eitaa logo
شیدایی
104 دنبال‌کننده
43 عکس
18 ویدیو
0 فایل
صفحه ادبی شیدایی
مشاهده در ایتا
دانلود
من مدتی‌ست ابر بهارم برای تو باید ولم کنند ببارم برای تو 🍁🍃
بی‌کیمیای مستی تبدیل غم محال است؛ یا می حلال فرما یا غم حرام گردان... 🍁🍃
هر قضایی سببی دارد و من در غم دوست اجلم می‌کشد و درد فراقش سبب است سخن خویش به بیگانه نمی‌یارم گفت گله از دوست به دشمن نه طریق ادب است # سعدی 🍁🍃
به انتظار نبودی، ز انتظار چه دانی؟ تو بی‌قراریِ دل‌های بی‌قرار، چه دانی؟ نه عاشقی که بسوزی، نه بی‌دلی که بسازی تو مست باده‌ی نازی، از این دو کار، چه دانی؟ 🍁🍃
آدم‌ها وقتی می‌آيند ‏موسيقی شان را هم با خودشان می‌آورند؛ ‏و وقتی می‌روند، ‏با خود نمی‌برند‌‌. 📚قرار ملاقات 🍁🍃
‍ شدم اسیر سپاهی به نام تنهایی ؛ و تن سپرده‌ام اینجا به دام تنهایی به هر کجا بگریزم دوباره می‌بینم ؛ هجوم تازه‌‌ای از ازدحام تنهایی به انزوای خودم پیله کرده‌ام بی تو ؛ که حکم می‌کندم بر نظام تنهایی به سمت و سوی جماعت نمی‌‌کشد دل من ؛ اقامه بسته فقط بر امام تنهایی سکوتم از سر رغبت اگر چه نیست، بدان ؛ سکوت کرده‌ دل اما به کام تنهایی شنیده‌ می‌شود از پاره استخوان تنم ؛ نوای ناله‌‌ی نی در مقام تنهایی کجاست مرهمی از جنس بودنت که دهد ؛ برای ثانیه‌ای ، التیام تنهایی قیام کرده‌ام امشب در این غزل ، شاید ؛ بگیرم از دو جهان ، انتقام تنهایی 🍁🍃
‍ دردِ فراق آمد و آشفته حالی اش باید گلایه کم کنم از جای خالی اش صیاد من که بال و پرم را شکست و رفت دیگر چگونه پر بکشم در حوالی اش گفتم که در خیال منی، گفت : بی خیال آتش به جان من زده این بی خیالی اش گاهی به یک اشاره گل‌آلود می شود یک برکه نیز با همه‌ی آن زلالی اش من آن کویر چشم به راهم که سالهاست دیگر کنار آمده با خشک سالی اش 🍁🍃
‍ گفته بودی دردِ دل کن گاه با هم صحبتی کو رفیقِ راز داری! کو دلِ پُر طاقتی؟ شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت شرحِ حالم را اگر نشنیده باشی راحتی تا نسیم از شرحِ عشقم با خبر شد، مست شد غنچه ای در باد پر پر شد ولی کو غیرتی؟ روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی بس که دامانِ بهاران، گل به گل پژمرده شد باغبان، دیگر به فروردین ندارد رغبتی من کجا و جرأت بوسیدنِ لب های تو آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی 🍁🍃
هنوز از اشتیاق زلف لیلا، چون وزد بادی ز برگ بید مجنون، ناله‌‌ی زنجیر می‌آید 🍁🍃
نمی دانم عیار لطف و قهرش را، همین دانم که چون تیر قضا در دل نشیند هر ادای او 🍁🍃
تا خیال لب او شمع شب تار من است خواب شیرین نمکِ دیدۀ بیدار من است 🍁🍃
چیست گفتم گنهم، دست به خنجر زد و گفت: پیش از آن دَم که شوی کُشته، بپرهیز و برو... 🍁🍃