eitaa logo
🇮🇷منتظران ظهور"تولیددارو،تختی"
1هزار دنبال‌کننده
25.2هزار عکس
6هزار ویدیو
44 فایل
⚜کانال رسمی منتظران ظهور | محله‌تولیددارو؛تختی⚜ 🔅 پوشش تمامی اطلاعیه ها و خبر های سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی و...در سطح محله! 💭 مدیریت کانال @Tasbih1361 📍مسیریاب https://balad.ir/location?latitude=35.664757&longitude=51.335832&zoo
مشاهده در ایتا
دانلود
🧕 🏞هر گاہ خسته شدی از نیش و کنایه های مردم فقط سرت را رو به کن و بگو همه اش به خاطر توست 🏞برای حجاب باید به نگاہ کرد 🏞برای حجابت به کنایه اطرافیانت توجه نکن 🏞 شدن بها دارد 🏞یادت باشد را به بها میدهند نه به بهانه 🏞پس قدر حجابت را بدان و به حجابت افتخار کن 🏞یادت باشد کنایه ی این مردمان هیچ گاہ پایانی ندارد 🏞باحجابت هیچگاہ راہ را گم نمیکنی 🏞روزهایت بانـو☺️ @shahed_zolfaghari
سیدمجتبی در یازدهم دیماه سال ۱۳۴۵ در شهرستان ساری چشم به جهان گشود. بیشتر عمرش را وقف مداحی کرد. او با عشق به امام حسین (ع) و امام زمان(عج) و ارادت به امام حسن مجتبی(ع) همیشه به ذکر مدح و مصیبت این بزرگواران می‌پرداخت.      او در طول دوران دفاع مقدس بر اثر مجروحیت‌های مختلف طحال، بخشی از روده خود را از دست داد و به دلیل میگرن عصبی و میکروبی که در گلویش وجود داشت، هرسال تقریباً از اوایل زمستان به شدت بیمار می‌شد. سرانجام سید مجتبی در اوایل دیماه سال ۱۳۷۸ به دلیل جراحات شیمیایی در قسمت «ایزوله» بیمارستان بستری شد و در تاریخ 11 بهمن 1378 هنگام اذان مغرب بعد از یک هفته بیهوشی کامل چشم گشود و شهادتین را زمزمه کرد و بعد به شهادت رسید. @shahed_zolfaghari
شان بخوانیم. از خوشحالی بال درآورده بودم به همه چیز در خوابم رسیده بودم. بعد که از جنوب برگشتیم تمام شک‌هایم به یقین بدل گشت آن موقع بود که از مریم خواستم راه اسلام آوردن را به من یاد دهد. او هم خیلی خوشحال شد وقتی شهادتین را می‌گفتم. احساس می‌کردم مثل مریم و دوستانش من هم مسلمان شده‌ام. @shahed_zolfaghari
*ماجرای اسلام آوردن یک دختر مسیحی توسط شهید علمدار* به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در میان شهدای هشت سال دفاع مقدس شهدای سادات نیز فراوان بودند. فقط 2500 شهید سادات در تهران داریم که بیش از 2000 نفر آن‌ها در بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شده‌اند. «سید مجتبی علمدار» نیز یکی از شهدایی‌ است که نامش در لیست ذریه زهرا(س) به ثبت رسیده. سید مجتبی در دی ماه سال 1370 با سیده فاطمه موسوی ازدواج کرد که ثمره آن زهرا سادات علمدار است. شهید علمدار بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر 25 کربلا در ساری مشغول خدمت شد. او که از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی بود چندین سال پس از جنگ و در سال 1375 بر اثر جراحت‌های شیمیایی به یاران شهیدش پیوست. «ژاکلین زکریا» خاطره‌ای در رابطه با این شهید را در "علمدار" نقل می‌کند که نشان دهنده تاثیرگذاری این شهید  حتی پس از شهادتش است. این خاطره در یکی از شماره‌های ماهنامه فکه نیز منتشر شده است. خاطره به قرار زیر است: خیلی دوست داشتم با مریم به این سفر معنوی بروم اما مشکل پدر و مادرم بودند به پدر و مادرم نگفتم که به سفر زیارتی فرهنگی می‌رویم بلکه گفتم به یک سفر سیاحتی که از طرف مدرسه است می‌رویم اما باز مخالفت کردند دو روز قهر کردم لب به غذا نزدم ضعف بدنی شدیدی پیدا کردم 28 اسفند ساعت 3 نیمه شب بود هیچ روشی برای راضی کردن پدر و مادرم به ذهنم نرسید با خودم گفتم خوب است دعای توسل بخوانم. کتاب دعا را برداشتم و شروع کردم خواندن هرچه بیشتر در دعا غرق می‌شدم احساس می‌کردم حالم بهتر می‌شود نمی‌دانم در کدام قسمت از دعا بود که خوابم برد. در عالم رؤیا دیدم در بیابان برهوتی ایستاده‌ام دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و به من گفت: «زهرا، بیا بیا». بعد ادامه داد: «می‌خواهم چیزی نشانت بدهم». با تعجب گفتم: «آقا ببخشید من زهرا نیستم اسمم ژاکلین است». ولی هرچه می‌گفتم گوشش بدهکار نبود مرتب مرا زهرا خطاب می‌کرد. راه افتادم به دنبال آن مرد رفتم در نقطه‌ای از زمین چاله‌ای بود اشاره کرد به آنجا و گفت «داخل شو». گفتم این چاله کوچک است گفت دستت را بر زمین بگذار تا داخل شوی به خودم جرئت دادم و اینکار را کردم آن پایین جای عجیبی بود یک سالن خیلی بزرگ که از دیوارهای بلند  وسفیدش نور آبی رنگی پخش می‌شد. آن نور از عکس شهدا بود که بر دیوارها آویخته بود. انتهای آن عکس‌ها عکس رهبر انقلاب آقا سیدعلی خامنه‌ای قرار داشت به عکس‌ها که نگاه کردم می‌دیدم که انگار با من حرف می‌زنند ولی من چیزی نمی‌فهمیدم تا اینکه رسیدم به عکس آقا. آقا شروع کرد با من حرف زدن خوب یادم است که ایشان گفتند: «شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آن‌ها را به مقام شهادت رساند مانند شهید جهان‌آرا، شهدی همت، شهید باکری، شهید علمدار و...» همین که آقا اسم شهید علمدار را آورد پرسیدم ایشان کیست؟ چون اسم بقیه را شنیده بودم ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود. آقا نگاهی به من انداختند و فرمودند «علمدار همانی است که پیش شما بود همانی که ضمانت شما را کرد تا بتوانی به جنوب بیایی». به یک باره از خواب پرسیدم خیلی آشفته بودم نمی‌دانستم چکار کنم هنگام صبحانه به پدرم گفتم که فقط به این شرط صبحانه می‌خورم که بگذاری به جنوب بروم. او هم شرطی گذاشت و گفت به این شرط که بار اول و آخرت باشد. باورم نمی‌شد پدرم به همین راحتی قبول کرد. خیلی خوشحال شدم به مریم زنگ زدم و این مژده را به او دادم. اینگونه بود که به خاطر شهید علمدار رفتم برای ثبت‌نام موقع ثبت‌نام وقتی اسم مرا پرسید مکث کردم و گفتم زهرا من زهرا علمدار هستم. بالاخره اول فروردین 1378 بعد از نماز مغرب و عشاء با بسیجی‌ها و مریم عازم جنوب شدیم کسی نمی‌دانست که من مسیحی هستم به جز مریم. در راه به خوابم خیلی فکر کردم. از بچه‌ها درباره شهید علمدار پرسیدم اما کسی چیزی نمی‌دانست وقتی به حرم امام خمینی رسیدیم در نوار فروشی آنجا متوجه نوارهای مداحی شهید علمدار شدم  کم مانده بود از خوشحالی بال در بیاورم. چند نوار مدحی خریدم در راه هرچه بیشتر نوارهای او را گوش می‌دادم بیشتر متوجه می‌شدم که آقا چه فرمودند. درطی چند روزی که چند روزی که جنوب بودیم اسلام چه دین شیرینی است و چقدر زیباست. وقتی بچه‌ها نماز جماعت می‌خوانند من کناری می‌نشستم زانوهایم را بغل می‌گرفتم و گریه می‌کردم گریه به حال خودم که بان آن‌ها زمین تا آسمان فرق داشتم. شلمچه خیلی باصفا بود، حس غریبی داشتم احساس می‌کردم خاک آنجا با من حرف می‌زند با مریم دعا می‌خواندیم یک آن احساس کردم شهدا دور ما جمع شده‌اند و زیارت عاشورا می‌خوانند منقلب شدم و از هوش رفتم در بیمارستان خرمشهر به هوش آمدم. صبح روز بعد هنگام اذان مسئول کاروان خبر عجیبی داد تازه معنای خواب آن شبم را فهمیدم. آن خبر این بود که امروز دوباره به شلمچه می‌رویم چون قرار است امام خامنه‌ای به شلمچه بیایند. و نماز عید قربان را به امامت ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻زن هنوز کاملا وارد اتوبوس 🔻نشده بود که راننده ناغافل در 🔻رو بست و چادر زن لای در 🔻گیر کرد. داشت بازحمت چادر 🔻رو بیرون میکشید که یه زن 🔻نسبتا بدحجاب طوری که همه 🔻بشنوند گفت: آخه این دیگه چه 🔻جور لباس پوشیدنه؟ 🔻خودآزاری دارن بعضی ها ! 🔻زن محجبه، روی صندلی خالی 🔻کنار اون خانم نشست و خیلی 🔻آرام طوری که فقط زن 🔻بدحجاب بشنوه گفت: 🔻من چادر سر می کنم ، تا اگر 🔻روزی همسر تو به تکلیفش 🔻عمل نکرد ، و نگاهش را 🔻کنترل نکرد ، زندگی تو ، به 🔻هم نریزد . همسرت نسبت به 🔻تو دلسرد نشود. محبت و 🔻توجه اش نسبت به تو که 🔻محرمش هستی کم نشود. من 🔻به خودم سخت می گیرم و در 🔻گرمای تابستان زیر چادر از 🔻گرما اذیت می شوم، زمستان 🔻ها زیر برف و باد و باران 🔻برای کنترل کردن و جمع و 🔻جور کردنش کلافه می شوم، 🔻بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو. 🔻من هم مثل تو زن هستم. 🔻تمایل به تحسین زیبایی هایم 🔻دارم. من هم دوست دارم 🔻تابستان ها کمتر عرق بریزم، 🔻زمستان ها راحت تر توی 🔻کوچه و خیابان قدم بزنم. اما 🔻من روی تمام این خواسته ها 🔻خط قرمز کشیدم، تا به اندازه 🔻ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای 🔻زندگی تو باشم. و همه اینها 🔻رو وظیفه خودم میدونم. 🔻چند لحظه سکوت کرد تا شاید 🔻طرف بخواد حرفی بزنه و 🔻چون پاسخی دریافت نکرد 🔻ادامه داد: راستی… هر 🔻کسی در کنار تکالیفش، 🔻حقوقی هم دارد. حق من این 🔻نیست که زنان ِ جامعه ام با 🔻موهای رنگ کرده ی پریشان 🔻و لباسهای بدن نما و صد جور 🔻جراحی ِ زیبایی، چشم های 🔻همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. 🔻حالا بیا منصف باشیم. من باید 🔻از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟ 🔻زن بدحجاب بعد از یک سکوت 🔻طولانی گفت: هیچ وقت به 🔻قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و آرام 🔻موهایش رو از روی پیشانیش 🔻جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد. 🔻واقعا زیبا داستانی کوتاه باعث عبرت. 🔻خواهشا اگر امکان داره در گروه های دیگه ، حتی المقدور در گروه های بانوان اشتراک بگذاريد🔺 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 @shahed_zolfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⌛ معنای اسم سوره ها ⌛ حیف نیست خودمان را مسلمان بدانیم اما معنای اسم سوره ها را ندانیم؟ بسم الله 👇 👇 👇 1- فاتحه👈گشاينده 2- بقره👈گاو ماده 3- آل عمران👈خانواده حضرت عمران علیه السلام 4- نساء👈زنان 5- مائده👈سفره و خوان غذا 6- انعام👈احشام و چهار پايان 7- اعراف👈جائى است ميان بهشت و جهنم 8- انفال👈غنائم ؛غنیمت 9- توبه👈بازگشت 10- يونس👈نام يكى از پيامبران 11- هود👈نام يكى از پيامبران 12- يوسف👈نام يكى از پيامبران 13- رعد👈غرش آسمان و ابر 14- ابراهيم👈نام يكى از انبياء 15- حجر👈نام سرزمين قوم ثمود 16- نحل👈زنبور عسل 17- اسراء👈حركت شبانه 18- كهف👈غار 19- مريم👈مادر حضرت عيسى 20- طه👈رمزى است خطاب به پيامبر اسلام صلی الله علیه وسلم 21- انبياء👈پيامبران 22- حجّ👈قصد و آهنگ و نام يكى از عبادات اسلامى كه از فروع دين است 23- مؤمنون👈ايمان آوردگان 24- نور👈روشنایی و روشنی 25- فرقان👈جدا كننده 26- شعراء👈شاعران 27- نمل👈مورچه 28- قصص👈قصّه 29- عنكبوت👈نوعی حشره 30- روم👈نام كشورى است 31- لقمان👈نام مردی حکیم که اصلش حبشی بوده و در روزگار داود می زیسته است 32- سجده👈سجده كردن 33- احزاب👈حزب ها و گروه ها 34- سبا👈نام شهری که بلقیس دختر هدهاد در کشور یمن، پادشاه آن بود. او به عقد حضرت سلیمان علیه السلام در آمد 35- فاطر👈شكافنده، پديد آورنده 36- يس👈از حروف رمز قرآن و خطاب به پيامبر 37- صافّات👈به صفّ كشيده ها 38- ص👈از حروف مقطع رمز 39- زمر👈جمع زمره: گروه ها و دسته ها 40- مؤمن👈ايمان آورنده 41- فصّلت👈بخش بخش و فصل فصل شده 42- شورى👈مشورت و هم فكرى و نظر خواهى 43- زخرف👈زينت و زيور 44- دُخان👈دود 45- جاثيه👈به زانو افتاده 46- احقاف👈نام سرزمين قوم عاد در نزديكى يمن 47- محمّد👈صلی الله عیله وسلم[نام پيامبر بزرگ اسلام 48- فتح👈پيروزى 49- حجرات👈حجره ها و اطاق ها 50- ق👈از حروف رمز اوائل سوره ها 51- ذاريات👈پراكنده كنندگان 52- طور👈نام کوهی که حضرت موسی برای مناجات با خدا به آنجا رفت 53- نجم👈ستاره 54- قمر👈ماه 55- رحمن👈بخشنده 56- واقعه👈پيش آمد، حادثه 57- حديد👈آهن 58- مجادله👈گفت و گو و جَدَل 59- حشر👈بيرون آمدن، بر انگيخته شدن 60- ممتحنه👈زن امتحان شده 61- صفّ👈رديف و صفّ 62- جمعه👈یکی ازایام هفته 63- منافقون👈دو چهره ها 64- تغابن👈گول خوردگى و حسرت و خسران 65- طلاق👈رها ساختن و طلاق دادن زن 66- تحريم👈حرام و ممنوع ساختن 67- ملك👈فرمانروائى 68- قلم👈وسیله نوشتن 69- حاقّه👈آن چه سزاوار و مسلم و حقّ است 70- معارج 👈نردبان ها، رتبه هاى بالا برنده 71- نوح👈از پيامبران بزرگ 72- جن👈موجودى نامرئى با ويژگيهائى عجيب 73- مزمّل👈گليم به خود پيچيده 74- مدثّر👈جامه به خود پيچيده 75- قيامت👈برخاستن 76- دهر👈روزگار، دوران 77- مرسلات👈فرستاده شده ها 78- نبا👈خبر 79- نازعات👈آنها كه از روى قوت مى كشند 80- عبس👈چهره در هم كشيد 81- تكوير👈 هم پيچيده شدن 82- انفطار👈شكافته شدن 83- مطففين👈كم فروشان 84- انشقاق👈دو شقه شدن و شكاف برداشتن 85- بروج👈برج ها 86- طارق👈ستاره ظاهر شونده 87- اعلى👈برتر 88- غاشيه👈فرا گيرنده 89- فجر👈سپيده دم 90- بلد👈شهر 91- شمس👈خورشيد 92- ليل👈شب 93- ضحى👈نور و روشنائى 94- انشراح👈گشاده شدن، وسيع شدن 95- تين👈انجير 96- علق👈خون بسته، زالو، كرم 97- قدر👈اندازه، سنجش، ارزش 98- بيّنه👈دليل روشن و حجت آشكار 99- زلزال👈لرزش و زلزله 100- العاديات 👈دوندگان 101- قارعه👈كوبنده 102- تكاثر👈افتخار به زيادى ثروت و عزّت 103- عصر👈زمان، بعد از ظهر، فشار و ... 104- همزه👈عيب جو و طعنه زن 105- فيل👈نوعی حیوان 106- ايلاف👈الفت دادن 107- ماعون👈ظرف غذا 108- كوثر👈خير فراوان 109- كافرون👈كافرها 110- نصر👈يارى 111- تبّت👈شكسته باد 112- اخلاص 👈خالص كردن 113- فلق 👈صبح 114- ناس👈مردم  🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 حیف نیست بقیه دوستانتان غافل باشند از معنای سورهای قرانی 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿 اللهم عجل لولیک الفرج @shahed_zolfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷منتظران ظهور"تولیددارو،تختی"
🌷#حجاب در وصیت نامه #شهدا : ⚠️خواهرم، نگذار به اسم #آزادی پوشش را از تو بگیرند‼️ ✨انس با قرآن، توس
🌷 در وصیت نامه : ⚠️خواهرم، نگذار به اسم پوشش را از تو بگیرند‼️ ✨انس با قرآن، توسل به ائمه اطهار (ع)، حفظ بیت‌المال، دنباله‌ روی از نهضت عاشورا، ولایت‌مداری، حفظ انقلاب، امر به معروف و نهی از منکر، تولّی و تبری و نیز حفظ حجاب و عفاف، از جمله مواردی است که اکثر شهدا در وصایا و دست‌ نوشته‌­های خود به آن اشاره داشته‌­اند. ⚘شهيد قدرت الله مرغملكي : پيام من به خواهران اين است كه اي خواهرم حجاب تو كوبنده تر از خون من است! بايد مثل دختر پيامبر بانوي بزرگوار اسلام باشيد كه مي فرمايند: زينت زن به حفظ حجاب است. ⚘شهيد محمد علي قيصري : اي مادر و اي خواهرم شما همواره حجاب اسلامي خودتان را حفظ كنيد و هميشه به ياد خدا باشيد كه حجاب شما كوبنده تر از خون من شهيد است. ⚘شهيد سعيد مساح : خواهرم بدان كه سياهي چادر تو حجاب و سنگر توست واز سرخي خون من شهيد گوياتر است. ⚘شهيد حسن قربانيان كردآبادي : خواهران عزيزم، حجاب شما رنگين تر و كوبنده تر از خون ماست، سعي كنيد با حفظ حجاب، مادران خوبي براي حسينيان آينده باشيد. ⚘شهيد مصطفي تحويليان : اي خواهران شما را توصيه مي كنم به حجاب كه خون شما كوبنده تر از خون شهيدان و رزمندگان اسلام است و بدانيد بعضي از لباس هايي را كه شما خواهران مؤمن مي پوشيد اين لباس را دنياي غرب كه مملو از فساد است تحميل كرده و خداي ناكرده لباس يا چادري نپوشيد كه خدا غضب خود ر ابر شما بفرستد، همچنان به حجاب اهميت دهيد كه حضرت زهرا(س) اهميت مي دادند. ⚘شهيد احمد مؤذني : خواهران محترم قسم مي خورم حجاب شما كوبنده تر از خون شهدا است. 2⃣ @shahed_zolfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹 🔮 ✳️ چرا پیامبر صلّی الله علیه و آله موضوع ولایت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را در مکه، که تمام مسلمانان جمع بودند ابلاغ نفرمودند و تا غدیر خم صبر نمودند، در حالی که برخی از حاجیان متفرق شده بودند؟ 🔸▫️🔸▫️🔸▫️🔸▫️🔸▫️🔸▫️🔸 🛎 ✅ در بحث احادیث دوازده خلیفه، آن گونه که از احادیث معتبر اهل سنت استفاده می شود آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله قصد داشتند در سرزمین عرفات و بنا بر نقلی در سرزمین منا، در آن اجتماع عظیم به موضوع خلافت و ولایت ائمه خصوصا امیرالمومنین علی علیه السلام اشاره کنند. خطبه ای که مصادر حدیثی فریقین به آن اشاره نموده اند: روایت جابر ابن سمره: جابر ابن سمره گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله برای ما در عرفات و بنا بر نقلی در منا خطبه ای خواند و فرمود:  ( لن یزال هذا الامر عزیزا ظاهرا حتی یملک اثنی عشر کلّهم ) همیشه این امر (خلافت) نفوذ ناپذیر و غالب است تا این که دوازده نفر حاکم شوند. جابر گوید: ثم لغظ القوم و تکلّمو فلم افهم قوله بعد کلهم. فقلت لابی: یا ابتاه! ما بعد کلهم؟ قال: کلهم من قریش مردم در این هنگام سر و صدا کرده و هیاهو نمودند، لذا نفهمیدم حضرت بعد از کلمه کلّهم (همه آنها) چه فرمود؟ پس از پدرم پرسیدم: چه فرمود؟ پدرم گفت: همه آنان از قریشند. ( مسند احمد جلد ۵ صفحه ۹۹) از این روایت و روایات دیگر استفاده می شود که چون عده ای از مخالفان نمی خواستند بنی هاشم و در راس آنان امیرالمومنین علی علیه السلام خلافت را به عهده بگیرد، وقتی سخن پیامبر صلی الله علیه و آله به اینجا رسید و فهمیدند حضرت قصد دارد اوصیای بعد از خودش را معرفی کند. درصدد آمدند با سر و صدا و داد و فریاد و نشستن و برخاستن و در کل به هر طریق ممکن جلسه را به هم بزنند و در این امر نیز به نظر خودشان موفق شدند. بعد از آن موقع، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دنبال فرصت مناسبی بود تا این مسئله را به طور آشکارا به مردم ابلاغ کند. از طرفی هم ترس آن داشت که با اصرار و تاکید بر این مساله، اختلاف ایجاد شود و دشمنان خارجی سوء استفاده کنند، تا این که آیه تبلیغ نازل شد که اگر این امر مهم را ابلاغ نکنی اصل رسالتت را ابلاغ نکرده ای و خدا تو را از شر مردم حفظ می کند. بنابراین پیامبر صلّی الله علیه و آله مردم را در بیابان سوزان غدیر خم نگه داشت و برای اینکه مخالفین بار دیگر کلام نورانی ایشان را قطع نکنند دستور داد تا هودج هایی را بیاورند. پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام را با خود با بالای هودج ها برد و دستش را بلند کرد. 🔸▫️🔸▫️🔸▫️🔸▫️🔸▫️🔸▫️🔸 @shahed_zolfaghari https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22