#پارت۴۴
#
تصویر یک چشم و ابروی نصفه را سیاه قلم کشیده بود. دستم را در پهلوی می برم و نیشگون محکمی می گیرم که جیغش بر هوا می رود...
-آی وحشی... بیشعور مگه مال باباته؟
-آوردمت اینجا کار کنی یه باری از روی دوشم برداری نه که بشینی چشم و ابرو بکشی... اگر یکی ناغافل بیاد ببینه آبرومون با خاک یکسان شده... خودمون هیچی آبروی خانوم طاهری هم رفته!
در را باز می کنم و از در خارج می شوم و از پشت سر نزدیک می شود...
-حواسم بود کسی اومد قایمش کنم...
سری به تاسف برایش تکان می دهم و وارد آشپزخانه می شویم. کم و بیش کارمندانی که غذا از خانه می آوردند برای گرم کردن غذایشان آمده بودند. یک صندلی بیرون می کشم و گرم کردن غذا را به مهشید می سپارم.
بالاخره بعد از مذاکراتم با مدیر مهدکودک رزا توانسته بودم قانعشان کنم که دوربین در تمام کلاس ها و محوطه نصب کنند و امکان کنترل از راه دور را به والدین بدهند.
گوشی را از جیبم بیرون می کشم و کلاس رزا را چک می کنم. سرشان به نقاشی گرم بود و مربی شان هم کنارشان نشسته بود.
داشتم زیر لبی قربان صدقه اش می رفتم که صدای یکی از خانوم های مسنی که در این یک هفته با هم نسبتا گرم گرفته بودیم به گوشم می رسد:
-دور کی بگردی خوشگل خانوم؟
سر بلند می کنم و لبخندی می زنم:
-دخترم خانوم صبوری جان...
لحظه ای ابروهایش بالا می رود و دست روی بازویم قرار می دهد و نزدیکم می شود.
-دستم میندازی دختر؟
نیم بند می خندم و نگاهی با مهشیدی که کنارمان ایستاده رد و بدل می کنم:
-نه والا... دخترمه خانوم صبوری... من جسارت نمی کنم شما رو دست بندازم.
♡♡♡♡♡♡♡
#پارت۴۵
-زنده باشی دختر اما آخه تو خودت جوجه ای یه جوجه هم داری؟ کدومشون دختر توئه؟
سرش را به سمت گوشی درون دستم می آورد و من رزا را نشانش می دهم. تصویر از نزدیک بود اما زیاد واضح نبود. عکس خود رزا را که در پس زمینه گوشی بود نشانش می دهم. دو سه نفر از دیگران همکاران هم دورمان جمع می شوند.
-اصلا بهت نمیاد فکر می کردم مجردی به خدا... ماشالا به جونت... کی وقت کردی اصلا ازدواج کنی کی وقتی کردی بچه دار شی.
ماسک لبخند را به صورتم می زنم تا غم هایم را درون وجودم پنهان کنم. نگویم، وقت نمی خواست که...!
چشم باز کردم... دیدمش... دل باختم. تمامم را در طبق اخلاص گذاشتم تا نگهش دارم.
نماند...
نخواست بماند.
وصله ی جانم بود وصله ی ناجورش بودم. رفت و یادگارش وصله ی جانم شد. قصه ی ما به پایان رسید و آرزو های پرنسس بند لبخند یک شکوفه شد. رفت اما رزایی از او به جا ماند. قصه ی ما به سر رسید و شاهزاده به خانه اش رسید!
به جای قصه گویی می خواهم تشکر کنم و چیزی نگویم که مهشید ته آبمیوه درون دستش را با نی در می آورد و با بیخیالی لب می زند:
-درست فکر کردین مجرده خانوم صبوری... با مادرش در تلاشیم شوهرش بدیم...
چپ چپی نگاهش می کنم و دستم را مشت می کنم تا مقابل همه نیشگون دوم را از پهلویش نگیرم. این مسئله راز مگوی من نبود و هیچ زمان از گفتنش شرمنده نبودم اما نمی خواستم اینجا در چشم بروم. اینجا آمده بودم تا در سایه بمانم و محمد را زیر نظر بگیرم.
خانوم صبوری نگاهی بینمان رد و بدل می کند و انگار که مطمئن نباشد که مهشید شوخی کرده یا جدی چیزی نمی گوید. تقریبا می شد گفت چهره اش ماسیده بود! دروغ نمی گویم اما تمام ماجرا را هم نمی گویم:
-مجردم. با همسرم به تفاهم نرسیدیم جدا شدیم. بچه پیش من موند.
#پارت۴۶
#
و هرگز... هرگز من به نگاه های زیرزیرکی و چپی چپی که به زنان مطلقه و یا مادران مجرد می شود بها ندادم!
از ابتدا می دانستم دارم قدم در چه راهی می گذارم. من به چیزی که بودم کم یا زیاد افتخار می کردم.
هرگز برای داشتن یک امنیت کزایی زیر سایه هیچ مردی خودم را پنهان نکردم. برای فرار از کنجکاوی ها و مزاحمت های مردان در محیط کار حلقه ی دروغین به دست نینداختم. پیشنهاد های بی شرمانه شان را وقعی نمی گذاشتم. پچ پچ های پشت سرم را به همان پشت سرم واگذار می کردم!
من به اندازه ی خودم شجاع بودم و نیاز به حمایت کسی نداشتم. من یک مادر مجرد بودم و اگر جامعه ی من نمی توانست این را بپذیرد و هنوز ذهنش برای پذیرش این موضوع فقیر بود مشکل خودشان بود.
من یک مادر مجرد بودم و به خودم و کارهایی که برای زندگی خودم و دخترم انجام دادم و خیلی از مردان پر مدعا از پس نصفشان هم بر نمی آمدند افتخار می کنم.
من یک مادر مجرد بودم و هرکس که جایگاه مرا درک نمی کند دعوتش می کنم تا فقط یک روز به جای من زندگی کند!
من... با افتخار یک مادر مجرد بودم و دخترم را، بود و نبودم را، به خاطر خوش یا بد آمدن احدی پنهانش نمی کردم!
او بزرگترین داشته ی من بود و با افتخار روی دست به همه نشانش می دادم و می گفت مادر این دختر فوق العاده ام!
لبخندی می زند و دستم را می فشارد. انتظار داشتم مثل اکثر آدم ها با چهره ای جمع شده از کنارم برخیزد و از فردا وانمود کند که هرگز مرا ندیده و نشناخته است، اما چنین نشد.
اتفاقا از آن روز با حالی که سنش از ما خیلی بیشتر بود ارتباطمان خیلی خیلی قوی تر شد. انقدر از او پیش مامان تعریف کرده بودم که مدام می گفت یک روز به خانه دعوتش کنم تا او هم با او آشنا شود و من قبول نمی کردم.
به نظرم کشاندن روابط کاری به خانه حرفه ای نبود و من اینجا نمی خواستم بهانه دست محمد بدهم تا از کارم ایراد بگیرد.
***
حلوای بادوم زعفرونی بدون نیاز به پخت
۱ لیوان پودر بادوم
۵ ق غ عسل (جایگزین : انواع شیره طبیعی)
۶ ق غ ارده
ی مشت گردوی خرد شده
زعفرون دم شده
همه مواد بالارو میکس و تو قالب صاف کنین بمدت ی شب تا صبح تو یخچال بذارین بعد برش بزنین
@shirini71
#کلوچه زنجبیلی سبزوار
مواد لازم
آرد ۵۰۰ گ (۳/۵ لیوان)
تخم مرغ ۱ عدد
روغن مایه ۱۰۰ گ (۱/۲ لیوان)
شکر ۱۸۹ گ ( ۱ لیوان سرخالی)
ماست ۹۳ گ نصف کمتر یک لیوان
جوش شیرین ۶/۲۵ گ (۱ق غ سر صاف)
زنجبیل ۱۰_۱۵ گ ( ۲ ق غ سر صاف)
خمیر مایه ۱/۴ ق غ
شربت بار ۲ق غ
❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
مواد لازم برای شربت بار کلوچه سبزوار
شکر ۱/۴ لیوان
آب ۱/۸ لیوان
آب و شکر را روی حرارت قرار دهید به محض حل شدن شکر حرارت را خاموش کنید بذارید کنار تا خنک بشه
❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
طرز تهیه
خمیر مایه و شکر و آب ولرم رو با هم قاطی کنید بذارید عمل بیاد
طرز تهیه خمیر
تخم مرغ .شکر.. روغن مایع.ماست.زنجبیل و جوش شیرین و شربت بار رو یکی یکی به طرف اضافه کنید هم بزنید تا یکدست بشن بعد خمیر مایه عمل اومده اضافه بعدش آرد رو کم کم اضافه کنید ورز دهید اگر چسپندگی داشت بهش آرد اضافه کنید خمیر را ۱۰ ساعت استراحت دهید
بعد از این مدت خمیر را پهن کنید و کاتر بزنید
تو سینی بچینید با فاصله بعد چنگال بزنید
اگه خواستید هر کلوچه رو وزن کنید به وزن ۴۵ گ بردارید سینی را به فر انتقال دهید
فر داغ به مدت ۱۰_۱۵ دقیقه
❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
پرسش و پاسخ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺
با این مقدار مواد شربت بار که گذاشتم
دوقاشق غذا خوری میشه
مقداری که رسپی گفتی آماده کنند دو ق میشه
بعدش هر دو قاشق اضافه میشه به خمیر کلوچه درسته ؟
بله
همینکه شکر در اب حل شد زیر گاز خاموش کنید نذارید شکر توی اب بجوشه یک شربت بار غلیظی بدست میاد
یک نکته دیگه کلوچه رو با فاصله داخل سینی بچینید که به هم نچسبه
کلوچه وزن کنید راحتره تا بخوان کاتر بزنید
وزن هر کلوچه ۴۵ تا پنجاه میتونبد بگیرید
#غذای_نونی
۱عدد پیاز رو خرد کرده داخل تابه با کمی روغن و زردچوبه سرخ کرده گوشت چرخ کرده۳۰۰گرم رو اضافه کرده خوب سرخ که کردم فلفل دلمه خرد شده و قارچ چندتا دونه خرد شده رو اضافه کرده خوب که تفت خرد و آبش خشک شد کمی رب زده. یه مشت گوجه گیلاسی و یه مشت غوره ترش داخل اضافه کرده نمک و فلفل و ادویه و آویشن و پودرسیر زده در تابه رو گذاشتم تا بپزه و آبش کشیده بشه
دوعدد بادمجون هم که دلخواهیه سرخ کرده روش میزاریم میتونین به جاش سیبزمینی سرخ کرده بزارین
در آخر کمی آبلیمو زده. بعد زیر گاز رو خاموش کرده میکشیم
@shirini71