یکنید!؟
ای فرزندان مهاجرین و انصار؛ به داد برسید و از این طاغوت کافر که پیغمبر خدا او را ملعون إبن ملعون خوانده است انتقام خون اهلبیتش را بگیرید.
اعضای محترم گروه توجه بفرمائید؛
به گواهی تاریخ، عبدالله إبن عفیف اُزدی از بزرگان شیعه و پیروان بااخلاص و ناب حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام و از زاهدان و عابدان پاک سرشت است که پیوسته در محافل و مجالس، ذکر اوصاف و مدح اهلبیت رسول خدا صلی الله علیه واله را مینمود.
به گواهی تاریخ، عبدالله إبن عفیف چشم چپش را در جنگ جمل و چشم راستش را در جنگ صفّین در راه یاری کردن و نصرت امام علی علیه السلام از دست داد و در محرّم سال61 هجری به علت نابینایی چشمان خود نتوانست در صحرای کربلا خدمت امام حسین علیه السلام حضور پیدا نماید، زیرا چندین سال قبل از فاجعه ی عاشورا کور نابینا و خانه نشین گردیده بود.
در روز چهاردهم 14 محرّم الحرام سال61 شصت و یک هجری، عبدالله إبن عفیف ازدی وقتی که از عبیدالله إبن زیاد ملعون در مسجد کوفه آن کلمات کفر آمیز را شنید نتوانست مانند دیگر مسلمانان بی غیرت و به ظاهر مؤمن و دیندار که تنها نماز خواندن و قرائت قران را از اسلام یاد گرفته اند سکوت کند تا زمامداران سلطه هر غلطی که خواستند بکنند و هر باری به روی دوش مردم نهادند تن در دهد، لذا بر سر إبن زیاد فریاد کشید و سخنرانی او را قطع کرد و صدای اعتراض خود را به گوش همه رساند و پیام خود را به تاریخ و نسل های بعد از خود نیز فرستاد که: هان ای مسلمانان؛ هنوز اسلام غریب است و علی و فرزندانش در میان شیعیانش مظلوم ، اگر شما یار مظلوم نباشید قطعا ظالم را یاری خواهید کرد،راه سومی وجود ندارد؛ زیرا سکوت در برابر ظلم کمک به ظالم میکند و در روز قیامت، نخست خداوند مظلومی را که اجازه داده به او ظلم کنند مورد مؤاخذه قرار خواهد داد.
پس در برابر عبیدالله إبن زیاد، این حاکم ظالم زورگوی خونخوار سکوت نکنید که اگر ساکت نشستید در گناهان او شریک جرم وی هستید.
عبیدالله إبن زیاد از شدت خشم و غضب مانند آتش شعله ور و برافروخته شد و رگهای گردنش متورّم گردید؛ در همان حال دستور داد تا به سرعت عبدالله إبن عفیف را دستگیر کنند و او را به نزدش ببرند.
مأموران چابک و زرنگ و آماده به خدمت إبن زیاد دویدند و عبدالله را دستگیر کردند.
عبدالله که خود را در چنگ مأموران إبن زیاد دید طایفه ی ( اُزد )را به کمک و یاری خود طلبید؛ گروه بسیاری بالغ بر حدود 700 هفتصد نفر از مردان و جوانان قبیله ی اُزد که در مسجد کوفه حضور داشتند عبدالله إبن عفیف اُزدی را از دست مأموران حکومتی نجات دادند و او را راهی خانه کردند.
عبیدالله إبن زیاد نیز چون در آن ازدحام و با آن شور و هیجان توان مبارزه با مردان و جوانان قبیله ی ازد را نداشت و مطمئن بود اگر دست از پا خطا کند او را در مسجد قطعه قطعه میکنند سراسیمه همراه با عده ای از همراهان خود به سمت قصر دارالعماره گریخت و مسجد کوفه را به سرعت ترک کرد.
به گواهی تاریخ، وقتی عبیدالله إبن زیاد وارد ارگ حکومتی گردید و از حمله ی احتمالی قبیله ی اُزد خود را در امان دید تا هنگام فرا رسیدن شب صبر و شکیبایی به خرج داد؛
آنگاه نام و نشانی و آدرس منازل مردان قبیله ی ازد را که در مسجد به حمایت از عبدالله إبن عفیف برخواسته بودند را از عَمرو إبن حُریث رئیس شهربانی و شرطه های کوفه و شمر إبن ذی الجوشن ضُبابی سؤال کرد و آنها هر کسی از آن جمع را میشناختند برای او معرفی کردند.
پس عبیدالله إبن زیاد تاریکی شب را مناسب یافت و دستور داد تعداد زیادی مأمور سراپا مسلح تحت فرماندهی عَمرو إبن حُریث و شمر ذی الجوشن جانب آنان حرکت کنند و اکثریت آن مردان و جوانان را در همان شب دستگیر کرده و به نزد او به قصر دارالعماره برند.
وقتی لشکر إبن زیاد آن مردان و جوانان را از خانه های خود خارج کرده و به نزد إبن زیاد احضار نمودند، عبیدالله إبن زیاد دستور داد تا همه ی آن مردان و جوانان را به زندان و سیاهچال های قصر افکندند و سردسته ی ایشان عبدالرحمان إبن مخنف اُزدی را در همان شب به وسیله ی شمشیر سر از تنش جدا کرده و جنازه اش را به درب خانه اش در ملأ خاص و عام آویزان نمایند.
عبدالرحمن إبن مخنف ازدی قبل از اعدام گفت: وای بر حال عبدالله إبن عفیف که هم خودش را بیچاره کرد و هم اقوامش را.
به هر صورت پس از آنکه حامیان عبدالله و به اصطلاح إبن زیاد، شورشیان را دستگیر و زندانی کردند عبیدالله إبن زیاد دستور داد دسته ایی از مأموران حکومت در همان شب به منزل عبدالله إبن عفیف ریخته و پس از دستگیری، وی را نزد او ببرند،از سوی دیگر خبر دستگیر کردن تعدادی از مردان قبیله ی اُزد و کشته گردیدن عبدالرحمن إبن مخنف به گوش دیگر افراد قبیله ی عبدالله رسید؛
آنان نیز قبل از رسیدن مأموران حکومتی خانه ی عبدالله إبن عفیف را احاطه کردند و کنار درب منزلش اجتماع نمودند.
ضمناً گروه دیگری از هم پیمانان قبی
له ی اُزد که یمنی بودند نیز به عنوان حمایت از عبدالله به جمع اُزدیان پیوستند و اطراف خانه ی عبدالله مشغول پاسبانی و نگهبانی گردیدند...
[۸/۳۰، ۲۲:۱۷] +98 938 609 5880: به گواهی تاریخ، جمعیت انبوهی گرد هم آمدند.
إبن زیاد که از این گردهمایی و اجتماع اُزدیان توسط مخبران و جاسوسان خود باخبر شد و فهمید که مأمورانش توان مقاومت ندارند گروهی از قبایل (مضر) را به فرماندهی محمد إبن اشعث إبن قیس کِندی اعزام کرد و دستور داد به هر نحوی که ممکن است عبدالله إبن عفیف را دستگیر کنند و به حضور وی ببرند.
پس به نقل از تواریخ متعدد و منابع معتبر، در آن شب برای دستگیر کردن عبدالله إبن عفیف جنگ و درگیری سختی بین طرفین واقع شد و از هر دو طرف گروه بسیاری کشته شدند تا سرانجام قبیله ی اُزد شکست خوردند و نیروهای محمد إبن اشعث به داخل خانه ی عبدالله إبن عفیف وارد شدند.
دختر عبدالله إبن عفیف که سربازان إبن زیاد را دید به وسط خانه آمده اند داد کشید و به پدرش گفت: پدرجان این لشکر به درون خانه رسیدند.
عبدالله به دخترش گفت :ناراحت نباش دخترم؛ فقط به سرعت برو و شمشیر مرا به دستم برسان.
دخترش رفت و شمشیر را به نزد عبدالله آورد؛
عبدالله شمشیر را گرفت و به دفاع از خود پرداخت و در همان حال رجزی بدین مضمون میخواند و شمشیر برّان خود را دور سرش میچرخاند.
خلاصه ی تمام اشعار عبدالله به ترجمه ی فارسی چنین است👇
اگر چشمم بینا بود و روی سیاه شما را میدیدم میدان را بر شما تنگ میکردم و داغ دلم را با ریختن خون شما تسکین و شفا میدادم؛ با این حال هم اگر تک تک شما به جنگ من آیید شما را نابود میکنم،وای به حال یزید و إبن زیاد در روزی که خداوند حاکم و پیغمبر و علی علیه السلام دشمن آنها باشند،اگر مرا نمیشناسید من پسر انسان با فضیلت و پاکدامن، پدرم که اسمش عفیف و زاده ی امّ عامر است هستم ،از گروه شما بسیاری از دلاوران و زره پوشان و بدون زره را در جنگ صفین و جمل به خاک مذلّت افکنده ام و اینک نوبت شما و اربابان و صاحبان ناپاک شما هست که با شمشیرم زمین خدا را از لوث وجود خبیث شما پاک و تطهیر نمایم ،اگر در کربلا در رکاب پسر پیامبر نبودم تا از اهلبیت رسول خدا دفاع کنم امشب خانه ی خود را قتلگاه کربلا میدانم و با زبان و خون و جانم از حسین إبن علی علیه السلام حمایت و پشتیبانی میکنم.
در این میان که عبدالله با چشم نابینا میجنگید و از خود دفاع میکرد دخترش به او میگفت و فریاد میزد که ای کاش من مرد بودم و پیش روی تو ای پدر با این ظالمان قاتل که دستشان به خون اهلبیت پیامبر آغشته است میجنگیدم و انتقام خون مولا و سید و سالارم حسین را از آنان میگرفتم.
لشکریان إبن زیاد دور عبدالله را گرفتند ،او همچنان با شمشیر دور میزد و از خود دفاع میکرد و در همان حال به دخترش میگفت: دخترم مانند دختران علی مرتضی علیه السلام تا زنده هستی مبلّغ و پیام آور عاشورا و کربلا باش و به نسل های آینده بگو پدرم با اینکه پیرمردی ضعیف و نابینا و خانه نشین بود در راه یاری اهلبیت پیامبر از هیچ چیزی دریغ نکرد تا اینکه جان خود را کف دستش گذاشت و آن را فدای سید و سالار شهیدان حضرت حسین إبن علی علیه السلام کرد.
کسی جرأت نمیکرد به عبدالله إبن عفیف نزدیک شود، زیرا از هر طرفی که سربازان إبن زیاد به او نزدیک میشدند دخترش به وی میگفت و او نیز از همان طرف شمشیر خود را میچرخاند و از خود دفاع میکرد؛
تا اینکه اطراف عبدالله را کاملاً محاصره کردند.
دخترش بانگ برآورد که (وا ذلّاه) کار بر پدرم سخت شد و او یاری کننده ایی ندارد تا از دست این قوم خون آشام نجاتش دهند!
پس از یک نبرد تقریباً طولانی، عبدالله إبن عفیف با اینکه نابینا بود پنجاه 50 مرد سوار و بیست و سه 23 پیاده نظام را از پای درآورد و آنان را کشت و عده ی دیگری را با خراش نوک شمشیرش مجروح و زخمی کرد،اما متأسفانه سرانجام او را زنده دستگیر کرده و به نزد إبن زیاد آوردند.
عبیدالله إبن زیاد وقتی او را زیر دستان خود اسیر دید به وی گفت: ای پیرمرد کور؛ خدا را شکر میکنم که تو را خوار و ذلیل کرد.
عبدالله در جواب گفت : ای دشمن خدا؛ چگونه خدا مرا ذلیل کرد در صورتی که به من توفیق داد تا عده ایی از قاتلان پسر پیامبر را به سزای اعمالشان رسانم و حاکم فاسقی مثل تو را در میان خاص و عام رسوا نمایم!؟
ذلیل و خوار تویی که در میان خلق هیچ شرف و آبرویی برایت نمانده است که صد البته از روز تولدت تاکنون بی آبرو از مادر ناپاکت مرجانه ی بدکاره زاییده ایی.
عبیدالله إبن زیاد برای اینکه بحث را عوض کند و میدانست که عبدالله إبن عفیف از شیعیان امام علی علیه السلام است لذا میخواست بهانه ایی برای کشتنش پیدا کند پرسید : عقیده ات در مورد عثمان إبن عفان خلیفه ی سوم مسلمین چیست؟
عبدالله إبن عفیف به او گفت : ای زنا زاده ی بی شرف؛ تو را به عثمان چکار!؟ او چه خوب بود و چه بد ،اصلاح کرد یا فساد به وجود آورد به او وخد
ایش مربوط است ، زیرا خداوند ولیّ خلق خویش است؛
خداوند میان مردم و عثمان به عدل و داد حکم خواهد کرد، بنابراین تو از خودت و پدرت از من سؤال کن تا بگویم که هستید یا از یزید و پدر یزید معاویه إبن ابوسفیان بپرس تا بگویم که بودند و که هستند که لعنت خدا بر همه ی شما باد،چکار به عثمان داری ای لعین!؟
مخاطبین عزیز توجه بفرمایید؛ منظور إبن زیاد این بود که عبدالله إبن عفیف از عثمان بدگویی و تند خویی نماید تا به بهانه ی توهین به عثمان، عبدالله إبن عفیف را به قتل رساند اما عبدالله با هوشیاری و زیرکی هیچ سخنی در مورد عثمان نگفت و بهانه ایی به دست إبن زیاد نداد.
عبیدالله إبن زیاد که نتوانست هیچ بهانه ایی به دست بیاورد تا جواب او را بدهد به او گفت : من دیگر به هیچ وجه از تو سؤالی ندارم، جز اینکه باید شربت تلخ مرگ را جرعه جرعه به تو بنوشانم.
عبدالله إبن عفیف گفت: قبل از اینکه تو از مادر ناپاکت متولد شوی من از خداوند درخواست کرده بودم که شهادت را نصیبم فرماید و از خداوند خواسته بودم که شهادتم را به دست ملعون ترین و دشمن ترین خلقش که سزاوار آتش دوزخ است قرار دهد.
وقتی که چشمانم در جنگهای صفّین و جمل نابینا شد از فیض شهادت مأیوس شدم ولی هم اکنون خدا را شکر میکنم که پس از ناامیدی و یأس، دعاهای قدیمم را به اجابت رسانده و شهادت را نصیبم فرموده است.
إبن زیاد که دیگر از گفتار تند و کوبنده ی عبدالله إبن عفیف خسته گردیده بود و چاره ایی جز کشتنش نداشت ،دستور داد تا گردنش را از بدن قطع کردند و زبانش را بریدند و جنازه ی پاک و مطهّر آن شهید نهضت حسینی را در مکانی به نام (سَبخه) به دار آویختند.
اعضای محترم و عزیز گروه توجه بفرمایید؛ به گواهی تاریخ، در لغت عرب، زمین شوره زار را سَبخه میگویند.
برخی به جای سَبخه، مسجد را ذکر کرده اند و برخی دیگر نقل کرده اند در لغت عربی آن زمان با توجه به گویش ها و لهجه های بومی عراق، سبخه منظور از توالت و دستشویی میباشد که متأسفانه در منابع تاریخی، محل به دار آویختن جنازه ی مطهر عبدالله إبن عفیف را به صورت واضح و آشکار ذکر نکرده اند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
إن شاءالله ادامه مطالب را فردا خدمت شما عزیزان ارسال خواهیم کرد.
با تشکر از همراهی شما
التماس دعا🌹🏴
هدایت شده از یوسف الزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضاالمرتضی الامام التقی النقی وحجتک علی من فوق الارض ومن تحت الثری الصدیق الشهیدصلوة کثیرةتامةزاکیةمتواصلةمتواترة مترادفةکافضل ماصلیت علی احدمن اولیائک
هدایت شده از یوسف الزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضاالمرتضی الامام التقی النقی وحجتک علی من فوق الارض ومن تحت الثری الصدیق الشهیدصلوة کثیرةتامةزاکیةمتواصلةمتواترة مترادفةکافضل ماصلیت علی احدمن اولیائک
*🌷کاری ساده ، ولی ضروری برای بعد از مرگ خودمان*🌷
متن سوال:
سلام ...
اگر حقوق کسانی را ضایع کرده باشیم ولی در حال حاضر فراموش کردیم و اصلا یادمان نباشد، یا جایی از کسی حقی ضایع کردیم و اصلا نفهمیدیم، چطور باید این حقوق رو ادا کنیم که در وادی حق الناس گرفتار نشویم..؟
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#پاسخ_سوال
سلام ...
خدا که فراموش نکرده، درسته.؟
در علم خدا ثبت و ضبط هست، درسته.؟
پس برای اینها حساب جاری باز کنید
چجوری.؟
هرازچندگاهی اعمال صالح انجام بدهید، و به خدا عرضه بدارید خدایا! اینکار به نیابت از کسانیکه که به گردن من حق دارند اما من نمیشناسمشون
یا یادم رفته ،
یا اصلا متوجه نشدم ،
ولی توی علم تو ثبت و ضبط شده و من بدهکار اونها هستم ..
مثلا:
یک صفحه قرآن بخوانید⚘
یک سلام به امام حسین علیه السلام بدهید⚘
دو رکعت نماز مستحبی بخوانید و هدیه به معصومین کنید⚘
یک فقیر اطعام کنید⚘
صدقه به فقرا بدهید⚘
چندتا صلوات بفرستید⚘
پیادهروی اربعین چند قدم به نیابت از اونها بروید⚘
زیارت امام رضا علیه السلام مشرف شدید، یک زیارتنامه به نیابت از اونها بخوانید⚘
وصیتنامه یک شهید منتشر کنید
و زیارت اهل قبور بروید⚘
به صورت پدر و مادر لبخند بزنید و ثوابش رو هدیه کنید
و ...
هزاران هزار کار دیگه که ثواب داره ...
روایت فرمود: کلُّ مَعروفٍ صَدَقه
تمام کارهای خوبی که مصداق معروف هست، صدقه هست
پس هر کاری که مصداق کار خوب هست و ثواب داره، میتونیم به دیگران اهدا کنیم⚘
البته واجبات خودمون رو نه ...
مثلا نمیشه نماز واجب رو به دیگری اهدا کرد ...
اما کارهای مستحب رو میتونیم هدیه کنیم به کسانی که به گردنِ ما حق الناسی دارن و ما فراموش کردیم ...
و...
*⚘پس این حساب جاری رو باز کنید، و هر از چند گاهی شارژ کنید*⚘
اگر روزانه باشه هم بهتره
مثلا با خودتون قرار بگذارید روزانه یک کار برای این حساب انجام بدهید
حالا نه لزوما برای کسانیکه نمیشناسید
برای تمام کسانیکه به گردن شما حق دارند، خصوصا اینهایی که نمیشناسید و دسترسی ندارید
مثلا روزی ۱۴ تا صلوات
یا روزی ۱ صفحه قرآن
یا روزی دو رکعت نماز
یا......
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بیایید با هم یک قرار بگذاریم
از امروز، یک کار ساده و سبک در حد توان خودمون انتخاب کنیم، و به این حساب واریز کنیم
من برای خودم این رو انتخاب کردم فعلا:
⚘روزی ۱۴ صلوات + ۳ بار دست به سینه رو به قبله با وضو: صلّی الله علیک یا ابا عبدالله
همه به نیابت از اونهایی که گردن ما حق دارند
و ما نمیشناسیم یا یادمون رفته یا دسترسی نداریم ...
وحشتناک ترين لحظه ى زندگى، لحظه ايست که انسان رادر سرازيرى قبرميگذارند⚘⚘
شخصى خدمت امام صادق(علیه السلام) رفت و گفت من از آن لحظه بسيار ميترسم، چه کنم .؟
امام صادق(علیه السلام)فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان . آن مرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم.؟
امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد *اللهم ارزقنى شفاعة الحسين يوم الورود*؟
یعنی خدايا شفاعت حسين(علیه السلام)را هنگام ورود به قبر نصیبِ من کن ...⚘
زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين(علیه السلام) در آن لحظه به فريادتون برسه ..⚘
...اگر خواستید قرائت زیارت عاشورا را ترویج کنید برای دیگران ارسال نمایید...
امروز23 محرّم
1 _ ویران نمودن حرم عسکریین علیهما السلام
در روز چهارشنبه 23 محرّم 1427 در ساعت 45 : 6 یا 7 صبح، به وقت محلّی شهر بغداد عدّه ای از دشمنان قسم خورده اهل بیت علیهم السلام حرم عسکریین را خراب کردند.
آنها با پوشیدن لباس پلیس عراق وارد حرم مطهّر شدند، اسلحه ی نگهبانان را گرفته همراه با خدّام مرقد شریف _ که حدود 7 تا 10 نفر گفته اند _ در یکی از غرفه های صحن مطهّر عسکریین علیهما السلام با دست و پای بسته زندانی نمودند و اطراف حرم شریف و روضه ی منوّره را با مواد منفجره _ که نزدیک به 200 کیلو گرم می شد _ منفجر نمودند.
در پی این حادثه در عراق و ایران یک هفته عزای عمومی اعلان شد و دروس حوزه های علمیه تعطیل شد و بازارها در اکثر شهر های بزرگ بسته شد و دسته جات عزا از حسینیه ها و مساجد در حالی که به سر و صورت و سینه می زدند و بعضی با پای برهنه و در پیشاپیش بعضی دسته جات مراجع به خیابان ها آمدند و به ساحت مقدس حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف عرض تسلیت نمودند.
عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام با جمع آوری نقدینه و هدیه طلا و جواهرات و ثبت نام عدّه ی زیادی از مهندسین و معماران و کارگران، آمادگی خود را برای تجدید بنای حرم عسکریین علیهما السلام اعلان نمودند.
مخفی نماند که حرم مطهّر فعلی سامراء منزل شخصی امام هادی علیه السلام است که هنگام ورود به این شهر خریداری نمودند.
این مکان شریف مدفن امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام و محل ولادت آقا و مولایمان حضرت صاحب الزمان علیهم السلام و مدفن جناب حکیمه خاتون دختر امام جواد علیه السلام و حضرت نرجس خاتون همسر حضرت عسکری علیه السلام و والده ی امام عصر علیه السلام و مدفن سیّد حسین پسر امام هادی علیهم السلام است.
این حرم شریف تا این زمان که به دست ناصبیان تخریب شد 13 بار تجدید بنا شده است، (1)
📚 منابع :
1. تاریخ سامرّا : جلد 2، ص 300 _ 289.
اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
آجرک_الله_یاصاحب_الزمان
🏴
هدایت شده از یوسف الزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضاالمرتضی الامام التقی النقی وحجتک علی من فوق الارض ومن تحت الثری الصدیق الشهیدصلوة کثیرةتامةزاکیةمتواصلةمتواترة مترادفةکافضل ماصلیت علی احدمن اولیائک