فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه قدر سخته جدایی بین خواهر و #برادر... چه قدر سخته جدایی #حضرت_زینب#حضرت_ابوالفضل و چه قدر سخت تر بین حضرت زینب و#امام_حسین چه قدر سخته جدایی بین خواهر و #شهید_بابک_نوری 😭
🆔 @shire_samera
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم
یادی از صحن و سرایت نکنم میمیرم
صل الله علیک یا #اباعبدالله ♥️
🆔 @shire_samera
#سرداران_عشق
خوابی که #سردار_سلیمانی پس از شهادت #سردار_مهدی_زینالدین دیدند
هیجانزده پرسیدم: «آقامهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش، توی جادهی سردشت... » حرفم را نیمهتمام گذاشت اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد بعد باخنده گفت: «من توی جلسههاتون میام مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زنده اند»...
عجله داشت میخواست برود یكبار دیگر چهرهی درخشانش را كاویدم حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمندهها برسونم»...
رویم را زمین نزد:
*قاسم! من خیلی كار دارم، باید برم هرچی میگم زود بنویس... هولهولكی گشتم دنبال كاغذ؛ یك برگهی كوچك پیدا كردم فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر بگو تا بنویسم»
*بنویس: «سلام، من در جمع شما هستم»
همین چند كلمه را بیشتر نگفت موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم: «بیزحمت زیر نوشته رو امضا كن» برگه را گرفت و امضا كرد كنارش نوشت «سیدمهدی زینالدین»...
نگاهی بهتزده به امضا و نوشتهی زیرش كردم باتعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی» *اینجا بهم مقام سیادت دادند...
از خواب پریدم موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود: «سلام، من در جمع شما هستم»
برشی از کتاب تنها؛ زیرباران روایتی از حاج قاسم سلیمانی درباره شهید مهدی زین الدین ایران امنیت پاسدار سپاه شهید مهدی زین الدین
🆔 @shire_samera
#تلاوت_قرآن_صبحگاهی
🔆 سلام علیکم
با قرائت يك آيه از قرآن در هر صبحگاه با ما همراباشیدو با دعوت دوستان خود به این کانال در اجر آن سهیم شوید
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ
رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻣﺎ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻨﺎﺩﻱ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﻨﻴﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﻧﺪﺍ ﻣﻰ ﺩﺍﺩ: «ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﻴﺎﻭﺭﻳﺪ.» ﭘﺲ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ. ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯ ﻭ ﺯﺷﺘﻲ ﻫﺎﻱ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﺎﻥ ﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﻴﻜﺎﻥ ﺑﻤﻴﺮﺍﻥ! (آل عمران ١٩٣)
🆔 @shire_samera
سلام برآنهایے ڪہ
قامت راست ڪردند
تاماقامت خم نڪنیمـ
وبہ خاڪ افتادند
تامابہ خاڪ نیفتیم
وبرآنهایے ڪہ رفتند
تابمانندو نماندندڪہ بمیرند
#صبحتون_شهدایی
🆔 @shire_samera
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سردار_قاسم_سلیمانی:
از ۱۹سالگی وارد جنگ شدم. ۴۰سال است که در درگیریها هستم اما هیچ صحنهای به زیبایی #مدافعان_حرم ندیدهام.
🆔 @shire_samera
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#سیره_شهدا
✍همسرش میگہ:
یہ روز اومدم خونہ، چشماش سرخ
شده بود. نگاه ڪردم دیدم کتاب گناهان
ڪبیره شهید دستغیب توے دستاش گرفتہ.
بهش گفتم:
گریه کردے؟ یه نگاهے به من ڪرد و
گفت:راستے اگہ خدا اینطورے کہ توی این ڪتاب نوشتہ با ما معاملہ ڪنه عاقبت ما چے میشه؟
مدتے بعد براے گروه خودشون یہ
صندوق درست ڪرده بود و بہ دوستاش
گفته بود:هرکے غیبت کنہ باید پنجاه تومن بندازه توے صندوق. باید جریمہ بدیم تا گناه تڪرار نشه.
📚منبع:ڪتاب ڪوله پشتےبه نقل از افلاڪیان
#شهید_محمدحسن_فایده
🆔 @shire_samera
#تلاوت_قرآن_صبحگاهی
🔆 سلام علیکم
با قرائت يك آيه از قرآن در هر صبحگاه با ما همراباشیدو با دعوت دوستان خود به این کانال در اجر آن سهیم شوید
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ
رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِكَ وَلَا تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لَا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻧﺖ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻱ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﺮﺣﻤﺖ ﻓﺮﻣﺎ. ﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻣﺴﺎﺯ، ﻛﻪ ﺍﻟﺒﺘّﻪ ﺗﻮ ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﻭﻋﺪﻩ ﺧﻮﺩ، ﺗﺨﻠّﻒ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﻲ.» (آل عمران ١٩٤)
🆔 @shire_samera
#خاطرات_شهدا
من یک حق داشتم!
خاطره ای از یک شهید نماینده مجلس . . .
وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود 1 و 45 بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.
دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر.
چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت.
و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟
گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.
این لحظهای بود که به او سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیام تغییر کرد.
#شهید_دیالمه
🆔 @shire_samera
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ فوری/فیلم لحظه نزدیک شدن قایقهای تندرو ایران به ناو هواپیمابر آمریکایی که دیروز وارد خلیج فارس شد
از ترسشون هلیکوپتر بلند کردن :)
خبرگزاری «آسوشیتدپرس»:
🔸قایقهای ایران پس از ورود ناو آمریکایی «یو. اس. اس جان استنیس» به آبهای خلیج فارس اقدام به تعقیب آن کرده و راکتهایی را در اطراف آن پرتاب کردند.
🔸 ۳۰ قایق ایرانی، ناو آمریکایی و ناوگروه همراه آن را تعقیب کردند. یک پهپاد ایرانی هم برای فیلمبرداری از آن به پرواز درآمد.
🆔 @shire_samera
🌹خواهر از نگاه کردن به قد و بالای برادر سیر نمیشود...
.
.
خواهر شهید: مادر من یک زن فوق العاده است، خبر شهادت بابا که رسید رفت و دو رکعت نماز خواند ...
همه ی ما را مادر آرام کرد، بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند، وقتی دید در مواجه با پیکر بابا بی تاب شده ایم،
خطاب به جنازه بابا گفت؛
الحمدالله که وقتی شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند
خبر شهادت جهاد را هم که شنید همین طور
دلم سوخت وقتی برادرم جهاد را دیدم...
مثل بابا شده بود
خون ها را شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود، جای کبودی و خون مردگی ها...
تصاویر شهادت بابا و جهاد با هم یکی شده بودند و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم...
باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی را آرام کرد.
وقتی صورت جهاد را بوسید گفت:
ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده؛
البته هنوز به ارباً اربا نرسیده...
باز خجالت آراممان کرد...
.
#امان_از_دل_زینب #شهید_جهاد_مغنیه
🆔 @shire_samera