بینام و نشانها
بستند حجله در میان آسمانها
با خون سربازان ما رنگینکمانها
روی دل ما داغی و بر شانهٔ ماست،
باری به سنگینی تابوت جوانها
عمریست در این خاک پیدا میکند عشق
نامآوری را بین بینام و نشانها
اِنَّا فَتَحْنَاخوان به میدان میرود تا
هم بگذرد از خویش، هم از هفتخوانها
نقش است بر دل نقشههای عاشقانه
بیحدّ و بیمرز است عشق مرزبانها..
در ادعای کذب خود ماندیم و رفتند
یاران صادق در تنور امتحانها
ما راویان رودهای بیقراریم
دنباله دارد شعرها و داستانها
جعفر عباسی
http://eitaa.com/sheydayezeynab
و إنّا إن شاءلله بکم لاحقون
هنر می تواند خون تازه ای در رگ های زندگی باشد
و همواره به حیات، عمق و معنای باشکوه تری ببخشد
اگر خود دچار کهنگی و یکنواختی و اسیر کلیشه ها نشود
این روزها مقاومت و شهادت، خون تازه ای در رگهای هنر جاری کرده است
کسی فکرش را نمی کرد که نشستن بر مبل نماد ایستادگی و عزت شود
در چوب دست تا این حد "مآرب أُخری" باشد...
و پای گوشواره و النگو به ادبیات جهاد و پایداری باز شود
حالا عاشقانه سراها تا قرن ها می توانند از زن و شوهری بسرایند که در لحظه ی شهادت، میان درخت ها می دویدند و دستشان در دست یکدیگر بود...
و یادم نمی رود شهید عبا بر دوشی را که با یارانش
زیر باران،
در میانه ی مه
در جنگل و کوه
و از میان شعله ها
به آسمان پرکشید...
@telkalayyam
#شب_های_جمعه_زیارتی
باز هم اذان به وقت عشق سابقی
باز "مسّنا بضر" و کیسه های رازقی
باز هم میان عمر بی نتیجه ای
میوه می دهد شکوفه ای دقایقی
گوشه ای نشسته ام به فکر کربلا
با نگاه ثابتی شبیه عاشقی
ناگهان خیال می شود رفیق موج
مثل پارویی به دست های قایقی
کشتی نجات من چقدر دورهاست
بر نگاه تو گناهم است عایقی
عادتم که داده ای خودت به یک جواب
یک جواب بر سلام غیر لایقی
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
#یا_بقیه_الله_روحی_لک_الفدا
آقا ببخش از اینکه یادت را
بین هیاهوها دهم بر باد
آقا ببخش از گریه ی بی اشک
آقا ببخش از نوحه های شاد
تنها فقط یک روز یک وعده
یک جمعه خاموش و افسرده
می آورم نام تو را بر لب
می آورم عهد تو را در یاد
چشم همه در چشم یک گوشی است
گوش همه در گیر خاموشی است
مغز همه جوش فراموشی است
دنیا دنی تر گشته از بیداد
می آورم بر لب فقط عجّل
می خوانمت گاهی کمی در دل
می خواهمت از ناکجا آباد
می خواهمت شاید به یک فریاد
سر می دهم فریاد از دوران
از مسخ انسان در ید حیوان
خود کرده را تدبیر دیگر نیست
خود بوده ام دور از تو و قرآن
حتی فراموشم شود گاهی
دارم به بالای سرم شاهی
از قلب خود همواره آگاهی
انسانم و درگیر در نسيان
بیمار اگر باشم فقط آنگاه
در راهروی تنگ درمانگاه
یادم می آید که تو را دارم
یادم می آید که تویی درمان
لنگم فقط در راه تو آقا
کورم فقط در روی تو آقا
دلخسته ام در روز تو آقا
سست است دستانم در این پیمان
با اینکه می دانم تو را دارم
رو بر تمام خلق می آرم
هی می روم جای تو انگاری
روزانه بر صدها نفر قربان
حرفم زیاد است و مجالی نیست
آقا ببخشایم که حالی نیست
شعر تو را ناقص رها کردم
بیهوده خوشحالم از این پایان
اللهم عجل لولیک الفرج
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
گردنبند اهدایی خانواده شهید سید حمید رضا هاشمی از کرمان برای کمک به لبنان
یک بار دیگر حس کند عطر شقایق را
وا می کند از گردنش دستان عاشق را
دل می کند از خاطرات روز های خوب
از آلبوم عکس می چیند دقایق را
آن روز که در انتخاب این جواهر ها
مهمان نموده از همه یاران سلایق را
حالا شده هارون مکی در تنور داغ
دارد اطاعت می کند فرمان صادق را
دیگر نمی خواند فقط در رکعت دوم
یا ابتدای نصر یا پایان طارق را
به به ببین خوشرنگ تر از صفحه ی قبلی
می آورد در چشم فردا نسل سابق را
"مما تحبون" اقتدای اوست بر زهرا
راضی نموده باز با روزیش رازق را
یک روز عذرا وامقش را کرده تقدیم و
یک روز بخشیده نشان عشق وامق را
باید برای اینچنین یاری شد اسماعیل
باید به پایش کرد هدیه وعدصادق را
حالا بخوان ای زن رجز در صحنه میدان
بشکن سکوت و رو کن این آیات ناطق را
بانگی بزن بر شاعر خوابیده که برخیز
بیرون بیار از دفتر شعرت حقایق را
در این قنوتت باز بر یوسف دعایی کن
تا آید و روشن کند چشم خلائق را
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
روز دانش آموز بر دانش آموزان عزیزم مبارک
خواندمت به عشق ، عشق را بخوان
خواندمت به مهر ، مهررا بدان
آمد و نشست ، در کلاس ، علم
پس قبول کن ، علم را به جان
من و تو و علم ، رو به قله ایم
فتح را برو ، راه را نمان
زینت کریمی نیا
موسس مجموعه آموزشی علم الرضا علیه السلام
شاهد تصاویر دهه نودی های دزفول هستیم 😁
♻️ کانال یَکتی (ناگهان) را دنبال کنید
https://eitaa.com/sweet_deserty
#حکایت ۷
✍#سفرنامه
در پاكستان نام های خيابانها و محلات اغلب فارسی و صورت اصيل كلمات قديم است.
خيابان های بزرگ دو طرفه را شاهراه می نامند، همان كه ما امروز «اتوبان» ميگوييم!
برای نمونه و محض تفريح دوستان، چند جمله و عبارت فارسی را كه در آنجاها به كار ميبرند و واقعا برای ما تازگی دارد در اينجا ذكر ميكنم كه ببينيد زبان فارسی در زبان اردو چه موقعیتی دارد.
نخستين چيزی كه در سر بعضي كوچهها ميبينيد تابلوهای رانندگی است.
در ايران اداره ی راهنمايی و رانندگی بر سر كوچهای كه نبايد از آن اتومبيل بگذرد می نويسد:« عبور ممنوع» و اين هر دو كلمه عربی است، اما در پاكستان گمان می كنيد تابلو چه باشد؟
«راه بند»!
تاكسی كه مرا به قونسلگری ايران دركراچي می برد كمی از قونسلگری گذشت، خواست به عقب برگردد ،يكی از پشت سر به او فرمان می داد، در چنين مواقعی ما می گوييم:
عقب، عقب،عقب، خوب!
اما آن پاكستانی می گفت: واپس، واپس،بس!
و اين حرفها در خيابانی زده شد كه به « شاهراه ايران» موسوم است.
اين مغازههايی را كه ما قنادی می گوييم( و معلوم نيست چگونه كلمه ی قند صيغهی مبالغه و صفت شغلی قناد برايش پيدا شده و بعد محل آن را قنادی گفته اند؟)
آری اين دكانها را در آنجا «شيرينكده» نامند.
آنچه ما هنگام مسافرت «اسباب و اثاثيه» ميخوانيم، در آنجا «سامان» گويند.
سلام البته در هر دو كشور سلام است. اما وقتی كسی به ما لطف می كند و چيزی می دهد يا محبتی ابراز می دارد، ما اگر خودمانی باشيم ميگوييم: ممنونم، متشكرم، اگر فرنگی مآب باشيم می گوييم «مرسی» اما در آنجا كوچك و بزرگ، همه در چنين موردی می گويند:« مهربانی»!
آنچه ما شلوار گوييم در آنجا «پاجامه» خوانده می شود.
قطار سريع السير را در آنجا«تيز خرام» می خوانند!
جالبترين اصطلاح را در آنجا من براي مادر زن ديدم، آنها اين موجودی را كه ما مرادف با ديو و غول آوردهايم «خوش دامن» گفتهاند. واقعا چقدر دلپذير و زيباست.
📙از پاريز تا پاريس
✍ استاد محمدابراهيم باستانی پاريزی / چاپ ششم، ١٣٧٠/صص ١٣٣و ١٣٤
@adabkhane📗