eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
556 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
مست صحن تو یقین می شکند خم را هم خوب می دانم اگر بی تو شوم گمراهم عالم از نور شما روشن و ما مدیونیم به کرم خانه ی تو روشنی قم را هم آینه کاری ایوان تو مبهوتم کرد زین سبب برده ام از یاد تکلم راهم باید از پاکی سنگ حرمت حکم کنند بعد هر بار وضو امر تیمم را هم در میان دو برادر حرمت بر پا شد رد نکردی ز ادب حد تقدم را هم هر کبوتر که به صحن تو پناهنده شده می خورد از کرم دست تو گندم را هم آمدی قم همه اکرام نمودند تورا بر لبان تو نشاندند تبسم را هم فاطمه هستی و در آخر شعرم باید قدر یک واژه بگویم در و هیزم را هم ... @shia_poem
چه حیف شد، نشد آخر به دلبرش برسد دوباره باز به وصل برادرش برسد به سرنوشت نوشتند از ازل ،در قم.... شکوه تربت زهرا به دخترش برسد علاقه ای که پیمبر به دختر خود داشت نوشته‌اند به موسی‌ابن‌جعفرش برسد کنار محملش آهسته‌تر قدم بزنید مباد گرد و غباری به معجرش برسد ندید دیده نامحرمی عبایش را خدا کند که به گوش برادرش برسد ز پا فتاد و نیفتاد یا رضا زلبش امید داشت که ساعات آخرش برسد تنش کفن شد و اما برادرش نرسید برای دفن تنش کاش بر سرش برسد شبیه عمه خود ماند بین نامحرم رضا کجاست به فریاد خواهرش برسد ز ره رسید برادر،نخواست دست کسی پس از وفات به جسم مطهرش برسد همیشه روضه معصومه ستم‌دیده به عمه‌جان گرفتار و مضطرش برسد ....... به وقت ناقه‌سواری ز‌شش برادر او یکی نبود به فریاد خواهرش برسد نه قاسمی نه علی اکبری نه عباسی نه یک پسر که به یاری مادرش برسد نگه به پیکر صد‌پاره حسینش کرد سری نداشت که آن سایه سرش برسد فتاد لرزه به پایش چو دید نزدیک است که شمر داد زنان در برابرش برسد نگاهی از روی حسرت به سمت علقمه کرد امید داشت علمدار لشکرش برسد صدا زد ای کس و کارم بلند‌شو عباس گره فتاده به کارم بلند‌شو عباس میان این همه دشمن غریب افتادم کفیل زینب حورا برس به فریادم @shia_poem
این تجـلّیِ زینـبِ کـبراست کوثرِ بی نظیرِ کشورِ ماست سایه یِ لطفِ او رویِ سرِ ماست حـرمِ او حـریمِ مادرِ ماست حضرتِ ذَالحجابِ وَ العِصمَه اِشفِعِی یا کریمه فیِ الجَنـّه دختر وُ خواهرِ ولی هستی ذکـرِ نادِ عـلی عـلی هستی تو سَراپا سَیَنجَـلی هستی در حرم وَحیِ مُنزَلی هستی علّتِ قطـره هایِ بارانی دردهایِ نگفته می دانی گـرچـه مانند عمّـه اَت زینب سوختی بینِ بستَرت در تب دیده ای با دو چشمِ خود یک شب؟؟ که بِتازد به پیکـری مـَرکب دیده ای رویِ نیزه سَر؟! هرگز دامن وُ مویِ شعله وَر؟!  هرگز گوشواره...شکسته دیدی؟! نَه کودکی دست بسته دیدی؟! نَه پایِ زخمی وُ خسته دیدی؟! نَه تَنِ در خون نشسته دیدی؟! نَه پیش زینب به زُلف چَنگ زدند به سـرِ رویِ نیـزه سنگ زدند به غم وُ اشکِ عمّه خندیدند پایِ سر پایِ نیزه رقـصیدند چه بساطی به دور سَر چیدند هـمگی مِیْ زدند وُ پاشیدند .... به سَر وُ صـورتِ نگارِ ما ندبه خوان قلبِ بی قرارِ ما @shia_poem
از کریمان سنگ میخواهیم ما , زر میرسد در حرم از آنچه میخواهیم بهتر میرسد لطف و احسان کریمان را شمردن مشکل است وقت احسان پشت آن احسان دیگر میرسد اى که دستت میرسد کارى کنى,کارى بکن عمر دارد میرود,دارد اجل سرمیرسد در طلب خوب است حاجات مکرر داشتن وقتی از این ناحیه دارد مکرر میرسد شب به شب در میزنم,چون در زدن مال من است دست سائلها فقط تا حلقه درمیرسد گر به ما کم میرسد از خصلت کم بینى است ورنه دارد ده برابر ده برابر میرسد من فقط یک نوکرم,کار خودم را میکنم او خودش هر وقت لازم شد به نوکر میرسد خادمان آنقدر بى اصل و نسب هم نیستند نسبت ما یا به فضه یا به قنبر میرسد فقر آمد میرود ایمان, ولى پیش شما میشود ایمان من فقرى که از در میرسد رزق در بین الطلوعین است,بین طوس وقم رزق از دو سفره موسى بن جعفر میرسد هم به زیر دین قم, هم زیر دین مشهدم گاه به دادم برادر,گاه خواهر میرسد فاطمه را خواستم معصومه را زائر شدم فیض قبر مادرى از قبر دختر میرسد نیستند ایندو براى من,فقط پیش منند سر به سرور میرسد,دل هم به دلبر میرسد پیش تو محتاجها در حال رفت و آمدند تا که آهو میرود پشتش کبوتر میرسد آب پاى میوه اى که ریختم بهتر رسید میوه ما هم فقط با گریه بهتر میرسد پابرهنه میدوید و میدوید و میدوید زودتر از شمر آیا به برادر……..؟ @shia_poem
مهربانی ، کریمه ای خانم بانوی بی بدیل ؛ معصومه التماس قنوت گریه ی من الدخیل الدخیل معصومه شرف الشمس شهر قم هستی از تبار و ذراری خورشید پای دَرست ملائکه حاضر ای پناه مراجع تقلید صحن بالا سر تو منزل نور مهبط جبرئیل این صحن است بال جمله ملائک عرشی زیر پاهای زائرت پهن است حرم اهل بیت صحن شماست حرم خانواده ی زهرا کربلا و مدینه و مشهد نجف و کاظمین و سامرّا وقت تجدید عهد با زهرا شهر یثرب اگر نشد قم هست گره هایم نگفته واشده است تا قسم به امام هشتم هست گرچه چنگ خزان به جان تو و جان ایل و تبارت افتاده پاره پاره ولی نشد هرگز نامه ای که رضا فرستاده بین این کوچه ها خدا را شکر محترم مانده گوشواره ی تو لاأقل هلهله نشد بر پای چشم گریان و پر ستاره ی تو گرچه خم شد قدت ز فاصله ها ذبح اطفال را ندیدی تو حضرت زینب امام رضا تلّ و گودال را ندیدی تو تشنه ای را که زیر یک دشنه دست و پا میزند که جان بدهد حق او نیست شمر با پایش جسم زخمیش را تکان بدهد @shia_poem
من به پابوسی تو آمده‌ام شهر گلدسته‌های رنگارنگ شهر قم، آشیان آل الله شهر علم و دیانت و فرهنگ گنبد دلگشای تو از دور در میان مناره‌ها پیداست امتداد حضور آینه‌ها در نگاه ستاره‌ها پیداست آه بانو، بگیر دست مرا که به جز تو مرا پناهی نیست می‌توان با تو تا خدا کوچید کز حرم تا بهشت راهی نیست در پگاهی که با دو دست نیاز به ضریحت دخیل می‌بندم پر و بال دعای خود را من به پر جبرئیل می‌بندم بس که شب‌ها ستاره می‌شمرم آسمانی شده‌ست دامن من گر گناه است عاشقی کردن گنه عالمی به گردن من قطعه‌ای از بهشت خوب خدا آشکارا به منظر حرم‌ست طایر پرشکسته دل ما تا همیشه کبوتر حرم‌ست @shia_poem
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼ‌ﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ جان بی‌تو به لب آمده‌، ﺍﯼ ﭘﺎﺭهٔ ﺟﺎﻧﻢ دلگیرم از این شهر و روا نیست بمانم ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺍﮔﺮ ﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺣﺎﻻ‌ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ... ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﭘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺳﻔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻗﻢ ﻫﻢ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﻤﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ ﯾﮏ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ به خدا ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ! ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩّﻩ‌ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ ﺣﺎﻻ‌ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ... حاشا ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺭﺿﺎ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﻡ ﺣﺎﻻ‌ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮﺳﻢ ﯾﺎ ﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿﺮﻡ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮهٔ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻫﻖ ﻫﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﺑﺮ ﺣﺎشیهٔ ﺑﺮﮒ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ: ﺑﺎ ﮔﺮیهٔ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻗﻢ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻣﻌﺼﻮمهٔ تو ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست اینجا زدن فاطمه‌ها حرف کمی نیست ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﺍﺛﺮ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﻣﺎﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ از مردم نامرد در اینجا اثری نیست در شهر قم از ضربه سیلی خبری نیست @shia_poem
ای سایه ی بالا سرِ خواهر برادر ای جانِ از جانِ خودم بهتر برادر خواهر همان احساس مادر بر برادر دارم برایت می شوم مادر برادر ای سوره چشمی بر منِ آیه بیانداز یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز یک بارِ دیگر بر سرم سایه بیانداز بر خواهرانش سایه دارد هر برادر چیزی به غیر از چشم تر دارم ندارم از گوشه ی زندان خبر دارم ندارم اصلاً نمی دانم پدر دارم ندارم دیدم کمالاتِ پدر را در برادر از جانب زُلفت صبایی می فرستی؟ با التماس من دعایی می فرستی؟ دارالشِفای من دوایی می فرستی؟ افتاده ام در گوشه ی بستر برادر! اینجامسیرِ کوچه هاخوب است خوب است وقتی نگاهِ مردها خوب است خوب است حالا که احوالِ رضا  خوب است خوب است از بس فنا گردیده ام من در برادر در کوچه ها با حالِ بیمارم نبردند وقتی رسیدم، سمتِ بازارم نبردند این معجری را که سرم دارم نبردند اینجا چه شأنی دارد این معجر برادر ای کاش مرغی را کسی بی پَر نبیند جسمِ برادر را کسی بی سر نبیند هر کس ببیند کاش که خواهر نبیند افتاده روی تلِ خاکستر برادر نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت پس ما دو تا قربانِ آن خواهر برادر با نیزه ای تا شاه را از حال بردند یک یک تماماً رو سوی اموال بردند هر آنچه را که بود در گودال بردند تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر برادر @shia_poem
وقتی از دور دو چشمم به حرم می‌افتد ناخـودآگـاه سلامـت بدهم، "زهــرا جان" @shia_poem
تعداد دردهای دلش بی شمار شد از امتداد دوری تان بیقرار شد با یک دل شکسته سوار قطارشد آرام سوی مرقدتان رهسپار شد در فکر بود هدیه بیارد برایتان ریزد تمام هستی خود را به پایتان شعری سرود تا دلش آرام تر شود تا بلکه از صفای حرم با خبر شود ایام روح مردگی اش زود سر شود اهل نماز و گریه ی شب تا سحر شود وقتی به قم رسید غمش را ز یاد برد هر آنچه عشق غیر شما داشت باد برد با چشم خیس و یک دل سرشار از امید دستی بر آستانه درب حرم کشید بعد از سلام کردن خود پاسخی شنید بی اختیار سوی ضریح شما دوید بی وقفه سر به روی ضریح شما گذاشت در دل به جز نگاه شما آرزو نداشت حالا خسی که یافته میقات خویش را از عشق خواست یک یک حاجات خویش را تا وقف تان کند همه اوقات خویش را این گونه ختم کرد مناجات خویش را: هرچند دور میشوم از آسمان تان دل را گره زدم به در آستان تان @shia_poem
فراق رفته نشانه دلی مطهر را گرفته بغض به دستش گلوی خواهر را نسیم با خودش آورده عطر و بوی رضا کشیده بر رخ خواهر غم برادر را فقط نه اینکه برادر برای او پدر است همان که برده دل بی قرار دختر را یکی به طوس غریب است و دیگری ساوه کشیده دست فلک عکس هجر دیگر را شده است حب علی علت غریبی شان شدند وارث جرمی که کشت مادر را همان کبوتر زخمی که پشت در افتاد برای حفظ ولی داد از کفش پر را همان که خورد لگد از حرامزاده ی پست ولی نکرد رها دست های رهبر را میان جنگ در و سینه میخ شد پیروز شکست آینه ی حق نمای حیدر را همین نبود که، مسمار هم کمک میکرد زمین زدند به ضربی امیر خیبر را نفس اسیر قفس شد میان سینه تنگ که آخر این نفس تنگ کشت کوثر را... @shia_poem
کویر تشنه که با خاک خود تیمم کرد نماز خواند و خدا هم بر او ترحم کرد به ابرهای مکرم،به ما تبسم کرد کریمه را چه کریمانه راهی قم کرد ترک ترک دل خاک از دم اش رفو میشد و با قدم قدم اش غرق گفت و گو میشد بیا که بر لب این سرزمین ترانه ی توست کران کران ز پی لطف بی کرانه ی توست رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست تو آمدی به زمین من آسمان بدهی به نعش این برهوت شکسته جان بدهی بمان،بمان و برایم دلیل ایمان باش به سینه ای که گشودم چو رحل قرآن باش و نجم ثاقب شمس الشموس ایران باش بمان و در شب تردید من چراغان باش تویی،تو خواهر خورشید و جان به قربانت که رنگ شب نپذیرد شب شبستانت ازل تر از ازلی از قدم قدیم تری ابدتر از ابدی از کرم کریم تری ندیده هیچ کس از این حرم حریم تری تو از معابد مشرق زمین عظیم تری نگاه من به رواق تو اوج شیدایی است کنون شکوه تو و بهت من تماشایی است در این نگاه غریبانه بغض کنعانی است به چشم تو غم یعقوبی فراوانی است کجاست یوسف ات این لحظه های پایانی است هوای قلب تو و شعر من خراسانی است " تو جان سپردن در عشق را نشان دادی به دلبرت نرسیده ز شوق جان دادی چه غم ز موج که همراه دخت زهرایم در این کویر کنارت کنار دریایم اگر چه زرد ولی با امید می آیم تویی تو حاجت سبز سه شنبه شبهایم منی که سوی تو دستانی از دعا دارم. فقط به روی لبم اشفعی لنا دارم. چه خوب چشم تو از ما جز احترام ندید غروب دلهره ی شهر شوم شام ندید هزار بوسه ی نی بر تن امام ندید شراب و طشت زر و مجلس حرام ندید وقایع ته گودال را ندیدی تو و پای زخمی اطفال را ندیدی تو @shia_poem