دلربایی میکند با پاچه و ران گوسفند
قیمتش بالاتر است از جان انسان گوسفند
چون که حالا خون او از خون ما رنگینتر است
چشم غرّه میرود گاهی به چوپان گوسفند
کره خر پرسید از قاطر که در این چند وقت
راه میآید چرا مست و خرامان گوسفند؟!
میتواند با فروش پشمهای زائدش
چند صد ویلا بسازد در لواسان گوسفند
بعد از این هی طبع شعر شاعران گل میکند
میزند تا زیر بع بع زیر باران گوسفند
خواب میدیدم پریشب که به جای توله سگ
بود دست بچه قرطیهای تهران گوسفند
میچرد هرجا بخواهد میخورد یک عالمه
چون که مثل ما ندارد غصه نان گوسفند
تا که چاقو را نشان دادیم، با یک پوزخند
گفت کی ترسیده از چاقوی زنجان گوسفند؟
از مریدان توییم و پاچهخواران توییم
لطف کن با قیمتت ما را نترسان، گوسفند
دولت ما با همین فرمان براند، عنقریب
مینشیند توی نیسان پشت فرمان گوسفند
ای مدیر محترم، ما مردم خوب و نجیب
گرچه خیلی سادهایم اما نه چندان گوسفند
آه میترسم در این اوضاع مالی عاقبت
گیرمان حتی نیاید عید قربان گوسفند
#محمدحسین_مهدویان
#عید_سعید_قربان
#شعر_طنز
#گوسفند
#اقتصاد
#گوشت
#انتقاد
📱@Mh_Mahdaviyan
بدید به کارشناس
یکی می خواست رییس بشه،توی جواب عام وخاص
می گفت: بدید به کارشناس
سوال می پرسیدن ازش،اما نداشت هوش و حواس
می گفت: بدید به کارشناس
مجری می گفت سوال دارم یه چندتایی از اقتصاد
می گفت:سوال نکن زیاد
می گفت میشه نظر بدید چیکار کنیم با اختلاس
میگفت:بدید به کارشناس
مجری می گفت:خیر سرت می شی رییس مملکت
چرا اینو می گی فقط؟
اینا که می پرسم ازت بابا سوالایِ شماس
می گفت: بدید به کارشناس
مجری می گفت رییس شدن مدیریت نیاز داره
هزار تا رمز و راز داره
چرا واسه رییس شدن؟اومدی اینجور آس و پاس؟
می گفت: بدید به کارشناس
مجری می گفت :خیر سرت شما که دیگه دکتری
فوقِ تخصصی!!!،پُری
سواد داری خیلی زیاد،هزار کلاس،نه شیش کلاس
می گفت:بدید به کارشناس
مجری می گفت شمایی که زبون دنیا بلدی
زشته سوال جواب ندی
زشته بری سراغ غرب بازم با لحن التماس
می گفت : بدید به کارشناس
می گفت: که قلب آدما هفتصد و پنجا گرمه
قلب شبیهِ هِرَمه
من از همه تخصصا همینا می دونم،خلاص
می گفت : بدید به کارشناس
مجری می گفت شمایی که نبودی کارشناس عزیز
چرا فقط به عشق میز
می خوای بیایی و بشی فقط رو صندلی پلاس؟
می گفت بدید به کارشناس
#سرطان_اصلاحات
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
#انتخابات_چهاردهم
تازه می شوم دوباره با بهار انتخاب خود
مانده ام همیشه سبز پای کار انتخاب خود
زیر بارش غرور، بر زمین قدرت وطن
سر بلند می کنم به اعتبار انتخاب خود
آیه ی شریف "لا یغیرُ بقوم "نیست جز
رای ما و زندگی به سایه سار انتخاب خود
من غدیری ام غدیر انتخاب برتر خداست
باعلی شروع می کنم شعارانتخاب خود
با نیت به جای سید شهید رای می دهم
می روم به عشق بر سر قرار انتخاب خود
رای داده ام به او و این شده مدال فخر من
پس ادامه می دهم به افتخار انتخاب خود
ماهواره ی امیدم است رای من به بهترین
در مدار مانده ام به اقتدار انتخاب خود
تازه می شوم دوباره با بهار انتخاب خود
مانده ام همیشه سبز پای کار انتخاب خود
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
ادامه#سفرنامه_حج
بالاخره مهمان هایی که هنوز دلشون پیش صاحبخونه مونده با آرزوی بازگشتی دوباره راهی به سمت مکه شدند و باید به مهمانی اصلی خود نزد صاحبخانه تمام هستی یعنی خداوند متعال می رفتند بنابراین ابتدا به منزل اول برای آمادگی دیدار یعنی مسجد شجره رفتیم تا لباس های قشنگ مهمانی را بپوشیم و خود را از آلودگی هر تعلق به دنیا پاک می کردیم.که البته ما به دلیل کمبود وقت از همان مکه این کار را انجام داده بودیم و لباس های سفید مهمانی را پوشیده بودیم.
مسجد شجره فقط توقفی برای نماز مغرب و عشا داشتیم و بلافاصله با شعار قشنگ لبیک اللهم لبیک نیت عمره تمتع کردیم که اولین مرحله حج تمتع است .
اگه می خواستیم طبق روال عادی برویم باید ۵ ساعت با اتوبوس به مکه می رسیدیم و اعمال عمره را شروع کنیم ولی باز هم مزایای پرواز آخر شامل حالمون شد و اولین سری زائرانی بودیم که با قطار سریع السیر از ایستگاه مدینه سوار شدیم .یعنی ما از مسجد شجره که یک سمت مدینه بود به سمت دیگر مدینه ایستگاه قطار برقی رفتیم و توی اتوبوس شام خوردیم .فاصله پنج ساعته با قطار برقی ۲ ساعت کمتر طول کشید و و با اتوبوس به هتل رفتیم که وسایلمون و بذاریم و بلافاصله برای انجام طواف عمره تمتع ما را با اتوبوس به مسجدالحرام بردند.در مکه بر خلاف مدینه فاصله هتل تا مسجدالحرام زیاد بود و باید با اتوبوس های مخصوص هتل می رفتیم . حالا فکر کنید من چه حالی داشتم اگه دست خودم بود که حتما می خوابیدم تا به حال اینقدر خستگی رو تجربه نکرده بودم که دوشب و دو روز پشت سر هم نخوابم ولی شوق دیدار خانه کعبه خستگی را هم خسته کرده بود.و از اینجا عشق آغاز می شود و تجربه ای فوق العاده که بر هر مسلمانی واجب است و دلیل وجوب آن را فقط آنجا می فهمی..........
http://eitaa.com/sheydayezeynab
با نیت به جای سید شهید رای می دهم
می روم به عشق بر سر قرار انتخاب خود
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
ادامه#سفرنامه_حج
هنگامی که به مسجدالحرام رسیدیم وقت نماز شب بود و کم کم داشتیم به وقت نماز صبح نزدیک می شدیم به همین دلیل سیل حجاج روانه به سمت مسجدالحرام بودند و ما که برای اولین بار می خواستیم وارد شویم خیلی سخت بود که بتوانیم با کاروان همراه حرکت کنیم تا مرحله پیش رفتیم و ورودی آن قسمت بسته شد و مدیر کاروان دستور برگشت داد تا فکری بکند ورودی مسجد نشستیم تا بزرگان مشورت کنند و چاره ای بیندیشند . روحانی کاروان که مشهدی بودند و تجربه زیاد داشتند اصرار داشتند که برگردیم هتل استراحت کنیم و مجددا با تجدید قوای بیشتر برگردیم اما مدیر کاروان نظرش فرق می کرد این بود که دستور رای گیری صادر شد و بیشتر همراهان به برگشتن تمایل نشان ندادند احتمالا اونها مثل من خسنه نبودند .بالاخره نماز صبح را خواندیم و به سمت ورودی مسجد حرکت کردیم در این فاصله من که به واسطه شال ها و کلاه های سبز کاروانمون را می شناختم نمی دونم چی شد که دیگه اونها رو ندیدم و تنهای تنها مونده بودم حتی همسرم هم ناپدید شده یود😊
بعد از طی مسافتی برگشتم ولی خدا می داند که آرامش عجیبی داشتم و اصلا نگران نشدم
در مسیر برگشت همسرم را دیدم و این دفعه ایشون کاملا مراقب بود که از کاروان جدا نشم .
رسیدیم به مرکز قبله و ناخودآگاه سجده و شکر
نیت طواف کردیم و در حین طواف وقتی به خودم اومدم دوباره من از بقیه جدا شده بودم .بعد از طواف جایی که قرار داشتیم یعنی زیر مهتابی های سبز هر چه نشستم همسرم نیومد بعضی همراهان بودند و بعد از کمی استراحت به سمت سعی صفا و مروه رفتند ولی من ماندم مدت زیادی گذشت و همسرم نیامد فهمیدم که ایشان رفتند و من با راهنمایی یک خانم مشهدی ایستگاه هتل ویولت را پیدا کردم و از سعی صفا و مروه منصرف شدم تصمیم قطعی داشتم که بعدا با آرامش و فرصت انجام دهم
توی اتوبوس از شدتی خستگی خوابم برد و جلوی هتل یک خانم که همراهم بود بیدارم کرد. و رفتم و راحت در اتاقم خوابیدم
ولی باور کنید توی این ساعات اصلا نگران نشدم و آ رامشی عجیب بر من حاکم بود
جالبه بدونید همه اونهایی که رفتند سعی مجبور شدند دوباره همراه من و امثال من که عقب موندند اعمالشون و تکرار کنند به دلیل اینکه اکثرا اعمال و اشتباه انجام داده بودند😊
و همسرم هم که بخاطر همراهی یک پیرمرد و پیرزن مرا رها کرده بود اعتراف کرد که هیچی از اعمالش به دلش ننشسته و باید دوباره انجام میداد و بنده پیروزمندانه از خدای خودم تشکر می کردم
http://eitaa.com/sheydayezeynab
.
گریه، خلقت شگفت خداست
و تنها زبانی که ادراک غمگنانه را بازگو میکند.
بزرگی هرکس به بزرگی غمی است
که در دلش پنهان کرده است.
غم شوکت دارد، مهابت دارد،
هیجان میآفریند و حرارت میبخشد.
هرکسی به اندازه ادراکش از حقیقت، غم دارد.
آنها که غم را به افسردگی و
غصه فرو میکاهند، غم نمیفهمند.
- نخل و نارنج -
#وحید_یامینپور
کتابچه
✒️ ͜͡❥᭄ @najvayebaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت هوشنگ امیراحمدی استاد دانشگاه آمریکا و تحلیلگر سیاسی از ظریف
ظریف سالهای ساله با من دوسته به من میگفت مردم ایران گوسفندن به این مردم فقط باید دروغ گفت.
این که از خودتونه😏
به #ویژه_ترین کانال خبری در ایتا بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Ce587f9582c
تقدیم به امام هادی علیه السلام
هادی شدی تا بر دو راهی ها نمانیم
مصباح گشتی در سیاهی ها نمانیم
ابن الرضا باشی ، خودت خورشید هستی
بر صد هزاران مشتری ناهید هستی
باشی علی انگار دیگر کهکشانی
یک حلقه وصل زمین و آسمانی
بر ابر فرمان می دهی باران ببارد
اذن خدا در خانه ات مهمان بیارد
کهف الوری اولی الحجی ذوی النهایی
با جامعه جای دل ما می سرایی
این جامعه آنقدر در معنا کبیره ست
عطر حریمش:مثل مشهد بی نظیر است
هر چه شریفی سر به زیر آرد به جاهت *
هر چه بزرگی سایه گیرد از پناهت
بر سامرایت سر دهد هر شاعری که
یک بار طعم آن چشیده زائری که
از کربلا قصد عزیمت کرده سوی
ایران و دارد با دل خود گفتگوی
اینکه چه سوغاتی برد با خود به مقصد
از عطر اینجا می برد با خود به مشهد
دلبند تر از کاظمین اینجا برای
خورشید هشتم هست و اینجا هست جای
حاجت گرفتن از امام عصر حتما
آقا چگونه بگذرم از حاجتم من؟
زینت کریمی نیا
*طاطا کل شریف ......زیارت جامعه
http://eitaa.com/sheydayezeynab
خود را به سراپردهی اسرار بزن
هر لحظه دم از حیدر کرار بزن
برخیز ز جا، مگر خجالت دارد
عشقِ به علی را همهجا، جار بزن
#محمد_خرم_فر
@robaiiyat_takbait
شعری از ابن سینا در بیان فضائل مولا علی عليه السلام
امام علي عليه السلام در شب معراج
به گردون ابرش از رحمت برآمد از دل دریا
که دریا شد از آن صحرا، که صحرا شد از آن دریا
زبان بگشود سوسن چون بشیر از مژده یوسف
زحسرت چشم نرگس همچنان یعقوب نابینا
علیُ عالیُ اعلا، ولیُ والیُ والا
وصی سید بطحا،به حکمش جمله مافیها
حدیثی خاطرم آید که می فرمود پیغمبر
به اصحابش شب معراج سِر لیله الاسرا
به طاق آسمان چهارمین دیدم من از رحمت
هزاران مسجدی اندر درون مسجد الاقصی
به هر مسجد هزاران طاق، بر هر طاق محرابی
به هر محراب صد منبر به هر منبر علی پیدا
زپیغمبر چو بشنیدند اصحاب این سخن، گفتند
که دیشب با علی بودیم جمله جمع در یک جا
تبسم کرد سلمان، این سخن گفتا به پیغمبر
به غیر از خود ندیدم هیچ کس در نزد آن مولا
اباذر گفت با سلمان به روح پاک پیغمبر
نشسته بودم اندر خدمتش در گوشه ای تنها
به گوش فاطمه خورد این سخن گفتا علی دیشب
که تا صبح از درون خانه بیرون پا ننهاد اصلا
که ناگه جبرئیل آمد سلام آورد بر احمد
که ای مسند نشین بارگاه قرب او ادنی
اگر چه بر همه ظاهر شدم بر صورتی اما
ولیت از همه بگذشت و با ما بود در بالا