🔷پدرم در برابر آن صراحت و خضوع، با تعجّب به خانه برگشت....
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌴 پس از آن از #سید_مجتبی_نواب_صفوی پرسیدم:
👈 تو که سنگ به من نزدی، پس چرا این قدر پافشاری کردی که من زده ام؟
🟩🟩🟩🟩🟩🟩🟩🟩
❇️ #سید_مجتبی_نواب_صفوی در پاسخ گفت:...
🦋🦋🦋
👈درست است که ضارب کار بدی کرد و به ناحق سر تو را شکست..
↩️ ولی من او را میشناسم. #او_یتیم_است و پدرش از دنیا رفته است.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
👈من نتوانستم حالت خشم پدرت را نسبت به آن #یتیم را تحمل کنم،
خواستم به این وسیله تا اندازه ای از درد یتیمی او بکاهم!
🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📘 شهدای روحانیت، جلد ۱، صفحه ۲۰۶.