#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#غزل
میخواستم برای تو باشم ولی نشد
کنج حرم گدای تو باشم ولی نشد
میخواستم که یک شب جمعه به سرزنان
مهمان کربلای تو باشم ولی نشد
میخواستم به نیت مرهم گذاشتن
گریه کن عزای تو باشم ولی نشد
می خواستم کبوتر جلد حرم شوم
بر گنبد طلای تو باشم ولی نشد
میخواستم که دل بِبُرم از دل همه
تا این که آشنای تو باشم ولی نشد
میخواستم که رو نزنم برکسی-فقط
ریزه خور سرای تو باشم ولی نشد
میخواستم مقابل لطف و کرامتت
شرمنده ی عطای تو باشم ولی نشد
میخواستم برای حسینیه های شهر
بانی روضه های تو باشم ولی نشد
میخواستم برای رسیدن به آسمان
دنبال ردّ پای تو باشم ولی نشد
میخواستم که با دل سنگی ام عاقبت
کاشیِ زیر پای تو باشم ولی نشد
میخواستم که در ته گودال قتلگاه
آقای من به جای تو باشم ولی نشد
میخواستم که لحظه ی تقطیع پیکرت
در دومین هجای تو باشم ولی نشد
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
قبل از قدم برداشتن در راه هجرانش
بايد رفاقت کرد با خار بيابانش
هجران کشيدن به اميد وصل ميارزد
گر اولش تلخ ست، شيرين است پايانش
هر کس که عاشق نيست پس اصلا چرا زنده ست
يا چه جوابى ميدهد فردا به وجدانش
خاکستر پروانه اى را ديدم و گفتم
هر کس که عاشق ميشود اين است تاوانش
آن کوچه اى که يار ما از آن گذر کرده ست
عشاق منت ميکشند از سنگ طفلانش
منکه چهل سال است روى خاک ميخوابم
حيف است نگذارم سرم را روى دامانش
اين شمعها که بر تن پروانه ميگريند
زنده نميمانند تا شام غريبانش
اشک جوانى بهترين سرمايه پيرى ست
خوب است باشد آدمى فکر زمستانش
در وقت مردن روبه قبله ميشود هر کس
من وقت مرگم ميشوم رو به خيابانش
در اصل بنده بودنش را جار خواهد زد
عبدى که سجده ميکند اول به ايوانش
باران که آمد بعد از آن خيرات ميبارد
خير کسى را خواستى اول بگريانش
سنگينى زنجير بر گردن نميگيرد
از گريه هر که خيس ميگردد گريبانش
من سالها در گيسوى تو سير ميکردم
سيرى که خيل عارفان خواندند عرفانش
وقتى دلم را دست چشمان تو ميدادم
باور نميکردم بيندازى به زندانش
يک شب در آغوشت نباشم خشک خواهم شد
پژمرده ميگردد گلى که نيست گلدانش
آنکه لبش را از ضريحت برنميدارد
صدها گره وا ميکند از کار، دندانش .
گفتم همه هستند شايد جاى من هم هست
منهم يکى از اين کبوترهاى مهمانش
شکر خدا اينجا کريمان سلطنت دارند
دنيا به ايران نازد و ايران به سلطانش
سيرش دو چندان و سلوکش هم دو چندان است
هر کس که از قم ميرود سمت خراسانش
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
این بار هم بیا و دو چشم تری بده
بالم شکسته است تو بال وپری بده
حالا که قصد کرده دلم در به در شود
از آن شراب کهنه ی خود ساغری بده
ازمن مرا بگیر وخودت را به من بده
از من مرا بگیر و من بهتری بده
من سال های سال بدون تو مانده ام
بر آسمان بی کسی ام اختری بده
تا زنده ام حواله ی جایی نکن مرا
نعش مرا به دست کس دیگری بده
افسوس میخورم نشدم همجوار تو
پس افتخار خادمی و نوکری بده
جاروکش سرای توام "یا اباالحسن"
شکر خدا گدای توام "یااباالحسن"
در بین سینه شوق حریم تو بی حد است
اصلا تمام دلخوشی ام شهر مشهد است
وقتی که در حیاط حرم راه می روم
پایم به روی عرش و دلم روی گنبد است
پایم به غیر راه تو جایی نمی رود
عمریست درمسیر تو در رفت وآمد است
با دست خالی آمدن من که عیب نیست
با دست خالی ام بروم بر شما بد است
این آستان قدس به نام کسی ست که
سلطان طوس و عالم آل محمد است
یا حضرت "رضا" به دلم یک نگاه کن
حال مرا برای خودت رو به راه کن
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#قصیده
قتیل تیغ تو در خون تپید با امید
هرآن شهید تو شد شد شهید با امید
به شوق خنجر تو با زبان الکن نبض
چه حرفها زده حبل ورید با امید
نشد ز شدت شمشیر غم دوتا کمرش
دلی که انس گرفته شدید با امید
به فکر عطر فشانی برای عشاق است
صبا که گیسوی گل را کشید با امید
کبوترانه در این دشت رفتم و دیدم
عقاب از سر سنگی پرید با امید
سرشک رفت بگوید ز غم به یار که چشم
در التماس لبش را گزید با امید
چنان که پیر به مقصد رسد به لطف عصا
دلم چه ساده به منزل رسید با امید
بهانه ای ست شفای شمیم پیراهن
بیا که دیده ی یعقوب دید با امید
ز یک درخت میان شراره ها ای دل
شود صدای خدا را شنید با امید
دم از مسیح نخواهم که وامدار بود
از آنچه روح به مریم دمید با امید
شود لطافت باران خشونت سیلش
هرآنکه لطف خدا را ندید با امید
ز نرمی دل یزدان دلا ببین داوود
چو نخ گرفت به دستش حدید با امید
شرف مجو ز کسی جز خدا که رسوایی ست
عزیز یوسف خود را خرید با امید
ببین که دزد در بسته را به یک سوزن
نمود باز به جای کلید با امید
به نا امیدی از این در مرو بزن فالی
لباس بر تن شب شد سپید با امید
ز یأس عید تو گردد عزا به خود بازآ
و گشت شام عزا صبح عید با امید
نه مثل تاک پریشان چو نخل سر بکشم
بجای می بزنم گر نبید با امید
نشسته منتظرم تا گریزم از زاهد
چو آهویی که ز دامی رمید با امید
خلاف حرکت دست درختهای بلند
زد از جنون به زمین دست بید با امید
چه دامها که به دور خودم نمودم پهن
که تارتن به تغافل تنید با امید
برای جذب نگاه مطهر یوسف
چه دستها که به مجلس برید با امید
به باغبان نرسد این خبر که گلچینی
برای نان شبش لاله چید با امید
شراب خوردم و گفتم خدا ببخشاید
خوشم که مستی ما شد مزید با امید
به استواری قرآن که وعده داده خدا
وعیدها همه گردد نوید با امید
به شوق نقش هدایت به جبهه ی ما بود
حماسه ایی که حسین آفرید با امید
حسین! آنکه سروده برای عشاقش
به راه عزت خود سر دهید با امید
برای مرهم زخم دل محبانش
مسیر شعر به روضه کشید با امید
امید چونکه شود یأس پیر خواهد کرد
حسین بر سر اکبر رسید با امید
به خنده گفته ی شش ماهه تير را عجب است
پی مراد نیافتد مرید با امید
به عشق روی اباالفضل تا ابد هر رود
گرفت دامن سروی رشید با امید
برای آنکه نیافتد به دشت خون عریان
چو غنچه پیرهنش را درید با امید
برای شمر ! که لرزد به جای دستش دل
شمیم یاس به هر سو وزید با امید
دوباره خواست ببیند حسین را خواهر
ز تل به مقصد مقتل دوید با امید
چه نسبتی ست به غم میدهند زینب را
برای بوسه به مقتل خمید با امید
ز ناقه در پی آغوش بر زمین افتاد
چو شبنمی که ز برگی چکید با امید
رقیه نقش یتیمی کنار بابا را
به روی خاک خرابه کشید با امید
به تیغ تکیه مکن در نبرد مظلومان
که بود محضر زینب یزید با امید
ز پاک بازی ارباب ماست عاشورا
در اوج نحسی خود شد سعید با امید
بیان واژه نشان امیدهاست که گفت
تفاوت است میان امید با امید
هدف ندیدن تنهایی است از این رو
غریب از همه شد ناپدید با امید
#محسن_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج_مناجات
#غزل
زندگی بی تو همان مردگی طولانیست
نور تو در همه جا هست ولی پنهانیست
میچکد خون دل از زخم قدیمی فراق
ظاهرا باز هوای جگرم بارانیست
اینهمه اشک چرا چشم مرا پاک نکرد
چه کسی گفته طهارت به همین آسانیست
اصلا انگار نباید که تو را دید ولی
جمعه ها وقت ملاقات من زندانیست
آخر عاقبتم با تو بخیر است بخیر
ترسم از اول راه وهوسی شیطانیست
اولین بار مرا در عرفاتت بپذیر
مهزیار تو شدن کار دل روحانیست
من به دنبال همان خیمه سبزت هستم
جان عباس(ع) مگویی که برایم جا نیست
#محمد_امین_سبکبار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
أعوذُ مِن کُرُباتِ السَّواحَل المَنحوس
به چشمهای بلاخیز شاه اقیانوس
فرار میکنم از کوخهای خاکآلود
به ابرهای طهورای حضرت قدّوس
هراس وافرم از شامهای تیره و تار
روانه کرد مرا تا حریم شمس شموس
وجوب شرعی و عقلی است این روانه شدن
برای من نه فقط! که برای گبر و مجوس
هر آنچه کرد که از زلف او جدا بشوم
گرفت باد ز دستم نتیجهی معکوس
ستاره در حرمش میکند گدائی نور
و ماه از غم دوریش میخورَد افسوس
نوشته اند: «عَلَیک الرّفیقُ ثمّ طریق»
شروع و ختم ره عشق: یک سفر پابوس
«غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود»
از آستان رضا(ع) لحظهای نشد مأیوس
خموش باش کنیسا! سکوت بانگ جرس!
خموش باش کلیسا! سکوت کن ناقوس!
سکوت، اسقف و پاپ و برهمن و خاخام!
که میرسد دم نقّاره از منارهی طوس
«رواق منظر چشم من آشیانهی توست»
بیا و پا بگُذار ای طبیب کلّ نفوس
بزرگ و کوچک و پیر و جوان و مرد و زن
تو با تمامی عشّاق میشوی مأنوس
اگر به «خاتِم مهر طبیبها» شهرهست
کمی ز علم تو در سینه داشت جالینوس
منارههای تو سرتر ز هر چه برج بلند
رواقهای تو برتر ز قصر کیکاووس
قسم به هر چه که زیباتر است از زیبا
کبوتران تو زیباترند از طاووس
چقدر تا سر زلف تو پر زده سیمرغ
چقدر سوخته پیش قدوم تو ققنوس
شبیه خانهی کعبه حریم تو امن است
گناهکارم و در مرقد تو ام محروس
«فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی!»
که دست رد زدنت هست بدترین کابوس
علَی الصّباح قیامت به نعره خواهم گفت:
که من اسیر تو بودم ز عهد دقیانوس
#سجاد_شاکری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج_مناجات
#غزل
دنیا زده به عزت دنیا نمیرسد
حیران غیر دوست به صحرا نمیرسد
باید بفکر بود که او فکر ما کند
مجنون بیخیال به لیلا نمیرسد
ثابت شد از جوانی از دست داده اش
عشق کسی به عشق زلیخا نمیرسد
ازبس اسیر عشق مجازی شدیم ما
در قلب ما به صاحب ما جا نمیرسد
با این همه گناه که ما مرتکب شدیم
خیلی عجیب نیست که آقا نمیرسد
روزی که عمر ما بشود وقف عشق او
امر ظهور به اگر اما نمیرسد
این اعتقاد ماست که بی گریه برحسین
حاجات ما به نوبت امضا نمیرسد
***
سرها به نیزه رفت ولی مانده ام چرا
نوبت به دفن کردن تن ها نمیرسد...
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_احمد_بن_موسی_علیه_السلام
#شاهچراغ
#غزل
صدای ذکر تو شب را فرشتهباران کرد
عبور تو لب "شیراز" را غزلخوان کرد
"کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست"
بیا که چشم و دلت شهر را چراغان کرد
چو خواهرت که ز "دریاچه ی نمک" دل برد
هوای زلف تو دریاچه را "پریشان" کرد
نه شیخ شهر، تو شاهی که با چراغ رسید
و برق عشق تو ما را گرفت و انسان کرد
ولی چه حیف که آن طره ی خیالانگیز
چه زود آمد و دل برد و روی پنهان کرد
چه اشکها که ضریحت به گونهها جاری...
چه دردها که خدا با دل تو درمان کرد
شرابِ خون تو جوشید و جان "حافظ" را
به جرعهای غزل از جام غیب مهمان کرد
و گنبد تو برای دل کبوترها
چه مهربان شد و پرواز را چه آسان کرد
سفر اگر چه چنین ناتمام ماند، ولی
صدای پای تو "شیراز" را "خراسان" کرد...
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_احمد_بن_موسی_علیه_السلام
#شاهچراغ
#غزل
در آسمان آبی چشمت شناورم
از بارش نگاه بهارانه ات، ترم
چشم تمام ثانیه ها برضریح توست
آورده ام هدیه گل اشک پرپرم
بر صفحه ی خیال دلم می کشم به شوق
از بارگاه پاک تو طرحی برابرم
فیض دعای ندبه کنار ضریح تو
شد قسمتم، که منتظر نور کوثرم
درسایه سار امن تو مأوا گزیده ام
ای سیدالاعاظم و ای روح باورم
این واژه ها که هیات زائر گرفته اند
امید بر نگاه تو دارند، سرورم
گلهای نور چیده ام از باغ مرقدت
شاه چراغ، ای حرم سبز خاطرم
آه ای نگین حلقه ی شیراز! باز هم
لطفی نما که پا بگذارم در این حرم
#عبدالرضا_مروتی_اردکانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_احمد_بن_موسی_علیه_السلام
#شاهچراغ
#غزل
شاه منی که مونس هر سال و هر دمی
شاهی ولی غریب ترین شاه عالمی
باران اشک اذن ورود حریم توست
در هر کویر علت باران نمی نمی
حیرت نکن از این که خرابم مقابلت
آخر همان که از ته دل دوست دارمی
بر شانههای تو حرم حضرت رضاست
عباس وار حامل راز مُحرّمی
هر چند گنبد تو طلا نیست شاه من
در چشمهای خیس، طلای مجسّمی
ای معدن محبت شهر گل و غزل
هر قدر کشف میکنمت، باز، مبهمی
هر لحظه بی تو ماندن دنیا جهنم است
کاری کن ای بهشت، نماند جهنمی
#میلاد_عرفانپور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
برسان مرد مهربانی که، بر خلاف رسوم عاقلها
بی تجمل، به تخت بنشیند، بشود پادشاه عاشقها
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
عارف اگر زشعشعه هو تو را شناخت
سالک زقدر و منزلت" او" تو را شناخت
بیدل به خلق و خوی خداجو تو را شناخت
من بنده کسی که چو آهو تو را شناخت
پیچید چو نی نوای تو در بند بندمان
یا ثامن الائمه رها کن زبندمان
خورشید با جمال جمیلت جمیل نیست
بر درگه جلال تو گردون جلیل نیست
جایی که هم رکاب تو غیر از " خلیل" نیست
دیگر مجال پر زدن جبرئیل نیست
وقتی به محضر تو شرفیاب می شوم
از شرم شعله می کشم و آب می شوم
کوثر پیاله ز شراب طهور توست
طور شهود پرتو فاش ظهور توست
سینای جلوه، شاهد نور حضور توست
خورشید هم از آینه داران نور توست
چشمم که محو حسن ملیح تو می شود
اشکم دخیل بند ضریح تو می شود
خواهی بخوان به پیشم و خواهی جواب کن
یا لطف کن به حال دلم یا عتاب کن
یا بیش از این خراب غمت را خراب کن
اما مرا ز زمره یاران حساب کن
مپسند بار خواهش ما را به ذمه ات
سوگند می دهم به جواد الائمه ات
آن زایرم که آمده با دست خالی ام
رحمی به دل شکستگی و خسته حالی ام
بال و پری ببخش به بی دست و بالی ام
کز شاعران حضرت مولی الموالی ام
پرواز را ز خاطر خود بریده ایم ما
هر چند زنده ایم ولی مرده ایم ما
هر جا که می رویم خیال تو می کنیم
در باغ گل خیال مجال تو می کنیم
صدها غزل نثار غزال تو می کنیم
با این بهانه یاد وصال تو می کنیم
تا لطف خویش بیشتر از پیش کرده ای
ما را کبوتر حرم خویش کرده ای
#محمد_علی_مجاهدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem