هدایت شده از تفسیر معنوی در دست بررسی
💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎
◻️442
📖 #تفسیر_معنوی
سوره #یوسف
آیه 99 (قسمت اول)
🍃فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَاء اللّهُ آمِنِينَ ﴿۹۹﴾
ترجمه: زمانى كه بر يوسف وارد شدند، پدر و مادرش را كنار خود جاى داد و گفت: همگى با خواست خدا [آسوده خاطر و] در كمال امنيت وارد مصر شويد.
#کاروان_مهیای_مصر_شد
نوبت ديدار يوسف شد قريب
غربت يوسف از اين پس شد ضريب
باز يعقوب است و درس و قصهها
باز فرزندان و اهل و غصهها
غصه اينجا نيست همچون غصهها
غصه اكنون میخورند از غصهها
كاروان بايد مهيا میشدی
رو به سوی آن مغيا میشدی
تازه اكنون يوسف ما غايت است
يوسفان را دور بودن عادت است
بوی يوسف بوی كنعان میشود
ذكر يوسف غالب از نان میشود
مژده خلقی را كه يوسف زنده است
يوسف اكنون در عزيزی بنده است
كاروان مهربانی شد روان
عشق يعقوب است همچون نوجوان
كی توان توصيف اين احوال كرد
شوقها بايد بر اين احوال كرد
هر كسی بر خاطری عطری شده
حرفهای عمر در سطری شده
عاجزند اين قافله از شرح خويش
در خيال شهر رؤياها به پيش
زان ميان يعقوب چيز ديگر است
سينه او ريز ريز ديگر است
او ز يوسف چون زليخا دور شد
عاشق آن خالق مستور شد
يوسف اكنون بوی يارش میدهد
مژده فصل بهارش میدهد
جان حكمت اين كه از يوسف گذر
پيش از آن از ظلم بر يوسف گذر
مگذری گر از خودت جا ماندهای
عاقبت مفلوکتر واماندهای
آمديم اينجا بر آن عصيان كنيم
نی چو كرمی بيشتر بر آن تنيم
تو به كنعان دلخوش بويی مباش
يوسفت در مصر، بر خويی مباش
هم برو هم اهل خود همراه كن
بلكه جان و سيرهات را راه كن
جان قصه می برد جان مرا
جان فدای قصه آن ماورا
جان خود همراه كن با كاروان
بيمه حق كن تو اعصاب و روان
هر كه با اين قصه تا آخر شدی
مظهر آن اول و آخر شدی
ادامه دارد...
✍🏻استاد محمدمهدی شیروی خوزانی
🆔 @shiravi_tafsir
🆔 @shiravi_ir