب تو رنگ انار است و باز هم قند است!
#سجاد_نجاری
🍁🍃
به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت...
#حسین_منزوی
🍁🍃
برای فتح منِ خسته، جنگ لازم نیست
فقط بخند تو -آری- تفنگ لازم نیست
نیاز نیست به تزریق، کشتن ما را
هوا هوای تو باشد، سُرنگ لازم نیست
به جز همین که تو در ساحلی، دگر چیزی
برای خودکشیِ یک نهنگ لازم نیست
خرابه کردنِ یک شهر را، غمت بس بود
مغول نخواهد و تیمورِ لنگ لازم نیست
دلِ گرفتهی ما را به قلب خود نسپار
که در شکستنِ این شیشه سنگ لازم نیست
سیاهمویی و لب سُرخ، یککدام بس است
که میزبان تو که باشی، دو رنگ لازم نیست
من از نگاه بیفتم، تو میروی بالا
در این مقایسه الّاکلنگ لازم نیست
بهانه کرد که چون شاعرم، هوسبازم!
بگو نخواستمت دیگر، انگ لازم نیست...
#سجادشهیدی
🍁🍃
جناب سعدی در یکی از خاطرات کودکی خود می گوید:
یاد دارم که در ایام کودکی، اهل عبادت بودم و شب
ها بر می خاستم و نماز می گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم.
شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته، می خواندم. در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده اند.
پدر را گفتم: از اینان کسی سر بر نمی دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفته اند، بلکه مرده اند.
پدر گفت: تو نیز اگر می خفتی، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی!
#گلستان_سعدی
🍁🍃
مرا دلیست که از درد عشق رنجور است
تو را لبیست که سرمایهٔ شفا دارد ...
#فروغی_بسطامی
🍁🍃
یک خانومانْ هوس به زبانند عاشقت
اما یکیست آنکه دلش با زبان یکیست...
#شفایی_اصفهانی
🍁🍃
به دوشم مانده بار اشتباهم
خودم فهمیدهام غرق گناهم
بیا لطفی کن و هنگام رفتن
ببر با خود گناهان مرا هم...
#راضیه_مظفری
🍁🍃
عشق از سر رفت بیرون و غرور او نرفت
ناز مهمان را ز صاحب خانه می باید کشید
#صائب_تبریزی
🍁🍃
سلامم را اگر پاسخ نمیگوید خیالی نیست
سلام گرگ خیلی هم به کار ما نمیآید...
#امید_قدسی_زاده
🍁🍃