eitaa logo
منتظران ظهور "تولید دارو تختی"
775 دنبال‌کننده
22هزار عکس
4.6هزار ویدیو
34 فایل
#منتظران_ظهور_تولید_دارو_تختی https://eitaa.com/shhdMoezGholami_Jahadi مدیریت کانال @Tasbih1361
مشاهده در ایتا
دانلود
سیدمجتبی در یازدهم دیماه سال ۱۳۴۵ در شهرستان ساری چشم به جهان گشود. بیشتر عمرش را وقف مداحی کرد. او با عشق به امام حسین (ع) و امام زمان(عج) و ارادت به امام حسن مجتبی(ع) همیشه به ذکر مدح و مصیبت این بزرگواران می‌پرداخت.      او در طول دوران دفاع مقدس بر اثر مجروحیت‌های مختلف طحال، بخشی از روده خود را از دست داد و به دلیل میگرن عصبی و میکروبی که در گلویش وجود داشت، هرسال تقریباً از اوایل زمستان به شدت بیمار می‌شد. سرانجام سید مجتبی در اوایل دیماه سال ۱۳۷۸ به دلیل جراحات شیمیایی در قسمت «ایزوله» بیمارستان بستری شد و در تاریخ 11 بهمن 1378 هنگام اذان مغرب بعد از یک هفته بیهوشی کامل چشم گشود و شهادتین را زمزمه کرد و بعد به شهادت رسید. @shahed_zolfaghari
شان بخوانیم. از خوشحالی بال درآورده بودم به همه چیز در خوابم رسیده بودم. بعد که از جنوب برگشتیم تمام شک‌هایم به یقین بدل گشت آن موقع بود که از مریم خواستم راه اسلام آوردن را به من یاد دهد. او هم خیلی خوشحال شد وقتی شهادتین را می‌گفتم. احساس می‌کردم مثل مریم و دوستانش من هم مسلمان شده‌ام. @shahed_zolfaghari
*ماجرای اسلام آوردن یک دختر مسیحی توسط شهید علمدار* به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در میان شهدای هشت سال دفاع مقدس شهدای سادات نیز فراوان بودند. فقط 2500 شهید سادات در تهران داریم که بیش از 2000 نفر آن‌ها در بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شده‌اند. «سید مجتبی علمدار» نیز یکی از شهدایی‌ است که نامش در لیست ذریه زهرا(س) به ثبت رسیده. سید مجتبی در دی ماه سال 1370 با سیده فاطمه موسوی ازدواج کرد که ثمره آن زهرا سادات علمدار است. شهید علمدار بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر 25 کربلا در ساری مشغول خدمت شد. او که از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی بود چندین سال پس از جنگ و در سال 1375 بر اثر جراحت‌های شیمیایی به یاران شهیدش پیوست. «ژاکلین زکریا» خاطره‌ای در رابطه با این شهید را در "علمدار" نقل می‌کند که نشان دهنده تاثیرگذاری این شهید  حتی پس از شهادتش است. این خاطره در یکی از شماره‌های ماهنامه فکه نیز منتشر شده است. خاطره به قرار زیر است: خیلی دوست داشتم با مریم به این سفر معنوی بروم اما مشکل پدر و مادرم بودند به پدر و مادرم نگفتم که به سفر زیارتی فرهنگی می‌رویم بلکه گفتم به یک سفر سیاحتی که از طرف مدرسه است می‌رویم اما باز مخالفت کردند دو روز قهر کردم لب به غذا نزدم ضعف بدنی شدیدی پیدا کردم 28 اسفند ساعت 3 نیمه شب بود هیچ روشی برای راضی کردن پدر و مادرم به ذهنم نرسید با خودم گفتم خوب است دعای توسل بخوانم. کتاب دعا را برداشتم و شروع کردم خواندن هرچه بیشتر در دعا غرق می‌شدم احساس می‌کردم حالم بهتر می‌شود نمی‌دانم در کدام قسمت از دعا بود که خوابم برد. در عالم رؤیا دیدم در بیابان برهوتی ایستاده‌ام دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و به من گفت: «زهرا، بیا بیا». بعد ادامه داد: «می‌خواهم چیزی نشانت بدهم». با تعجب گفتم: «آقا ببخشید من زهرا نیستم اسمم ژاکلین است». ولی هرچه می‌گفتم گوشش بدهکار نبود مرتب مرا زهرا خطاب می‌کرد. راه افتادم به دنبال آن مرد رفتم در نقطه‌ای از زمین چاله‌ای بود اشاره کرد به آنجا و گفت «داخل شو». گفتم این چاله کوچک است گفت دستت را بر زمین بگذار تا داخل شوی به خودم جرئت دادم و اینکار را کردم آن پایین جای عجیبی بود یک سالن خیلی بزرگ که از دیوارهای بلند  وسفیدش نور آبی رنگی پخش می‌شد. آن نور از عکس شهدا بود که بر دیوارها آویخته بود. انتهای آن عکس‌ها عکس رهبر انقلاب آقا سیدعلی خامنه‌ای قرار داشت به عکس‌ها که نگاه کردم می‌دیدم که انگار با من حرف می‌زنند ولی من چیزی نمی‌فهمیدم تا اینکه رسیدم به عکس آقا. آقا شروع کرد با من حرف زدن خوب یادم است که ایشان گفتند: «شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آن‌ها را به مقام شهادت رساند مانند شهید جهان‌آرا، شهدی همت، شهید باکری، شهید علمدار و...» همین که آقا اسم شهید علمدار را آورد پرسیدم ایشان کیست؟ چون اسم بقیه را شنیده بودم ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود. آقا نگاهی به من انداختند و فرمودند «علمدار همانی است که پیش شما بود همانی که ضمانت شما را کرد تا بتوانی به جنوب بیایی». به یک باره از خواب پرسیدم خیلی آشفته بودم نمی‌دانستم چکار کنم هنگام صبحانه به پدرم گفتم که فقط به این شرط صبحانه می‌خورم که بگذاری به جنوب بروم. او هم شرطی گذاشت و گفت به این شرط که بار اول و آخرت باشد. باورم نمی‌شد پدرم به همین راحتی قبول کرد. خیلی خوشحال شدم به مریم زنگ زدم و این مژده را به او دادم. اینگونه بود که به خاطر شهید علمدار رفتم برای ثبت‌نام موقع ثبت‌نام وقتی اسم مرا پرسید مکث کردم و گفتم زهرا من زهرا علمدار هستم. بالاخره اول فروردین 1378 بعد از نماز مغرب و عشاء با بسیجی‌ها و مریم عازم جنوب شدیم کسی نمی‌دانست که من مسیحی هستم به جز مریم. در راه به خوابم خیلی فکر کردم. از بچه‌ها درباره شهید علمدار پرسیدم اما کسی چیزی نمی‌دانست وقتی به حرم امام خمینی رسیدیم در نوار فروشی آنجا متوجه نوارهای مداحی شهید علمدار شدم  کم مانده بود از خوشحالی بال در بیاورم. چند نوار مدحی خریدم در راه هرچه بیشتر نوارهای او را گوش می‌دادم بیشتر متوجه می‌شدم که آقا چه فرمودند. درطی چند روزی که چند روزی که جنوب بودیم اسلام چه دین شیرینی است و چقدر زیباست. وقتی بچه‌ها نماز جماعت می‌خوانند من کناری می‌نشستم زانوهایم را بغل می‌گرفتم و گریه می‌کردم گریه به حال خودم که بان آن‌ها زمین تا آسمان فرق داشتم. شلمچه خیلی باصفا بود، حس غریبی داشتم احساس می‌کردم خاک آنجا با من حرف می‌زند با مریم دعا می‌خواندیم یک آن احساس کردم شهدا دور ما جمع شده‌اند و زیارت عاشورا می‌خوانند منقلب شدم و از هوش رفتم در بیمارستان خرمشهر به هوش آمدم. صبح روز بعد هنگام اذان مسئول کاروان خبر عجیبی داد تازه معنای خواب آن شبم را فهمیدم. آن خبر این بود که امروز دوباره به شلمچه می‌رویم چون قرار است امام خامنه‌ای به شلمچه بیایند. و نماز عید قربان را به امامت ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻زن هنوز کاملا وارد اتوبوس 🔻نشده بود که راننده ناغافل در 🔻رو بست و چادر زن لای در 🔻گیر کرد. داشت بازحمت چادر 🔻رو بیرون میکشید که یه زن 🔻نسبتا بدحجاب طوری که همه 🔻بشنوند گفت: آخه این دیگه چه 🔻جور لباس پوشیدنه؟ 🔻خودآزاری دارن بعضی ها ! 🔻زن محجبه، روی صندلی خالی 🔻کنار اون خانم نشست و خیلی 🔻آرام طوری که فقط زن 🔻بدحجاب بشنوه گفت: 🔻من چادر سر می کنم ، تا اگر 🔻روزی همسر تو به تکلیفش 🔻عمل نکرد ، و نگاهش را 🔻کنترل نکرد ، زندگی تو ، به 🔻هم نریزد . همسرت نسبت به 🔻تو دلسرد نشود. محبت و 🔻توجه اش نسبت به تو که 🔻محرمش هستی کم نشود. من 🔻به خودم سخت می گیرم و در 🔻گرمای تابستان زیر چادر از 🔻گرما اذیت می شوم، زمستان 🔻ها زیر برف و باد و باران 🔻برای کنترل کردن و جمع و 🔻جور کردنش کلافه می شوم، 🔻بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو. 🔻من هم مثل تو زن هستم. 🔻تمایل به تحسین زیبایی هایم 🔻دارم. من هم دوست دارم 🔻تابستان ها کمتر عرق بریزم، 🔻زمستان ها راحت تر توی 🔻کوچه و خیابان قدم بزنم. اما 🔻من روی تمام این خواسته ها 🔻خط قرمز کشیدم، تا به اندازه 🔻ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای 🔻زندگی تو باشم. و همه اینها 🔻رو وظیفه خودم میدونم. 🔻چند لحظه سکوت کرد تا شاید 🔻طرف بخواد حرفی بزنه و 🔻چون پاسخی دریافت نکرد 🔻ادامه داد: راستی… هر 🔻کسی در کنار تکالیفش، 🔻حقوقی هم دارد. حق من این 🔻نیست که زنان ِ جامعه ام با 🔻موهای رنگ کرده ی پریشان 🔻و لباسهای بدن نما و صد جور 🔻جراحی ِ زیبایی، چشم های 🔻همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. 🔻حالا بیا منصف باشیم. من باید 🔻از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟ 🔻زن بدحجاب بعد از یک سکوت 🔻طولانی گفت: هیچ وقت به 🔻قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و آرام 🔻موهایش رو از روی پیشانیش 🔻جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد. 🔻واقعا زیبا داستانی کوتاه باعث عبرت. 🔻خواهشا اگر امکان داره در گروه های دیگه ، حتی المقدور در گروه های بانوان اشتراک بگذاريد🔺 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 @shahed_zolfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⌛ معنای اسم سوره ها ⌛ حیف نیست خودمان را مسلمان بدانیم اما معنای اسم سوره ها را ندانیم؟ بسم الله 👇 👇 👇 1- فاتحه👈گشاينده 2- بقره👈گاو ماده 3- آل عمران👈خانواده حضرت عمران علیه السلام 4- نساء👈زنان 5- مائده👈سفره و خوان غذا 6- انعام👈احشام و چهار پايان 7- اعراف👈جائى است ميان بهشت و جهنم 8- انفال👈غنائم ؛غنیمت 9- توبه👈بازگشت 10- يونس👈نام يكى از پيامبران 11- هود👈نام يكى از پيامبران 12- يوسف👈نام يكى از پيامبران 13- رعد👈غرش آسمان و ابر 14- ابراهيم👈نام يكى از انبياء 15- حجر👈نام سرزمين قوم ثمود 16- نحل👈زنبور عسل 17- اسراء👈حركت شبانه 18- كهف👈غار 19- مريم👈مادر حضرت عيسى 20- طه👈رمزى است خطاب به پيامبر اسلام صلی الله علیه وسلم 21- انبياء👈پيامبران 22- حجّ👈قصد و آهنگ و نام يكى از عبادات اسلامى كه از فروع دين است 23- مؤمنون👈ايمان آوردگان 24- نور👈روشنایی و روشنی 25- فرقان👈جدا كننده 26- شعراء👈شاعران 27- نمل👈مورچه 28- قصص👈قصّه 29- عنكبوت👈نوعی حشره 30- روم👈نام كشورى است 31- لقمان👈نام مردی حکیم که اصلش حبشی بوده و در روزگار داود می زیسته است 32- سجده👈سجده كردن 33- احزاب👈حزب ها و گروه ها 34- سبا👈نام شهری که بلقیس دختر هدهاد در کشور یمن، پادشاه آن بود. او به عقد حضرت سلیمان علیه السلام در آمد 35- فاطر👈شكافنده، پديد آورنده 36- يس👈از حروف رمز قرآن و خطاب به پيامبر 37- صافّات👈به صفّ كشيده ها 38- ص👈از حروف مقطع رمز 39- زمر👈جمع زمره: گروه ها و دسته ها 40- مؤمن👈ايمان آورنده 41- فصّلت👈بخش بخش و فصل فصل شده 42- شورى👈مشورت و هم فكرى و نظر خواهى 43- زخرف👈زينت و زيور 44- دُخان👈دود 45- جاثيه👈به زانو افتاده 46- احقاف👈نام سرزمين قوم عاد در نزديكى يمن 47- محمّد👈صلی الله عیله وسلم[نام پيامبر بزرگ اسلام 48- فتح👈پيروزى 49- حجرات👈حجره ها و اطاق ها 50- ق👈از حروف رمز اوائل سوره ها 51- ذاريات👈پراكنده كنندگان 52- طور👈نام کوهی که حضرت موسی برای مناجات با خدا به آنجا رفت 53- نجم👈ستاره 54- قمر👈ماه 55- رحمن👈بخشنده 56- واقعه👈پيش آمد، حادثه 57- حديد👈آهن 58- مجادله👈گفت و گو و جَدَل 59- حشر👈بيرون آمدن، بر انگيخته شدن 60- ممتحنه👈زن امتحان شده 61- صفّ👈رديف و صفّ 62- جمعه👈یکی ازایام هفته 63- منافقون👈دو چهره ها 64- تغابن👈گول خوردگى و حسرت و خسران 65- طلاق👈رها ساختن و طلاق دادن زن 66- تحريم👈حرام و ممنوع ساختن 67- ملك👈فرمانروائى 68- قلم👈وسیله نوشتن 69- حاقّه👈آن چه سزاوار و مسلم و حقّ است 70- معارج 👈نردبان ها، رتبه هاى بالا برنده 71- نوح👈از پيامبران بزرگ 72- جن👈موجودى نامرئى با ويژگيهائى عجيب 73- مزمّل👈گليم به خود پيچيده 74- مدثّر👈جامه به خود پيچيده 75- قيامت👈برخاستن 76- دهر👈روزگار، دوران 77- مرسلات👈فرستاده شده ها 78- نبا👈خبر 79- نازعات👈آنها كه از روى قوت مى كشند 80- عبس👈چهره در هم كشيد 81- تكوير👈 هم پيچيده شدن 82- انفطار👈شكافته شدن 83- مطففين👈كم فروشان 84- انشقاق👈دو شقه شدن و شكاف برداشتن 85- بروج👈برج ها 86- طارق👈ستاره ظاهر شونده 87- اعلى👈برتر 88- غاشيه👈فرا گيرنده 89- فجر👈سپيده دم 90- بلد👈شهر 91- شمس👈خورشيد 92- ليل👈شب 93- ضحى👈نور و روشنائى 94- انشراح👈گشاده شدن، وسيع شدن 95- تين👈انجير 96- علق👈خون بسته، زالو، كرم 97- قدر👈اندازه، سنجش، ارزش 98- بيّنه👈دليل روشن و حجت آشكار 99- زلزال👈لرزش و زلزله 100- العاديات 👈دوندگان 101- قارعه👈كوبنده 102- تكاثر👈افتخار به زيادى ثروت و عزّت 103- عصر👈زمان، بعد از ظهر، فشار و ... 104- همزه👈عيب جو و طعنه زن 105- فيل👈نوعی حیوان 106- ايلاف👈الفت دادن 107- ماعون👈ظرف غذا 108- كوثر👈خير فراوان 109- كافرون👈كافرها 110- نصر👈يارى 111- تبّت👈شكسته باد 112- اخلاص 👈خالص كردن 113- فلق 👈صبح 114- ناس👈مردم  🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 حیف نیست بقیه دوستانتان غافل باشند از معنای سورهای قرانی 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿 اللهم عجل لولیک الفرج @shahed_zolfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منتظران ظهور "تولید دارو تختی"
🌷#حجاب در وصیت نامه #شهدا : ⚠️خواهرم، نگذار به اسم #آزادی پوشش را از تو بگیرند‼️ ✨انس با قرآن، توس
🌷 در وصیت نامه : ⚠️خواهرم، نگذار به اسم پوشش را از تو بگیرند‼️ ✨انس با قرآن، توسل به ائمه اطهار (ع)، حفظ بیت‌المال، دنباله‌ روی از نهضت عاشورا، ولایت‌مداری، حفظ انقلاب، امر به معروف و نهی از منکر، تولّی و تبری و نیز حفظ حجاب و عفاف، از جمله مواردی است که اکثر شهدا در وصایا و دست‌ نوشته‌­های خود به آن اشاره داشته‌­اند. ⚘شهيد قدرت الله مرغملكي : پيام من به خواهران اين است كه اي خواهرم حجاب تو كوبنده تر از خون من است! بايد مثل دختر پيامبر بانوي بزرگوار اسلام باشيد كه مي فرمايند: زينت زن به حفظ حجاب است. ⚘شهيد محمد علي قيصري : اي مادر و اي خواهرم شما همواره حجاب اسلامي خودتان را حفظ كنيد و هميشه به ياد خدا باشيد كه حجاب شما كوبنده تر از خون من شهيد است. ⚘شهيد سعيد مساح : خواهرم بدان كه سياهي چادر تو حجاب و سنگر توست واز سرخي خون من شهيد گوياتر است. ⚘شهيد حسن قربانيان كردآبادي : خواهران عزيزم، حجاب شما رنگين تر و كوبنده تر از خون ماست، سعي كنيد با حفظ حجاب، مادران خوبي براي حسينيان آينده باشيد. ⚘شهيد مصطفي تحويليان : اي خواهران شما را توصيه مي كنم به حجاب كه خون شما كوبنده تر از خون شهيدان و رزمندگان اسلام است و بدانيد بعضي از لباس هايي را كه شما خواهران مؤمن مي پوشيد اين لباس را دنياي غرب كه مملو از فساد است تحميل كرده و خداي ناكرده لباس يا چادري نپوشيد كه خدا غضب خود ر ابر شما بفرستد، همچنان به حجاب اهميت دهيد كه حضرت زهرا(س) اهميت مي دادند. ⚘شهيد احمد مؤذني : خواهران محترم قسم مي خورم حجاب شما كوبنده تر از خون شهدا است. 2⃣ @shahed_zolfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹 🔮 ✳️ چرا پیامبر صلّی الله علیه و آله موضوع ولایت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را در مکه، که تمام مسلمانان جمع بودند ابلاغ نفرمودند و تا غدیر خم صبر نمودند، در حالی که برخی از حاجیان متفرق شده بودند؟ 🔸▫️🔸▫️🔸▫️🔸▫️🔸▫️🔸▫️🔸 🛎 ✅ در بحث احادیث دوازده خلیفه، آن گونه که از احادیث معتبر اهل سنت استفاده می شود آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله قصد داشتند در سرزمین عرفات و بنا بر نقلی در سرزمین منا، در آن اجتماع عظیم به موضوع خلافت و ولایت ائمه خصوصا امیرالمومنین علی علیه السلام اشاره کنند. خطبه ای که مصادر حدیثی فریقین به آن اشاره نموده اند: روایت جابر ابن سمره: جابر ابن سمره گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله برای ما در عرفات و بنا بر نقلی در منا خطبه ای خواند و فرمود:  ( لن یزال هذا الامر عزیزا ظاهرا حتی یملک اثنی عشر کلّهم ) همیشه این امر (خلافت) نفوذ ناپذیر و غالب است تا این که دوازده نفر حاکم شوند. جابر گوید: ثم لغظ القوم و تکلّمو فلم افهم قوله بعد کلهم. فقلت لابی: یا ابتاه! ما بعد کلهم؟ قال: کلهم من قریش مردم در این هنگام سر و صدا کرده و هیاهو نمودند، لذا نفهمیدم حضرت بعد از کلمه کلّهم (همه آنها) چه فرمود؟ پس از پدرم پرسیدم: چه فرمود؟ پدرم گفت: همه آنان از قریشند. ( مسند احمد جلد ۵ صفحه ۹۹) از این روایت و روایات دیگر استفاده می شود که چون عده ای از مخالفان نمی خواستند بنی هاشم و در راس آنان امیرالمومنین علی علیه السلام خلافت را به عهده بگیرد، وقتی سخن پیامبر صلی الله علیه و آله به اینجا رسید و فهمیدند حضرت قصد دارد اوصیای بعد از خودش را معرفی کند. درصدد آمدند با سر و صدا و داد و فریاد و نشستن و برخاستن و در کل به هر طریق ممکن جلسه را به هم بزنند و در این امر نیز به نظر خودشان موفق شدند. بعد از آن موقع، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دنبال فرصت مناسبی بود تا این مسئله را به طور آشکارا به مردم ابلاغ کند. از طرفی هم ترس آن داشت که با اصرار و تاکید بر این مساله، اختلاف ایجاد شود و دشمنان خارجی سوء استفاده کنند، تا این که آیه تبلیغ نازل شد که اگر این امر مهم را ابلاغ نکنی اصل رسالتت را ابلاغ نکرده ای و خدا تو را از شر مردم حفظ می کند. بنابراین پیامبر صلّی الله علیه و آله مردم را در بیابان سوزان غدیر خم نگه داشت و برای اینکه مخالفین بار دیگر کلام نورانی ایشان را قطع نکنند دستور داد تا هودج هایی را بیاورند. پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام را با خود با بالای هودج ها برد و دستش را بلند کرد. 🔸▫️🔸▫️🔸▫️🔸▫️🔸▫️🔸▫️🔸 @shahed_zolfaghari https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
پنجشنبه است و ياد درگذشتگان 🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🙏 التماس دعا 🙏 ‍✨💫هــــو الـــباقی✨💫 ▪️پنج‌شنبه و یادی از اموات، پدران و مادران آسمانی🖤🙏 https://t.me/shahed_zolfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ ⚪️✨ای از من بگو آن دلبر جانانه را گاه گاهی یادکن این خسته دیوانه را🍃 🟡✨ جای او در خانه دل باشدو ما غافلیم در میان خانه گم کرده ایم صاحب خانه را 🍃 🥰 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸 👉 @shahed_zolfaghari https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍امام سجاد (علیه السلام) خطاب به ابو خالد کابلی : ای ابوخالد! همانا اهل زمان غیبت او که اعتقاد به امامتش دارند و در انتظار ظهورش هستند از مردم همه زمانها بهترند، زیرا خدای تبارک و تعالی چنان عقل و فهم و معرفتی به آنها عنایت فرموده که غیبت برای آنها بمنزله مشاهده است، خداوند آن ها را در آن زمان مثل كسانى قرار داده كه با شمشير در پيش روى پيغمبر (عليه دشمنان دين) پيكار كرده‏اند، آن ها مخلصان حقيقى و شيعيان راستگوى ما هستند كه مردم را به طور آشكار و نهان به دين خدا مي‌خوانند. و هم فرمود: انتظار فرج از بزرگترين گشایش ها است. 📚 كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1،ص319 کپی فقط باذکر صلوات✔️ ★◇⇨◇⇨◇⇨🇮🇷⇦◇⇦◇⇦◇★ @shahed_zolfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کدهای بسيار خوب از قرآن ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 🍂اگه فرزند صالح می خوای : رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ . ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 🍂اگه می ترسی قلبت گمراه بشه : رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب . ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 🍂اگه می خوای شهيد از دنيا بری : رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ . ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 🍂اگه غم و غصّه ی بزرگی داری : حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ . ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 🍂 اگه می خوای خودت و فرزندانت پايبند نماز باشيد : رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِی رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ . ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 🍂اگه می خوای همسر و فرزندانت بهت وفادار باشن : رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا . ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 🍂 اگه خونه ی خوب می خوای : رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبَارَكًا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِين . ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 🍂 اگه می خوای شيطان ازت دور باشه : رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ . ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 🍂اگه از عذاب جهنّم می ترسی : رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا . ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 🍂اگه می ترسی خدا اعمالت رو قبول نکنه : رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ . ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 🍂اگه ناراحتی : إنما أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّه . ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋 @shahed_zolfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😄طب نشاط بخش اسلامی😄 😔حالت خوب نیست؟! 😉نگران نباش 👌هر کدوم از این کارها رو می تونی انجام بده تا حالت عوض بشه و نشاط پیدا کنی: 💠خودت لباس هاتو بشور 💠حمام برو 💠به سبزه نگاه کن 💠به آب جاری نگاه کن 💠با گل خطمی سرت را بشوی 💠با یک دوست صمیمی و مومن دیدار کن 💠کمی گلاب بخور و به روی سر و صورتت بپاش 💠هرچقدر میتونی قرآن بخون 💠ذکر "یا فتاح" را به اندازه دلخواه تکرار کن 💠دو رکعت نماز با رکوع و سجودکامل و آداب آن بجا بیاور 💠کندر بجو 💠سرمه اثمد بزن 💠در حالت نشسته موهاتو شانه کن 💠کار کن 💠یک قاشق چایخوری اسفند با آب قورت بده 💠میوه به بخور 💠انگور یا شیره انگور بخور 💠حجامت کن 💠کل بدن رو نوره بکش 💠مسافرت برو 💠کدو بخور 💠موی پشت گردنت رو بزن 💠یاد مرگ کن 💠مهمانی بده 💠صله رحم کن 💠ازدواج کن 💠برو پیش همسرت 💠شیرینی بخور 💠شنا و سوارکاری کن 💠وفادار باش 💠حقوق دیگران رو رعایت کن 💠در برابر مشکلات مقاومت کن 💠کوشش کن تا دیگران رو شادکنی 💠مسواک بزن 💠لباس نرم بپوش 💠عطر واقعی استفاده کن 💠پیاده روی کن 💠متعه و نکاح کن 💠چیزی بخور 💠عسل بخور 💠به زن زیبا نگاه کن(حلال و حرامش که معلومه؟) 💠با بزرگان گفتگو کن 💠کار نیک کن 💠برای مناجات با خدا یا روضه، گریه کن 💠ذکر لَا إِلَهَ إِلَّا الَّلهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمَشِيُّ رو روی انگشترت بنویس 💠حسودی نکن(از کسی که بهش حسودیت میشه تعریف کن) در روایات نسبت به نکوهش حزن و اندوه مطالبی به این شرح وارد شده است: 1. از امام علی (علیه السلام) روایت شده است که: حزن و اندوه نصف پیری و درهم شکستگی است.(1) 2. غصه و اندوه بدن را آب می کند.(2) 3. از حضرت عیسی (علیه السلام) روایت است: کسی که حزن و اندوه او زیاد باشد، بدنش مریض است (مریض می شود). (3) 4. از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است: اندوه ها و غصه ها بیماری قلب است، همان گونه که امراض، درد های بدن و جسم هستند.(4) همچنین در آیات و روایات، راهکار های مبارزه با پدیده ی اندوه ارائه شده است که به برخی از آنها اشاره شد ، خداوند متعال می فرماید: «آگاه باشید! که دوستان خدا، هیچ ترسی بر آنان نیست، و نه آنان اندوهگین می شوند.»(14) 1. تحت العقول، ص 214. 2. غررالحکم، حديث 1039. 3. امالي صدوق، ج 3، حديث 436. 4. الدعوات، 276، 118. 5. يونس ، 62. @shahed_zolfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔ *خانم هایی که از ظاهر زیبا برخوردارند یا با ظاهری زیبا (و آرایش و کم حجاب⛔)به خیابان می آیند,این داستان عجیب را حتماً بخوانند و برای دیگران بفرستند* 👇👇👇 ⭕ *هنوز جای تاوَلها روی مچ دستم باقیست*❗ 🛑خاطره ای عجیب از راویِ کتاب سه دقیقه در قیامت ✔️(این خاطره، در ویرایشِ جدید به کتاب اضافه شده است) 📗كتاب سه دقيقه در قيامت، چاپ و با ياري خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از اين كتاب خيلي خوب بود و افراد بسياري خبر ميدادند كه اين كتاب تأثير فراواني روي آنها داشته . ✍️ *اصل داستان* يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل كار ميرفتم . يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد. ✴️بي مقدمه سلام كرد و گفت:ميخواهم بروم بيمارستان ... من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟ گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را ميرسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي عقب بود. اين خانم يكي از كتابها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟ گفتم: كتاب را برداريد. هديه براي شماست. به شرطي كه بخوانيد. تشكر كرد و دقايقي بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم . خيلي تشكر كرد و پياده شد . ✴️من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين وضعيت نبينند! كافي بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من ببينند و ... چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم . ✳️همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد! توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهرًا او خوب مرا ميشناخت! شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير. گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم. گفتم: بله، حال شما خوبه؟ رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبودكهيك خانم غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود . ✴️ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم. گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي كتاب سه دقيقه هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟ ميخواستم جواب ندهم ولي خيلي اصرار كرد . گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم. ✳️گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از همکارانتان پيگيري کردم، الان هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم. گفتم: با من چه كار داريد؟ گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟! درسته که مسائل ديني رو رعايت نميكردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شدهام . يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم . ❇️من نميتوانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام كارهاي گذشتهام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم ،تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم! من كاملاً مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما ،ملك الموت مهربان و بهشت و زيباييها را نديدم! ✴️دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم. حتي دستبندي به من زدند كه شعله ور بود. اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه كارهاي گذشته را تكرار نكنم. ✴️يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول ميكنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكني؟ گفتم: من با تمام بديها خيلي مراقب بودم كه حق كسي را در زندگي ام وارد نكنم . حتي در محل كار، بيشتر ميماندم تا مشكلي نباشد. تمام بيماران از من راضي هستند و... ❇️آن فرشته گفت: بله، درست ميگويي، اما هزار و صد نفر از مردان هستند كه به آنها در زمينه حق الناس بدهكار هستي! 🩸وقتي تعجب مرا ديد، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره اي زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگي، شما چه كردي؟! ❇️با لباسهاي تنگ و نامناسب⛔ آرايش و موهاي رنگ شده⛔ و بدون حجاب⛔ صحيح از خانه بيرون ميآمدي، اين تعداد از مردان،
با ديدن شما دچار مشكلات مختلف شدند . 👌🏻بسياري از آنها همسرانشان به زيبايي شما نبودند و زمينه اختلاف بين زن و شوهرها شدي. برخي از مردان جوان كه همكار يا بيمار شما بودند، با ديدن زيبايي شما به گناه افتادند و ... گفتم: خُب آنها چشمانشان را حفظ ميكردند و نگاه نميكردند .به من جواب داد: شما اگر پوشش و حريمها و حجاب را رعايت ميكردي و آنها به شما نگاه ميكردند، ديگر گناهي براي شما نبود. چون خداوند به هر دو گروه زن و مرد در قرآن دستور داده كه چشمانتان را حفظ كنيد. اما اكنون به دليل عدم رعايت دستور خداوند در زمينه حجاب، در گناه آنها شريك هستي . ❇️تو باعث اين مشكلات شدي و اين کار، از بين بردن حق مردم در داشتن زندگي آرام است. تو آرامش زندگي آنها را گرفتي و اين حقالناس است. پس به واسطه حقالناس اين هزار و صد نفر، در گرفتاري و عذاب خواهي بود تا تك تك آنها به برزخ بيايند و بتواني از آنها رضايت بگيري. اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نميتوانستم از خودم انجام دهم هرچه گفتند قبول كردم 🛑بعد مرا به سمت محل عذاب بردند. من آنچه كه از آتش و عذاب جهنم توصيف شده را كامل مشاهده كردم . ✴️درست در زماني كه قرار بود وارد آتش شوم، يكباره ياد كتاب شما و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها افتادم . ✳️همانجا فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها به من فرصت جبران بده. خدا... 🩸تا اين جمله را گفتم، گويي به داخل بدنم پرتاب شدم! با بازگشت علائم حياتي، مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه بهبودي كامل پيدا كردم . ✴️اما فقط يك نشانه از آن چند لحظه بر روي بدنم باقي مانده . دستبندي از آتش بر دستان من زده بودند، وقتي من به هوش آمدم ،مچ دستانم ميسوخت، هنوز اين مشكل من برطرف نشده! ❇️دستان من با حلقه اي از آتش سوخته و هنوز جاي تاولهاي آن روي مچ من باقي است! فكر ميكنم خدا ميخواست كه من آن لحظات را فراموش نكنم. ✳️من به توبه ام وفادار ماندم. گناهان گذشته ام را ترك كردم. نمازها را شروع كردم و حتي نمازهاي قضا را ميخوانم . ✴️ولي آنچه مرا در به در به دنبال شما كشانده، اين است كه مرا ياري كنيد. من چطور اين هزار و صد نفر را پيدا كنم؟ چطور از آنها حلاليت بطلبم؟ اين خانم حرفهاي آخرش را با بغض و گريه تكرار كرد . من هم هيچ راه حلي به ذهنم نرسيد،جز اينكه يكي از علماي رباني را به ايشان معرفي كنم.‌ ✳️و سخن آخر خواهشمند است که کتاب «سه دقیقه در قیامت»را حتما و حتما بخوانید و تهیه و به دیگران(خصوصاً جوانان و نوجوانان) نیز هدیه بفرمائید،که باعث تحول روحی انسان و مراقب اعمال می شود. در فضای مجازی نیز کتاب «سه دقیقه در قیامت» وجود دارد. ✍️ وسخن آخر: خانم هایی ک به آشکار ساختن موهای خود و آرایش خود به نامحرم کم اهمیت هستند، *فقط👌🏻یک درصد*👌🏻 *احتمال می‌دهند* *این داستان راست باشد*❓❓❓ اگر احتمال یک درصدی هم میدهند پس باخود و خدا عهد ببندند🤝🏻 تا بخاطر خدا زیبایی خود را برای نامحرم بنمایش نگذارین @shahed_zolfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا