eitaa logo
منتظران ظهور"تولیددارو،تختی"
774 دنبال‌کننده
22.2هزار عکس
4.7هزار ویدیو
34 فایل
#منتظران_ظهور_تولید_دارو_تختی https://eitaa.com/shhdMoezGholami_Jahadi مدیریت کانال @Tasbih1361
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺➖🌺➖🌺 🌺 سلام خرمی روزگاران... دست تو و آغاز من دست تو و درمان من یاد تو و چشمان من آمدن تو و بهار من 🌺اللهم عجل لولیک الفرج
نسل جوان را به جهان، رهبری جلوه ی توحيد، علی اکبری هر که هوای رخ احمد کند در تو تماشای پيمبر کنـد فرارسیدن ولادت باسعادت پسر ارشد ارباب حضرت علی اکبر(علیه السلام) و روز جوان بر تمام جوانان و دوستداران آن حضرت گرامی باد. 💐💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همسر شهید طاهرنیا از شهدای مدافع حرم، پس از تحمل شش سال رنج بیماری،‌ آسمانی شد. فاطمه رقیۀ ۱۲ ساله و محمد حسین ۸ ساله دوباره یتیم شدند.
سلام بنده عباسی ولدی هستم امروز به بهانۀ درگذشت همسر شهید سجاد طاهرنیا می‌خوام خودم مستقیم با شما حرف بزنم. دو تا هدف دارم؛ اول این که بفهمیم چقدر مدیون شهدا و خانواده‌هاشون هستیم، چه زجرها و سختی‌ها برای حفظ امنیت کشور و مقدساتمون کشیده می‌شه که ما خبر چندانی ازش نداریم. دوم این که تو عالَم یک همسر شهید قرار بگیریم و فاصلۀ خودمون رو با عالم کسایی که حال و هوای خدا تو زندگی‌شون جاریه بسنجیم. 👈(این مطلب و مطالب بعدی از کانال آقای عباسی ولدی کپی و نشر داده شده‌)👉
سجاد طاهرنیا با همسرش در سال 1387 ازدواج می‌کنند و سجاد در سال 1394 در سوریه به شهادت می‌رسه. سجاد وقتی داشت می‌رفت سوریه یه فاطمه رقیۀ چهارساله داشت و محمدحسینش می‌خواست به دنیا بیاد؛ اما سجاد باید می‌رفت. پنج ساعت بود که اعزام شده بود و هفت روز به محرم مونده بود که محمد حسین به دنیا اومد. روز تاسوعا بود و محمد حسین 16 روزش بود که سجاد پر کشید و رفت. مادر فاطمه رقیه و محمد حسین دو سال بعد از پرکشیدن پدرشون، بیمار می‌شه و شش سال با این بیماری می‌جنگه؛ اما دیروز خدا تقدیرش رو برای رفتن امضا می‌کنه و اونم آسمونی می‌شه و مهمون سجاد.
20.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این گفتگوی تلویزیونی با همسر شهید طاهرنیاست. حتما ببینید؛ اما اگه از اول هم نمی‌بینید، از دقیقه حدود 17:04 به بعد رو ببینید و فکر کنید.
بنده عباسی ولدی هستم. خیلی از شماها با مباحث و کتاب‌های بنده انس دارید؛ اما امروز می‌خوام ببرمتون تو یه عالم متفاوت. می‌خوام دعوتتون کنم با همدیگه بریم سر کلاس درس یه همسر شهید بشینیم که اگر چه قبل از 40 سالگی آسمونی شد و هیچ وقت هیچ ادعایی نداشت؛ اما می‌تونه معلم همۀ ما بشه. می‌خوام از اوج شروع کنم. کمی باید از دودوتا چهارتاهای دنیا فاصله بگیریم. بعضی از این حرف‌ها تو عالم زمین قابل فهم نیست. باید تو حال و هوای آسمون نفس کشید،‌ تا فهمید. آماده‌اید؟ یکی از دوستان صمیمی‌شون که ایشون هم همسر شهید مدافع حرم هستند می‌گفتند: «به من می‌گفت می‌دونم این مریضیم به خاطر دعاییه که کردم و چیزیه که از خدا خواستم؟» می دونید چه دعایی کرده بود؟
قبلش بذارید یه نکته بگم: اهل بیت علیهم السلام به ما یاد دادن که تو معنویت به کم قانع نباشید. مقام‌های بلند بالا از خدا بخوایید. این قسمت از زیارت عاشورا رو یادتون هست؟ فَأَسْأَلُ اللّٰهَ الَّذِي أَكْرَمَنِي بِمَعْرِفَتِكُمْ، وَمَعْرِفَةِ أَوْلِيَائِكُمْ، وَرَزَقَنِي الْبَراءَةَ مِنْ أَعْدائِكُمْ، أَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ، وَأَنْ يُثَبِّتَ لِي عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ، وَأَسْأَلُهُ أَنْ يُبَلِّغَنِي الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللّٰهِ، وَأَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثارِي مَعَ إِمامٍ هُدىً ظَاهِرٍ نَاطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْكُمْ؛ پس درخواست می‏کنم از خدایی که مرا گرامی داشت به معرفت شما و معرفت دوستان شما، و بیزارى از دشمنان شما را روزى من فرمود که مرا در دنیا و آخرت با شما قرار دهد و استوار و بی‌لغزش کند گام‌های مرا، با صدق و صفا در حضور شما.و باز از خدا درخواست می‏کنم مرا برساند به آن جایگاه پسندیده و پایگاه ستودنی که خاص شماست و نصیبم کند خونخواهی شما را در رکاب امامی که از رگ و ریشۀ شماست و خداوند، راهنمای اوست و ظهور کرده است که حق را آشکارا و بی‌ ترس و تقیه، می‌گوید و به مردمان می‌رساند.
حالا بگم دعای از ته دل خانم شهید طاهرنیا چی بود؟ دعای همسر شهید طاهرنیا این بود: خدایا من رو تو قیامت همخونۀ حضرت زهرا سلام الله علیها کن. به دوستشون تأکید می‌کردند که همسایه نه، همخونه. می‌گفتند می‌خوام تو قیامت هم کنیز حضرت زهرا سلام الله باشم. أَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ
مقام محمود مقام شفاعته. تو زیارت عاشورا ما از خدا می‌خوایم که ما رو به این مقام برسونه: وَأَسْأَلُهُ أَنْ يُبَلِّغَنِي الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللّٰهِ اسم همسر شهیدشون سجاد بود. دوستشون از قول ایشون نقل می‌کردن که می گفتن: نمی‌خوام همیشه آویزون آقا سجاد باشم، می‌خوام به جایی برسم که من دست سجاد رو تو قیامت بگیرم. می فهمیمم این حرف‌ها رو؟ می تونیم دغدغه‌هامون رو با این دغدغه‌ها کنار هم بذاریم و خجالت نکشیم؟ راستی ما به چی فکر می‌کنیم؟ آرزوهای ما چه چیزهایی هست؟ رومون می‌شه آرزوهامون رو کنار این آرزو بذاریم؟