شیدایی
🍁🍃 بر زخم دلم نمک نپاشی چه کنم؟ با نازکی این دل ناشی چه کنم؟ از اخم تو روزگار من زخم شده حالا تو ب
تو سینه ی من را بخراشی باید
روی سر قلب من تو باشی باید
این زخم جدید دوستت دارم را
با دست خودت نمک بپاشی باید
#جليل_صفربيگى
🍁🍃
گل داده ام از شکوفه هم لبریزم
بی روی تو اما همه را می ریزم
ننشسته به روی شاخه ام گنجشکی
رنگم نکن ای بهار من پاییزم
#جلیل_صفربیگی
🍁🍃
او گفت که من جان و جهانش هستم
آگاه ز پیدا و نهانش هستم
پرسید چه نسبتی تو با او داری
گفتم نگرانش ، نگرانش هستم
#جلیل_صفربیگی
🍁🍃
غم ریخته نقش ناله ام را برخاک
انداخته نعش لاله ام را بر خاک
این لاله ی واژگون مّنِ دلتنگم
که ریخته ام پیاله ام را برخاک
#جلیل_صفربیگی
🍁🍃
جان را به تکاپوی تو در آوردم
آشفته سر از کوی تو در آوردم
چون باد پریشان تو بودم یک عمر
تا اینکه سر از موی تو در آوردم
#جلیل_صفربیگی
🍁🍃
سنگم که همیشه در تکاپویم من
خاموشم و غرق در هیاهویم من
جانم به فدای آنکه اهل راز است
آن کس که بفهمد چه نمی گویم من
#جلیل_صفربیگی
🍁🍃
ای عشق بیا که دست و رو تازه کنی
با خون زلال من وضو تازه کنی
پرکرده ام استکانی از خون دلم
بنشین و بنوش تا گلو تازه کنی
#جلیل_صفربیگی
🍁🍃
پیچید به دور جان من ،پیچک شد
دندان و عصا و عینک و سمعک شد
چندیست سرای سالمندان شده ام
تنهایی من چقدر کهریزک شد
#جلیل_صفربیگی
🍁🍃
گویی که نهاده روی گویی ما را
هر ثانیه می برد به سویی ما را
سرگیجه گرفته ایم ، انگار خدا
انداخته در لباسشویی ما را
🔻🔻🔻
عشق آمد و اول دهنم را جر داد
آنگاه تمام بدنم را جر داد
پنداشت که من حضرت یوسف هستم
از چارطرف پیرهنم را جر داد
#جلیل_صفربیگی
#طنز
🍁🍃
شعر آمد و نک زد به زبانم گنجشک
پرواز نمود از دهانم گنجشک
عاشق بشوی قشنگ می بینی که
از سنگ چگونه می تکانم گنجشک
#جلیل_صفربیگی
🍁🍃