eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
563 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
میخواستم برای تو باشم ولی نشد کنج حرم گدای تو باشم ولی نشد میخواستم که یک شب جمعه به سرزنان مهمان کربلای تو باشم ولی نشد میخواستم به نیت مرهم گذاشتن گریه کن عزای تو باشم ولی نشد می خواستم کبوتر جلد حرم شوم بر گنبد طلای تو باشم ولی نشد میخواستم که دل بِبُرم از دل همه تا این که آشنای تو باشم ولی نشد میخواستم که رو نزنم برکسی-فقط ریزه خور سرای تو باشم ولی نشد میخواستم مقابل لطف و کرامتت شرمنده ی عطای تو باشم ولی نشد میخواستم برای حسینیه های شهر بانی روضه های تو باشم ولی نشد میخواستم برای رسیدن به آسمان دنبال ردّ پای تو باشم ولی نشد میخواستم که با دل سنگی ام عاقبت کاشیِ زیر پای تو باشم ولی نشد میخواستم که در ته گودال قتلگاه آقای من به جای تو باشم ولی نشد میخواستم که لحظه ی تقطیع پیکرت در دومین هجای تو باشم ولی نشد @shia_poem
قبل از قدم برداشتن در راه هجرانش بايد رفاقت کرد با خار بيابانش هجران کشيدن به اميد وصل ميارزد گر اولش تلخ ست، شيرين است پايانش هر کس که عاشق نيست پس اصلا چرا زنده ست يا چه جوابى ميدهد فردا به وجدانش خاکستر پروانه اى را ديدم و گفتم هر کس که عاشق ميشود اين است تاوانش آن کوچه اى که يار ما از آن گذر کرده ست عشاق منت ميکشند از سنگ طفلانش منکه چهل سال است روى خاک ميخوابم حيف است نگذارم سرم را روى دامانش اين شمعها که بر تن پروانه ميگريند زنده نميمانند تا شام غريبانش اشک جوانى بهترين سرمايه پيرى ست خوب است باشد آدمى فکر زمستانش در وقت مردن روبه قبله ميشود هر کس من وقت مرگم ميشوم رو به خيابانش در اصل بنده بودنش را جار خواهد زد عبدى که سجده ميکند اول به ايوانش باران که آمد بعد از آن خيرات ميبارد خير کسى را خواستى اول بگريانش سنگينى زنجير بر گردن نميگيرد از گريه هر که خيس ميگردد گريبانش من سالها در گيسوى تو سير ميکردم سيرى که خيل عارفان خواندند عرفانش وقتى دلم را دست چشمان تو ميدادم باور نميکردم بيندازى به زندانش يک شب در آغوشت نباشم خشک خواهم شد پژمرده ميگردد گلى که نيست گلدانش آنکه لبش را از ضريحت برنميدارد صدها گره وا ميکند از کار، دندانش . گفتم همه هستند شايد جاى من هم هست منهم يکى از اين کبوترهاى مهمانش شکر خدا اينجا کريمان سلطنت دارند دنيا به ايران نازد و ايران به سلطانش سيرش دو چندان و سلوکش هم دو چندان است هر کس که از قم ميرود سمت خراسانش @shia_poem
این بار هم بیا و دو چشم تری بده بالم شکسته است تو بال وپری بده حالا که قصد کرده دلم در به در شود از آن شراب کهنه ی خود ساغری بده ازمن مرا بگیر وخودت را به من بده از من مرا بگیر و من بهتری بده من سال های سال بدون تو مانده ام بر آسمان بی کسی ام اختری بده تا زنده ام حواله ی جایی نکن مرا نعش مرا به دست کس دیگری بده افسوس میخورم نشدم همجوار تو پس افتخار خادمی و نوکری بده جاروکش سرای توام "یا اباالحسن" شکر خدا گدای توام "یااباالحسن" در بین سینه شوق حریم تو بی حد است اصلا تمام دلخوشی ام شهر مشهد است وقتی که در حیاط حرم راه می روم پایم به روی عرش و دلم روی گنبد است پایم به غیر راه تو جایی نمی رود عمریست درمسیر تو در رفت وآمد است با دست خالی آمدن من که عیب نیست با دست خالی ام بروم بر شما بد است این آستان قدس به نام کسی ست که سلطان طوس و عالم آل محمد است یا حضرت "رضا" به دلم یک نگاه کن حال مرا برای خودت رو به راه کن @shia_poem
قتیل تیغ تو در خون تپید با امید هرآن شهید تو شد شد شهید با امید به شوق خنجر تو با زبان الکن نبض چه حرفها زده حبل ورید با امید نشد ز شدت شمشیر غم دوتا کمرش دلی که انس گرفته شدید با امید به فکر عطر فشانی برای عشاق است صبا که گیسوی گل را کشید با امید کبوترانه در این دشت رفتم و دیدم عقاب از سر سنگی پرید با امید سرشک رفت بگوید ز غم به یار که چشم در التماس لبش را گزید با امید چنان که پیر به مقصد رسد به لطف عصا دلم چه ساده به منزل رسید با امید بهانه ای ست شفای شمیم پیراهن بیا که دیده ی یعقوب دید با امید ز یک درخت میان شراره ها ای دل شود صدای خدا را شنید با امید دم از مسیح نخواهم که وامدار بود از آنچه روح به مریم دمید با امید شود لطافت باران خشونت سیلش هرآنکه لطف خدا را ندید با امید ز نرمی دل یزدان دلا ببین داوود چو نخ گرفت به دستش حدید با امید شرف مجو ز کسی جز خدا که رسوایی ست عزیز یوسف خود را خرید با امید ببین که دزد در بسته را به یک سوزن نمود باز به جای کلید با امید به نا امیدی از این در مرو بزن فالی لباس بر تن شب شد سپید با امید ز یأس عید تو گردد عزا به خود بازآ و گشت شام عزا صبح عید با امید نه مثل تاک پریشان چو نخل سر بکشم بجای می بزنم گر نبید با امید نشسته منتظرم تا گریزم از زاهد چو آهویی که ز دامی رمید با امید خلاف حرکت دست درختهای بلند زد از جنون به زمین دست بید با امید چه دامها که به دور خودم نمودم پهن که تارتن به تغافل تنید با امید برای جذب نگاه مطهر یوسف چه دستها که به مجلس برید با امید به باغبان نرسد این خبر که گلچینی برای نان شبش لاله چید با امید شراب خوردم و گفتم خدا ببخشاید خوشم که مستی ما شد مزید با امید به استواری قرآن که وعده داده خدا وعیدها همه گردد نوید با امید به شوق نقش هدایت به جبهه ی ما بود حماسه ایی که حسین آفرید با امید حسین! آنکه سروده برای عشاقش به راه عزت خود سر دهید با امید برای مرهم زخم دل محبانش مسیر شعر به روضه کشید با امید امید چونکه شود یأس پیر خواهد کرد حسین بر سر اکبر رسید با امید به خنده گفته ی شش ماهه تير را عجب است پی مراد نیافتد مرید با امید به عشق روی اباالفضل تا ابد هر رود گرفت دامن سروی رشید با امید برای آنکه نیافتد به دشت خون عریان چو غنچه پیرهنش را درید با امید برای شمر ! که لرزد به جای دستش دل شمیم یاس به هر سو وزید با امید دوباره خواست ببیند حسین را خواهر ز تل به مقصد مقتل دوید با امید چه نسبتی ست به غم میدهند زینب را برای بوسه به مقتل خمید با امید ز ناقه در پی آغوش بر زمین افتاد چو شبنمی که ز برگی چکید با امید رقیه نقش یتیمی کنار بابا را به روی خاک خرابه کشید با امید به تیغ تکیه مکن در نبرد مظلومان که بود محضر زینب یزید با امید ز پاک بازی ارباب ماست عاشورا در اوج نحسی خود شد سعید با امید بیان واژه نشان امیدهاست که گفت تفاوت است میان امید با امید هدف ندیدن تنهایی است از این رو غریب از همه شد ناپدید با امید @shia_poem
زندگی بی تو همان مردگی طولانیست نور تو در همه جا هست ولی پنهانیست میچکد خون دل از زخم قدیمی فراق ظاهرا باز هوای جگرم بارانیست اینهمه اشک چرا چشم مرا پاک نکرد چه کسی گفته طهارت به همین آسانیست اصلا انگار نباید که تو را دید ولی جمعه ها وقت ملاقات من زندانیست آخر عاقبتم با تو بخیر است بخیر ترسم از اول راه وهوسی شیطانیست اولین بار مرا در عرفاتت بپذیر مهزیار تو شدن کار دل روحانیست من به دنبال همان خیمه سبزت هستم جان عباس(ع) مگویی که برایم جا نیست @shia_poem
أعوذُ مِن کُرُباتِ السَّواحَل المَنحوس به چشم‌های بلاخیز شاه اقیانوس فرار می‌کنم از کوخ‌های خاک‌آلود به ابرهای طهورای حضرت قدّوس هراس وافرم از شام‌های تیره و تار روانه کرد مرا تا حریم شمس شموس وجوب شرعی و عقلی است این روانه شدن برای من نه فقط! که برای گبر و مجوس هر آنچه کرد که از زلف او جدا بشوم گرفت باد ز دستم نتیجه‌ی معکوس ستاره در حرمش می‌کند گدائی نور و ماه از غم دوریش میخورَد افسوس نوشته اند: «عَلَیک الرّفیقُ ثمّ طریق» شروع و ختم ره عشق: یک سفر پابوس «غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود» از آستان رضا(ع) لحظه‌ای نشد مأیوس خموش باش کنیسا! سکوت بانگ جرس! خموش باش کلیسا! سکوت کن ناقوس! سکوت، اسقف و پاپ و برهمن و خاخام! که میرسد دم نقّاره از مناره‌ی طوس «رواق منظر چشم من آشیانه‌ی توست» بیا و پا بگُذار ای طبیب کلّ نفوس بزرگ و کوچک و پیر و جوان و مرد و زن تو با تمامی عشّاق می‌شوی مأنوس اگر به «خاتِم مهر طبیب‌ها» شهره‌ست کمی ز علم تو در سینه داشت جالینوس مناره‌های تو سرتر ز هر چه برج بلند رواق‌های تو برتر ز قصر کیکاووس قسم به هر چه که زیباتر است از زیبا کبوتران تو زیباترند از طاووس چقدر تا سر زلف تو پر زده سیمرغ چقدر سوخته پیش قدوم تو ققنوس شبیه خانه‌ی کعبه حریم تو امن است گناهکارم و در مرقد تو ام محروس «فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی!» که دست رد زدنت هست بدترین کابوس علَی الصّباح قیامت به نعره خواهم گفت: که من اسیر تو بودم ز عهد دقیانوس @shia_poem
دنیا زده به عزت دنیا نمیرسد حیران غیر دوست به صحرا نمیرسد باید بفکر بود که او فکر ما کند مجنون بیخیال به لیلا نمیرسد ثابت شد از جوانی از دست داده اش عشق کسی به عشق زلیخا نمیرسد ازبس اسیر عشق مجازی شدیم ما در قلب ما به صاحب ما جا نمیرسد با این همه گناه که ما مرتکب شدیم خیلی عجیب نیست که آقا نمیرسد روزی که عمر ما بشود وقف عشق او امر ظهور به اگر اما نمیرسد این اعتقاد ماست که بی گریه برحسین حاجات ما به نوبت امضا نمیرسد *** سرها به نیزه رفت ولی مانده ام چرا نوبت به دفن کردن تن ها نمیرسد... @shia_poem
صدای ذکر تو شب را فرشته‌باران کرد عبور تو لب "شیراز" را غزل‌خوان کرد "کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست" بیا که چشم و دلت شهر را چراغان کرد چو خواهرت که ز "دریاچه ی نمک" دل برد هوای زلف تو دریاچه را "پریشان" کرد نه شیخ شهر، تو شاهی که با چراغ رسید و برق عشق تو ما را گرفت و انسان کرد ولی چه حیف که آن طره ی خیال‌انگیز چه زود آمد و دل برد و روی پنهان کرد چه اشک‌ها که ضریحت به گونه‌ها جاری... چه دردها که خدا با دل تو درمان کرد شرابِ خون تو جوشید و جان "حافظ" را به جرعه‌ای غزل از جام غیب مهمان کرد و گنبد تو برای دل کبوترها چه مهربان شد و پرواز را چه آسان کرد سفر اگر چه چنین ناتمام ماند، ولی صدای پای تو "شیراز" را "خراسان" کرد... @shia_poem
در آسمان آبی چشمت شناورم از بارش نگاه بهارانه ات، ترم چشم تمام ثانیه ها برضریح توست آورده ام هدیه گل اشک پرپرم بر صفحه ی خیال دلم می کشم به شوق از بارگاه پاک تو طرحی برابرم فیض دعای ندبه کنار ضریح تو شد قسمتم، که منتظر نور کوثرم درسایه سار امن تو مأوا گزیده ام ای سیدالاعاظم و ای روح باورم این واژه ها که هیات زائر گرفته اند امید بر نگاه تو دارند، سرورم گلهای نور چیده ام از باغ مرقدت شاه چراغ، ای حرم سبز خاطرم آه ای نگین حلقه ی شیراز! باز هم لطفی نما که پا بگذارم در این حرم @shia_poem
شاه منی که مونس هر سال و هر دمی شاهی ولی غریب ‌ترین شاه عالمی باران اشک اذن ورود حریم توست در هر کویر علت باران نمی نمی حیرت نکن از این که خرابم مقابلت آخر همان که از ته دل دوست دارمی بر شانه‌های تو حرم حضرت رضاست عباس وار حامل راز مُحرّمی هر چند گنبد تو طلا نیست شاه من در چشم‌های خیس، طلای مجسّمی ای معدن محبت شهر گل و غزل هر قدر کشف می‌کنمت، باز، مبهمی هر لحظه بی تو ماندن دنیا جهنم است کاری کن ای بهشت، نماند جهنمی @shia_poem
برسان مرد مهربانی که، بر خلاف رسوم عاقل‌ها بی تجمل، به تخت بنشیند، بشود  پادشاه عاشق‌ها @shia_poem
عارف اگر زشعشعه هو تو را شناخت سالک زقدر و منزلت" او" تو را شناخت بیدل به خلق و خوی خداجو تو را شناخت من بنده کسی که چو آهو تو را شناخت پیچید چو نی نوای تو در بند بندمان یا ثامن الائمه رها کن زبندمان خورشید با جمال جمیلت جمیل نیست بر درگه جلال تو گردون جلیل نیست جایی که هم رکاب تو غیر از " خلیل" نیست دیگر مجال پر زدن جبرئیل نیست وقتی به محضر تو شرفیاب می شوم از شرم شعله می کشم و آب می شوم کوثر پیاله ز شراب طهور توست طور شهود پرتو فاش ظهور توست سینای جلوه، شاهد نور حضور توست خورشید هم از آینه داران نور توست چشمم که محو حسن ملیح تو می شود اشکم دخیل بند ضریح تو می شود خواهی بخوان به پیشم و خواهی جواب کن یا لطف کن به حال دلم یا عتاب کن یا بیش از این خراب غمت را خراب کن اما مرا ز زمره یاران حساب کن مپسند بار خواهش ما را به ذمه ات سوگند می دهم به جواد الائمه ات آن زایرم که آمده با دست خالی ام رحمی به دل شکستگی و خسته حالی ام بال و پری ببخش به بی دست و بالی ام کز شاعران حضرت مولی الموالی ام پرواز را ز خاطر خود بریده ایم ما هر چند زنده ایم ولی مرده ایم ما هر جا که می رویم خیال تو می کنیم در باغ گل خیال مجال تو می کنیم صدها غزل نثار غزال تو می کنیم با این بهانه یاد وصال تو می کنیم تا لطف خویش بیشتر از پیش کرده ای ما را کبوتر حرم خویش کرده ای @shia_poem