eitaa logo
معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند
1.8هزار دنبال‌کننده
496 عکس
88 ویدیو
42 فایل
برای معرفی عرفا و اولیا الهی گمنام ، میتوانید ، به آیدی زیر پیام بدهید: @montazar113113 ⛔️کپی بدون ذکر منبع ، مطالب کانال معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند ،حرام است.
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیک یا فاطمه المعصومه سلام الله علیها @shia5t
معرفی دکتر عبدالعلی گویا ، شهر : قسمت اول : 🔻دکتر گویا ، از مبرز ترین شاگردان شیخ رجبعلی خیاط بودند و جز شاگردان جلسه ی خصوصی شیخ رجبعلی خیاط بودند.... 📝گوشه ای از زندگینامه ی ایشان : دكتر عبدالعلي گويا در سال 1300شمسي در شهرستان قم پا به عرصه وجود نهاد. اما در همان سال‌هاي اول عمر، همراه خانواده به شهر كرمانشاه عزيمت كرد و در آنجا رحل اقامت افكند. در اين شهر بود كه تحصيلات ابتدايي و متوسطه خود را به اتمام رسانيد و در سال 1317 پس از اخذ گواهي دوره متوسطه (ديپلم) در رشته رياضي، براي ادامه تحصيل راهي تهران گرديد و به تحصيلات دوره عالي در رشته فيزيك و شيمي در دانشكده علوم دانشگاه تهران پرداخت. در سال 1320 موفق به اخذ ليسانس در رشته فيزيك و شيمي شد و سپس براي تدريس به شهرستان همدان رفت و پس از سه سال تدريس در همدان، مجدداً به تهران بازگشته و ضمن تدريس در دبيرستان‌هاي تهران و چند دانشگاه و مدرسه عالي، در سال 1326 ليسانس حقوق در رشته قضايي را نيز كسب نمود. در يكي از سال‌هاي بين 1326ـ1330 بود كه عده‌اي از طلاب حوزه‌هاي علميه قم جهت تحصيل علوم جديد به تهران آمدند و نظر به اين كه دکتر گویا ، در كنار تحصيلات عالي فيزيك، با قواعد و متون عربي و تاريخ اسلام و كتب و احاديث شيعه آشنا و مأيوس بودند، تقدير چنان شد كه براي تدريس به اين طلاب انتخاب گرديده و اداره اين كلاس را نيز كه در محل ثابتي نبود به عهده داشته باشند. در سال‌هاي 1332 الي 1339 در كلاس‌هاي فوق‌ديپلم ويژه‌اي، كه در محل دانشسراي مقدماتي سابق در ابتداي دروازه دولت تشكيل مي‌شد، به تدريس تاريخ اديان (ملل و نحل) مشغول شد و در همين دوران بود كه با تاريخ اديان آسماني نظير يهود و نصارا و فرق مختلف اسلام و ... آشنايي كامل پيدا نمود و نيز ضمن اين سال‌ها موفق به اخذ درجه فوق‌ليسانس در رشته فيزيك گرديد و به دنبال آن در سال 1339 براي ادامه تحصيل، عازم فرانسه شد و پس از اخذ درجه دكترا در رشته «رياضيات فيزيك» در سال 1342 به تهران بازگشت. در سال 1357 از طرف مقام توليت آستان قدس رضوي نظر به سوابق طولاني مذهبي كه در تهران و مشهد و كرمانشاه داشت به مديريت كتابخانه و موزه ملي ملك در تهران برگزيده شد و در اين پست مشغول به كار گرديد. ايشان نزديك به پانزده سال در اين سمت باقي ماند تا اينكه در آذر ماه سال 1373 بنا به درخواست خود كه ناشي از عدم توانايي جسمي بود از اين پست نيز كناره گرفت. يكي از دوره‌‌هاي پراهميت زندگاني ايشان، همين اقامت پانزده ساله در كتابخانه و موزه ملي ملك بود كه باعث گرديد در ادامه مطالعات فشرده و عميق سنوات گذشته عمر، بار ديگر كتب بسياري را در زمينه احاديث و اخبار اهل بيت(ع) و مكتب شيعه از نظر بگذراند و كتب فلسفي را نيز مورد مطالعه دقيق و امعان‌نظر مجدد قرار دهد و به آساني بركتب خطي و ناياب در اين زمينه دسترسي داشته باشد. اين امر، خود از جهات بسياري مكمل مطالعات گذشته و زمينه‌اي براي تأليفات آينده ايشان گرديد تا اينكه در همين سال‌هاي اخير تقريباً از سال 1360به بعد به دلايل و انگيزه‌هاي چندي، به خود اجازه داد كه قلم به دست گرفته و نتيجه و ثمره 40 سال مطالعه و غور و تفكر در مكتب شيعه را در قالب كتاب‌هايي به جامعه شيعه تقديم كند. لذا ابتدا تصميم بر تأليف يك دوره كتاب تحت عنوان دوره «معارف و عرفان معصومين(ع) طي دوازده مجلد گرفت و پس از اتمام آن به تدريج تا سال 1373 كتاب‌هاي ديگري كه در اصل مكمل دوازده مجلد اوليه بوده، يكي پس از ديگري به رشته تحرير درآورد كه همه پيرامون فضايل و مناقب و شناخت هرچه بيشتر انوار قدس الهي و بر مبناي مسأله «تولي و تبري» مي‌باشد. دکتر گویا ، علاوه بر تدریس دروس دانشگاهی به تألیف کتاب‌های علمی و اعتقادی مبادرت ورزیده است و چندین جلد کتاب به رشته تحریر درآورده است. «فیزیک عالی در شاخهٔ الکتریسیته و الکترونی»، «علی (ع) و زیارت جامعه کبیره» و «دورهٔ معارف و عرفان معصومین» برخی از آثار او است. 🍃روش ايشان در دانشكده الهيات به گونه‌ای بوده كه همواره سخن را از هيئت و فيزيك به بحث‌های مذهبی سوق می‌داده است آن‌گونه كه كاملا تازگی داشته و دانشجويان آن زمان دانشكده الهيات هر چند سال‌های زيادی از آن زمان گذشته است حتما خاطرات خوش آن دوران را به ياد دارند. @shia5t
معرفی دکتر عبدالعلی گویا ، شهر : قسمت دوم : 🍁دکتر مدرسی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط نقل می کنند : سالهای آخر دبیرستان را در شهرضا می‌گذراندم كه رییس فرهنگی به نام آقای گویا به آن شهر آمد و درس فیزیك ما را نیز به عهده گرفت و بعد از چند جلسه پرسش و پاسخ، مرا به منزلش دعوت كرد و گفت: من استادی به نام شیخ رجبعلی خیاط دارم او مشخصات تو را به من داده و من اصلا به خاطر پیدا كردن شما به شهرضا آمده‌ام ودرس فیزیك را پذیرفته‌ام تا شما را پیدا كنم. بالاخره با اجازه مادرم، مرا به تهران- خیابان مولوی- كوچه باغ فردوس، به خانه محقر جناب شیخ برد. در آنجا دكترگویا از من خواست جلوتر از او به اتاق جناب شیخ بروم. ایشان به محض دیدن من به دكترگویا گفت: درست انتخاب كرده‌ای، همان است! 🍃خواندن اشعار با صدای خوش دکتر فرزام از شاگردان حاج شیخ ، در این باره می گوید : جناب شیخ ، اشعار را با لحن و اواز خوشی می خواند ؛ مثلا گاهی اشعاری از فیض کاشانی میخواند و رفقا را منقلب می کرد. یک روز در خانه ی یکی از مریدان شیخ ، در خدمت ایشان بودیم ؛ شیخ دم درگاه نشسته بود و غزلی از حافظ با صدای بسیار خوب و خوشی خواند و گریست و همه را منقلب کرد و اشک همه را جاری نمود؛ من به دکتر گویا که حاضر بود ، گفتم : جناب شیخ ، عجب صدای خوب و نفس گرمی دارند! ان مرحوم گفت : حیف که شما دیر به خدمتشان امدید! ایشان ، زمانی صدایی داشتند که وقتی با حالات عرفانی ، این گونه اشعار را می خواندند ، خدا شاهد است که در و دیوار را به لرزه می انداختند. منابع : کیمیای محبت rasekhoon.net fa.imamatpedia.com/wiki sci2.um.ac.ir @shia5t
معرفی شیخ عبدالکریم حامد ، شهر : قسمت اول : 🔻مرحوم شیخ عبدالکریم حامد از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط هستند. 📝گوشه ای از زندگینامه ی ایشان برترین شاگردشيخ رجبعلی خياط... خانواده شیخ مرحوم شیخ عبدالکریم حامد در سال 1301 هجری شمسی در قزوین چشم به جهان گشود. پدر ایشان، شیخ محمود حامد، یکی از شاگردان مرحوم شاه آبادی بود که به عنوان حسابدار و دفتر دار امین الضرب- وزیر مالیه ناصرالدین شاه- خدمت میکرد. امین الضرب به خاطر اعتمادی که به شیخ محمود داشت او را وصی خود و همسرش قرار میدهد و پس از فوت آنها، شیخ محمود نیز عبدالکریم را وصی خود قرار داد . جناب شیخ از این مسئله بسیار ناراحت بود و پس از فوت پدر، با پیدا شدن وصیتنامه ای که پدرشان برادر دیگرش را وصی قرار داده بود خوشحالی به او باز گشت. مادر ایشان نیز زن متدینه ای بوده و جناب شیخ درباره او میفرمود: «مادرم به شوهرش (پدرم) علاقه ی بسیاری داشت به گونه ای که وقتی پدرم در کوچه می آمد، می گفت: بروید در را باز کنید، پدر تان دارد می آید. » 🔹جایگاه پدر آن گونه که از صحبت های جناب شیخ مشخص می شد پدر ایشان فردی با سواد و عالم بوده که پس از فوت نیز کتابهای زیادی را به ارث می گذارد. ایشان می فرمود: «من عاقل تر از پدرم ندیدم و افراد کمی را به اندازه پدرم با سواد دیدم.» و می فرمود: «یک روز جوجه ای کوچک در ناودان افتاده بود و ما هر کاری کردیم نتوانستیم آن را در بیاوریم تا این که پدرم، بنایی را آورد و آن جا را خراب کرد و جوجه را نجات داد.» و همچنین می فرمود: «چون حیاء من زیاد بود و پیش پدرم شرم داشتم به حمام بروم در ماه مبارک رمضان تمام شب ها را بیدار بودم تا مبادا روزه ام با مشکل رو به رو شود و با خود می گفتم: شاید در خواب محتلم شوم و احتیاج به حمام پیدا کنم. 🔸اطاعت پدر مخالفت ایشان با پدرشان در دو موضوع بود: یکی در بحثهای علمی که شیخ می فرمود: «من هر موقع با پدرم بحث می کردم حالم خوب تر می شد و می فهمیدم که کارم برای خداست.» و موضوع دوم که باعث نارضایتی پدرشان شده بود زهد ایشان بود. پدر شیخ به ایشان می گفت: تو باید تاجر و پولدار شوی و شأن خانوداگی ات را حفظ کنی؛ ولی جناب شیخ به شدت از این کار دوری می کرد تا حدی که وقتی در قنادی پدرشان کار می کرد با بقیه ی کارگرها و حمال ها همراه می شد . ایشان می فرمود: «خانوده ام خیلی سختشان بود که من این گونه زاهدانه زندگی می کردم.» با این که شیخ عبدالکریم احترام فراوانی برای پدرشان قائل بود و در آن دوران شاید راهی جز این پیش روی خود نمی دید ولیکن نتوانست از تأثیر منفی نارضایتی پدر مصون بماند. در آیات و روایات فراوانی بر اطاعت و کسب رضایت پدر و مادر سفارش شده است. آن چه از این اخبار بر می آید این است که مخالفت با امر والدین در هیچ امری جایز نیست مگر دستورات الهی، چه آنان مسلمان باشند و چه کافر. گرچه مرحوم حامد در پرتو عنایات الهی به درجات بسیار بالایی رسید ولیکن تأثیر این نارضایتی در تمام طول زندگی ایشان نمایان می گشت و سختی های زیادی که متحمل می شد بی تأثیر از این عامل نبود. یکی از دوستان ایشان می گوید: شیخ رجبعلی خیاط به مرحوم حامد گفته بود: در مکاشفه ای حضرت امیر(ع) را زیارت کردم و حضرت به من فرمود: «اگر پدر عبدالکریم از او راضی بود او از تو جلوتر بود.» (مقامش از تو بالاتر بود.) سرانجام شیخ عبدالکریم، در اثر اختلافاتی که با خانواده پیدا کرد به ناچار از ایشان جدا شد و در مدرسه ی مروی تهران حجره ای گرفت و برای مدتی در آن جا زندگی کرد. 🔹در جستجوی استاد ایشان می فرمود: «من دنبال مؤمنی می گشتم، تا این که شیخ رجبعلی را پیدا کردم. وقتی به جناب شیخ رسیدم. دیدم همان کسی را که می خواستم پیدا کردم.» ایشان در مورد اولین برخوردشان با شیخ رجبعلی نیز می­فرمود: «هنگامی که وارد جلسه شدم، دیدم شیخ رجبعلی با شاگردانش نشسته­اند. جناب شیخ رجبعلی تا مرا دید این بیت شعر حافظ را خواند: با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم یا من خبر ندارم یا او نشان نداردمن هم به ایشان گفتم: جناب شیخ، شما خبر ندارید!» @shia5t
معرفی شیخ عبدالکریم حامد ، شهر : قسمت دوم : 🔹از شاگردی تا برادری شیخ عبدالکریم پس از ملاقات با شیخ رجبعلی خیاط به عنوان شاگرد، در مغازه ایشان مشغول به کار می شود. این عامل سبب شد تا با حضور دائمی در کنار شیخ رجبعلی تحت تربیت استاد خویش قرار گرفته و در مکتب محبت و اخلاص ایشان پرورش یابد. در این دوران که حدود 15 سال طول کشید شیخ عبدالکریم درس های زیادی از استاد خویش آموخت و آن چنان پله های رشد و ترقی را طی کرد که در زمان استاد، به مقام برادری او رسید و در بعضی موارد نیز از استاد خویش پیشی گرفت. یکی از دوستان ایشان می گوید: شیخ عبدالکریم می فرمود: «برادر من دختری داشت که معلول بود و برای درمان دخترش هر کاری که می توانست انجام داده بود ولی فایده ای نداشت. در آخر، پیش من آمد و از من درخواست کرد تا دعا کنم. من هم دعا کردم و پای دخترش خوب شد. بعد از مدتی یک روز از نردبان که بالا می رفتم افتادم و پایم شکست. شیخ رجبعلی که به دیدنم آمد گفت: چوب دعا کردنت را خوردی. می گویند: این به جای آن. حالا تو باید در خانه بمانی؛ زیرا مقدر شده بود آن دختر در خانه بماند و در کوچه و بازار نرود. پس از آن، متوسل به امام رضا (ع) شدم و از خانه نشینی رهایی پیدا کردم. » 🔸مقام برادری شیخ رجبعلی به شیخ عبدالکریم می فرمود: «هر وقت پشت در خانه می آیی و در می زنی، در عالم معنا تو را به عنوان برادر من خطاب می کنند و به من می گویند: داداش آمد، برو در را باز کن.» 🔹مقام معنوی شیخ عبدالکریم چندین مرتبه با شیخ رجبعلی در سفر به قم سر قبر «علی به ابراهیم قمی» می روند. در یک سفر، شیخ رجبعلی تنها می آید و پس از بازگشت به شیخ عبدالکریم می گوید: «در این سفر، ما را تحویل نگرفتند؛ ولی وقتی با تو می رفتیم ما را تحویل می گرفتند.» در مورد مقام علی بن ابراهیم قمی، مرحوم حامد می فرمود: «ریش من گرو، اگر کنار قبر علی بن ابراهیم قمی بروی و حاجتت داده نشود زیرا ایشان در نزد خدا تقرب خاصی دارد.» جناب شیخ رجبعلی نیز فرموده بود: «چند نفر فوق استعدادشان حرکت کرده­اند از جمله: سید بحرالعلوم، علی بن ابراهیم قمی، میرزای قمی و حاج آقا حسین قمی.» 🔸در فراق یار ایشان تا زمانی که شیخ رجبعلی زنده بود، در تهران بودند ولی بعد از فوت استاد، سفرهای زیادی به مشهد داشته و یکی دو ماهی می ماندند. گاهی در مسافرخانه و گاهی در مدرسه نواب و گاهی پیش یکی از رفقا می رفتند و پس از مدتی خانه ای اجاره کرده و تا آخر عمر ماندگار شدند. ایشان به حج نرفتند ولی یک سفر دو ماهه به کربلا رفته بودند. جناب شیخ پس از سال ها در پاسخ کسانی که از ایشان تقاضای معرفی استاد کرده بودند می فرمودند: «ما هم به دنبال استادی می گردیم، هنگامی که استاد ما (شیخ رجبعلی خیاط) مرحوم شد دیگر کسی را پیدا نکردیم. از امام رضا(ع) هم خواسته ایم ولی ده، دوازده سال است که استاد ما مرحوم شده و هنوز کسی را پیدا نکرده ایم.» 🔹اخلاص ایشان می فرمود: «در مسجد گوهرشاد نشسته بودم که یک طلبه ای از من پرسید: چگونه امام صادق(ع) شب تا صبح در حال عبادت بودند و به یکی از اصحابشان فرمودند: من حاضرم عبادت دیشبم را با یک کار دیشب تو عوض کنم. دیشب که تو بلند شدی آب بخوری سلام بر ابا عبدالله(ع) دادی؟ چگونه ممکن است امام معصوم(ع) عبادت یک شب خود را با یک کار کوچک از اصحابش عوض کند؟» ایشان گفت: «من جوابش را نمی دانستم و گفتم: بلد نیستم. ناگهان نوری از گنبد امام رضا(ع) بالا آمد و آمد تا وارد سینه ام شد. یک مرتبه متوجه شدم که جوابش را می دانم. گفتم: جوابش را فهمیدم. جوابش این است که انسان مخلص هیچ گاه برای کار خودش ارزش قائل نیست ولی کار دیگران را با ارزش می بیند. ما می گوییم که کار امام صادق(ع) ارزش زیادی دارد اما خود حضرت چون که مخلص است برای کارش ارزش قائل نیست و حاضر آن را با کار دیگران عوض کند.» 🔸جذب مشتری برای خدا جلسات ایشان به گونه ای بود که همیشه می خواستند دیگران را با خدا آشنا کنند و از اول تا آخر صحبت هایشان مشهود بود که دنبال یک مشتری برای خدا می گردند و می فرمودند: «خوشحالی و خوشبختی من این است که یک نفر را با خدا آشنا کنم.» این اشتیاق جناب شیخ تا حدی بود که وقتی سینه شان مریض شده و دکتر گفته بود: حرف نباید بزنید، می فرمود: «سینه را برای این می خواهم که با آن صحبت کنم و افراد را با خدا آشنا کنم.» ایشان با این که برای وقتشان ارزش زیادی قائل بودند ولی آن وقتی که می خواستند برای خدا مشتری پیدا کنند هر چند ساعت که می نشستند خسته نمی شدند تا جایی که برخی جلسات ایشان در شب ها تا نه ساعت طول می کشید @shia5t
معرفی شیخ عبدالکریم حامد ، شهر : قسمت سوم : 🔹ملاقات دائمی در منزل ایشان در همه حال و در ساعت های مختلف به روی مشتاقان و ارادتمندان باز بود و اگر افراد در وقت های غیر متعارف هم می آمدند در را باز می کرد و با روی باز استقبال می کرد. یک بار ایشان فرمود: «گاهی که افراد وقت و بی وقت می آمدند خسته شدم و به استراحتم نمی رسیدم. به خدمت کار گفتم: این قفل را بردار و از بیرون در را قفل کن . ایشان هم قفل زد و رفت. بعد از این کار، هر چه در رختخواب غلطیدم خوابم نبرد و به من اعتراض کردند که چرا در را بر روی بندگان خدا بستی. من هم پس از آن، دیگر هیچ گاه در را نمی بستم.» 🔸اهمیت به صفات حسنه ایشان بر روی صفات انسانی که همان صفات الهی است خیلی کار می کرد و می فرمود: « سعی کنید اگر می توانید در خودتان یک صفت خدایی هم که شده زنده کنید که همین عاقبت به خیری می آورد.» گاهی ایشان یک فرد ریش تراشیده را احترام زیادی می گذاشت و این کار، به خاطر یک صفت خوبی بود که آن شخص داشت. 🔹احترام حساب شده مرحوم حامد به بعضی افراد احترم زیادی نمی گذاشت و می فرمود: «احترام زیاد برای بعضی ها ضرر دارد و به نفعشان نیست؛ زیرا خودشان را گم می کنند و چون در جامعه مرتکب کارهای خلاف هم می شوند مردم را نیز نسبت به دین بدبین می کنند.» 🔸بدون تعارف یکی از دوستان شیخ می گوید: ایشان هر کجا که خلافی می دید تذکر می داد؛ حتی اگر در سر سفره از کسی خلافی سر می زد اگر چه خیلی هم خدمت کرده بود و یا صاحب مجلس بود به او تذکر می داد و می گفت: «تا انسان رودربایستی دارد دین ندارد، باید انسان حرفش را همه جا بزند.» 🔹مبارزه با بیکاری ایشان معتقد بود که انسان باید کاری داشته باشد و بیکار نباشد و به دیگران نیز می فرمود: «بیکار نباشید.» حتی خودشان هم تا آخر عمر تعدادی مرغ در خانه داشتند و یا فروختن تخم مرغ ها امرار معاش می کردند. 🔸آداب زیارت ایشان مقید بودند با حضور قلب و توجه به مشاهده مشرفه بروند و معمولاً زیارت امین الله را می خواندند و می گفتند: «در فرازهای این زیارت مسائل خیلی مهمی مطرح شده است.» برای رفتن به زیارت امام رضا(ع) ابتدا غسل می کردند و لباسهای تمیزی می پوشیدند و دائماً مشغول ذکر بودند و در بین راه، گاهی سرشان را بالا آورده و یک نگاه به گنبد می کردند و دوباره سرشان را پایین می گرفتند. در حرم هم، سرشان پایین بود و به ضریح نگاه نمی کردند مثل کسی که در محضر امام معصوم(ع) است ادب را در زیارت، رعایت می کردند و مشغول خواندن زیارت امین الله می شدند. ایشان می فرمود: «شتروار به زیارت بروید نه کبوتروار. شتر یک بار می آید و خوب می آید و جزو شترهای امام رضا(ع) می شود ولی کبوترها دائماً در حرم هستند و آن حس را ندارند. 🍂وفات سرانجام عارف وارسته جناب شیخ عبدالکریم حامد پس از عمری تلاش در جهت آشنایی بندگان خدا با معبود خویش و تربیت شاگردان ممتاز با دیار فانی وداع گفت و در سال 1358 هجری شمسی به لقاء پروردگارش شتافت 🍂وعده ی قبر در حرم یکی از شاگردان ایشان می گوید: در خدمت جناب شیخ برای زیارت به مشهد رفتیم، در صحن انقلاب بودیم که دندان ایشان درد گرفت. از آن جا که دندان لق شده بود، ایشان دندان را کند و در گوشه ی صحن دفن کرد و فرمود: «به من وعده داده اند وقتی مردم این جا به من قبری بدهند.» بیست سال از جریان دفن دندان گذشت که جناب شیخ به رحمت خدا رفت و یک مرتبه قبری درست شد و همان جا که ایشان دندانشان را دفن کرده بودند به خاک سپرده شدند(بر گرفته از سایت صالحین) 🍂حالت قبل از فوت مرحوم حاج آقای علوی که هنگام احتضار شیخ بالای سر ایشان بود می گفت: در لحظات آخر دیدم که جناب شیخ با احترام خدمت حضرت زهرا(ع) سلام دادند و سپس فرمودند: «اهلاً و سهلاً» در همین هنگام دیدم که پیشانی ایشان عرق کرد. با خود گفتم حتماً جناب شیخ خوابیدند؛ برای همین به دوستان گفتم: سر و صدا نکنید. من هم بیرون رفتم و حدود یک ساعت بعد برگشتم. دیدم شیخ را به همان حالتی که گذاشته ام تغییر نکرده است. تعجب کردم که چگونه ایشان یک ساعت بر روی یک پهلو خوابیده است. جلو که رفتم دیدم ایشان تمام کرده است. یکی دیگر از دوستان ایشان می گفت: اتاق شیخ بعد از فوتشان خیلی بوی عطر می داد. 🍂بعد از وفات یکی از دوستان جناب شیخ می گوید: بعد از فوت مرحوم حامد، ایشان را در عالم خواب دیدم . پرسیدم: شما چگونه با حضرت عزرائیل برخورد کردید؟ فرمود: «عزرائیل به قیافه یکی از رفقا بر من وارد شد و زیر بازویم را گرفت و بلندم کرد و به راحتی جان دادم.» منبع : yadekhoban.blogfa.com @shia5t
معرفی شیخ عبدالکریم حامد ، شهر : قسمت چهارم : 📚معرفی کتابی در مورد ایشان : بهترین شاگرد شیخ ، در شرح احوال این مرد الهی ، به چاپ رسیده است ؛ علاقمندان به کسب اطلاعات بیشتر در مورد ایشان ، میتوانند به این کتاب مراجعه فرمایند. @shia5t
📚بهترین شاگرد شیخ: نگاهی به زندگانی شیخ عبدالکریم حامد به همراه ناگفته هایی از زندگانی شیخ رجبعلی خیاط پدیدآورنده: مهدی عاصمی ناشر: هنارس و خادم الرضا (ع) @kotob113
هدایت شده از محبان حضرت مهدی‌ عج
🔻مرحوم شیخ رجبعلی خیاط : امام زمان علیه السلام ، دنبال رفیق می گرده ، خوب شو ، خودش می آید و پیدات می کند. @azyadrafte1212
معرفی عبد صالح خدا ، کربلائی احمد تهرانی ، شهر : قسمت اول : 🔻مرحوم کربلائی احمد تهرانی ( کل احمد کربلایی ) ، از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط هستند. کربلائی احمد تهرانی ( کل احمد کربلایی ) ، بزرگ شده محله پاچنار، حوالی میدان اعدام بود؛ و رسم و راه زندگی را در همان کوچه و پس کوچه های تهران قدیم آموخت. 🔻 آیت الله بهالدینی در مورد ایشان می فرمودند : کل احمد معجزه امام حسین است.... 🍁نخستین استاد نخستین استاد و رهبر کل احمد آقا، بنا بر آنچه از آن یاد می کردند، روحانی جلیل القدری بنام سید یحیی سجادی بود. بزرگی که از او کمتر یادی به میان آمده است . کل احمد آقا، شروع حرکت خویش را بواسطه عنایت و نَفَس ولایتی ایشان دانسته و در این خصوص می فرمودند: « پانزده ساله بودم که شبی، عمویم دستم را گرفت و به مسجد سید عزیزالله برد. ماه رمضان بود و روحانی بسیار خوش منظری بنام سید یحیی در آنجا منبر می رفت. در همان شب اول که پای منبر او نشستم، کار تمام شد و مُهر جنون را بر پیشانی من کوبیدند. هر کلامی که از دهان سید یحیی بیرون می آمد، وجود مرا به آتش می کشید. آن لحظه ای که سخن می گفت، مرا در پای منبرش می سوزاند. آقا سید یحیی، سوختن را به من آموخت؛ و در اصل، او بود که مرا راه انداخت.» درگذشت استاد « وقتی سید به رحمت ایزدی واصل گشت، بازار تهران مثل روز عاشورا تعطیل شد؛ و جمیع اهل بازار و کسبه و طلاب، برای تشیع جنازه وی آمده بودند. در میان تشییع جنازه، پرده ها کنار رفت و سید را در عالم معنا مشاهده کردم که هیچ اعتنایی به این جمعیت نداشت. بعد سید سرش را بلند کرد و گفت: این جماعت را می بینی؟ اینها فقط دنبال دنیای خودشان هستند. و سپس دوباره سرش را به زیر انداخت.» 🍃ملاقات با جناب شیخ رجبعلی خیاط کل احمد آقا، در این باره می فرمودند: « بعد از مرگ آقا سید یحیی، در مغازه ای شاگردی می کردم. روزی به کار مشغول بودم که شخص نورانی و وارسته ای که همان شیخ رجبعلی خیاط بود، وارد مغازه شد . فرمود: داش احمد، چرا به جلسات ما نمی آیی؟ من هم در جواب، این دو بیت شعر را به عرض رساندم که: دل گفت: مرا علم لدنی هوس است / تعلیم نما، اگر تو را دسترس است! گفتم: که الف، گفت: دگر هیچ مگو! / در خانه اگر کس است، یک حرف بس است شیخ فرمود: یعنی چه؟ عرض کردم: ما آمده ایم تا مظهر جمیع صفات و اسمای الهی شویم، که مجموعه همه آنها الله است. حکمت و مقصود از آمدن ما در این خلاصه می شود که مظهر الله بشویم و بس. شیخ یک نگاهی به قد و بالای من انداخت و گفت: جل الخالق! دنبال من بیا! و ما را هم با خودش برد. 🔹تذکر استاد کل احمد آقا، قبل از ملاقات با آسید یحیی، کفش زنانه می دوخت. سر کارگر کارگاهی بود و آن شغل نیز، بهره مادی خوبی برای او داشت. اما روزی از روزها، آقا سید یحیی، در حالی که کل احمد آقا هنوز شغل خود را به وی نگفته بود، بر روی منبر فریاد زد که: « آهای کسی که کفش زنانه می دوزی، اگر زنها، با این کفشهایی که تو برایشان درست کرده ای، به مجالس گناه رفته و در برابر نامحرم جلب توجه کنند، تو در گناه آنان شریک هستی.» کل احمد آقا می فرمودند: « من هم به محض آنکه این دستور را از سید یحیی شنیدم، همانجا آن کار را کنار گذاشته و به سراغ کفاشی مردانه رفتم؛ و دوباره از صفر شروع به کار کردم.» 🔹اوضاع خانوادگی از سخنان کل احمد دریافته می شد، که خانواده ای نسبتا" تجمل گرا داشته، که تنها آرزویشان در این خلاصه می شد، که یگانه پسرشان، برای خود تاجر بزرگی شود. اما زمانی که مشاهده کردند که نوباوه دلبندشان روزها را در گوشه ای از مغازه، آرام می نشیند و به دور از هیاهوی اهل دنیا، دیوان حافظی در دست گرفته، لاجرم از او و آینده اش مأیوس شده و با وی قطع رابطه کردند. 🔹هجرت به قم جناب کل احمد با تسلیم به مشیت الهی برای ادامه زندگی بار سفر بسته و عازم قم می شوند و طی سی سالی که در قم ساکن بودند، غیر از اداره مجالس اهل بیت - ع - و تربیت شاگردان اهل دل، به کار دیگری مشغول نبوده و تمامی هم و غم ایشان معطوف به این امور بوده است. یکی از روحانیون ارادتمند ایشان نقل می کردند که بعد ازظهر اغلب روزها، کل احمد آقا به همراهی گروهی از دوستانشان، به مدرسه فیضیه آمده و در کنار حوض مدرسه می نشستند؛ و جمعی از طلاب علاقمند نیز دور ایشان حلقه زده و سوالات خود را با ایشان در میان می گذاشتند. یکی از همان روحانیون می گفت: طلبه ها سؤالاتی از ایشان می پرسیدند، که پاسخ دادن به آنها احتیاج یه یک سری مطالعات گسترده، در زمینه های مختلفی چون فلسفه و اصول و عقاید داشت. اما کل احمد آقا، با چند بیت شعر ساده و چند جمله شیرین کوچه بازاری، آنچنان این معضلات فکری را حل می کردند، که حیرت همگان را بر می انگیخت و هر چند دقیقه یکبار، صدای احسنت احسنت طلبه ها، فضا را مجذوب خود می کرد. @shia5t