شب نیست که چشمم آرزومند تو نیست وین جان به لب رسیده در بند تو نیست گر تو دگری به جای من بگزینی من عهد تو نشکنم که مانند تو نیست... #سعدی 🍁🍃

غلام دولت آنم که پای‌بند یکی‌ست به جانبی متعلق شد از هزار برست #سعدی 🍁🍃

دشنام همی دهی به سعدی من با دو لب تو کار دارم❤️ #سعدی 🍁🍃

با همه هجرم امید، با همه خوفم رجاست گر دِرَمِ ما مس ست، لطفِ شما کیمیاست #سعدی 🍁🍃

گفته بودی: "همه زرقند و فریبند و فسوس" سعدی آن نیست ولیکن چو تو فرمایی، هست #سعدی 🍁🍃 چقدر سیاستمدار🚶‍♂

سعدی به دَر نمی‌کنی از سر هوای دوست؟ در پات لازم است که خار جفا رود! #سعدی 🍁🍃

من مانده‌ام مهجور از او،بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود #سعدی 🍁🍃

گر کند روی به ما یا نکند حکم او راست پادشاهیست که بر ملک یمین می‌گذرد سعدیا گوشه نشینی کن و شاهدبازی شاهد آنست که بر گوشه نشین می‌گذرد #سعدی 🍁🍃

غلام قامت آن لعبت قبا پوشم که در محبت رویش هزار جامه قباست #سعدی 🍁🍃

دهان خصم و زبان حسود نتوان بست رضای دوست به دست آر و دیگران بگذار... #سعدی 🍁🍃

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم شوقست در جدایی و جورست در نظر هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست بازآ که روی در قدمانت بگستریم ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم ما با توایم و با تو نه‌ایم اینت بلعجب در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم از دشمنان برند شکایت به دوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم ما خود نمی‌رویم دوان در قفای کس آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند چندان فتاده‌اند که ما صید لاغریم #سعدی 🍁🍃

سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو ای بی بصر! من میروم او میکشد قلاب را #سعدی 🍁🍃