👈از مقر بیرون رفت و کمی بعد با یک ظرف بزرگ برگشت.🍯
آن را روی میز گذاشت و گفت:
- به خاطر این!❗️
💫💫💫💫
🔷داخل ظرف را نگاه کردم و با تعجب گفتم:
- این که عسله! از کجا تهیه کردید؟⁉️
مگر قرار نبود مایحتاج ما فقط از طریق امام #موسی_صدر تأمین شود؟⁉️
✳️✳️✳️✳️✳️
🔷از جا بلند شدم و گفتم:
👈من برمی گردم مقر فرماندهی.
😔 خدا کند موضوع به گوش امام #موسی_صدر نرسد و گرنه نمی دانم چه عکس العملی نشان میدهد.
✍باید هر چه زودتر به #بیروت میرفتم.
🔹🔹
❇️ امام #موسی_صدر مرا احضار کرده بود.
🔷بی معطلی حرکت کردم. جاده ی بیروت ناامن بود.
✈️هواپیماهای #اسرائیلی همه جا را بمباران میکردند.🚀🚀
💫💫💫💫💫💫
🤔 نمی دانستم امام #موسی_صدر با من چکار دارد.!
🗞 شاید امر مهمی پیش آمده بود یا برای رزمندگان تدارکات و آذوقه آماده کرده بودند.
🟧🟧🟧🟧🟧🟧🟧🟧