#حضرت_جوادالائمه_علیه السلام
نمی دانم چرا در صحن بابایت دلم با توست
نمی دانم چرا در کاظمینت مشهدی هستم
نمی دانم چرا بر سفره بابایتم مهمان
ولی از سبزی و نان تو می خواهم و دلبسته م
نمی دانم چرا در وقت میلاد تو انگاری
به تاکستان مشهد از می انگور سرمستم
من و باب الجواد آن روز با هم عهد گل بستیم
که فوجی از کبوتر دیدم و دنبال آن دسته م
همیشه فصل پایان زیارت در عراقی تو
ولی عطر تو حالم را به جا آرد اگر خسته م
شنیدم حلقه ی بین تو و بابابزرگت نیست
از آن روز است بر دین بدون مرز پیوستم
تو و بابابزرگت هر دو بگذشتید از عشقی
که مهرش شامل من شد که یک عمرست پابستم
زینت کریمی نیا
.http://eitaa.com/sheydayezeynab