eitaa logo
شبهات حوزه جمعیت
44 دنبال‌کننده
42 عکس
27 ویدیو
0 فایل
این کانال، زیر نظر مجموعه مهرفرشته‌ها و محل انتشار پاسخ به شبهاتی‌ست که توسط تیم رسانه این مجموعه تدوین شده‌است https://zil.ink/mehre_fereshteha ارتباط با ما @mhdy1227
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مهر فرشته ها
39.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوب...☺️ نوبت رسید به بیان پاسخ شبهه این هفته😍 از حضور پرشور شما در نظرخواهی این هفته تشکر می کنیم👏🏻👏🏻 برای یافتن پاسخ شبهه ی این هفته پیشنهاد می کنم کلیپ کوتاه بالا رو مشاهده و البته باز نشر بفرمایید😊🌺 https://zil.ink/mehre_fereshteha
هدایت شده از مهر فرشته ها
من یک مادرم...🧕 گاهی فرزند تب دارم را همراه خود به دانشگاه ،سر جلسه امتحان می برم تا مبادا تب او بالا برود و در کنارش نباشم که بتوانم به او رسیدگی‌نمایم...زیرامهم تر از آن که یک دانشجو هستم،من یک مادرم...🧕👩‍🎓 من یک مادرم...🧕 امروز در بیمارستان، سر شیفت باید حاضر می شدم،اما‌ کسی نبود که کودکم را به او بسپرم ،پس او را همراه خود به اتاق استراحتم بردم و در حین کار هر لحظه به او سر می زدم...زیرا پیش از ان که یک پزشک باشم،من یک مادرم...🧕👩‍⚕ من یک مادرم...🧕 امروز که برای تدریس می رفتم فرزند کوچکم که آغوش مرا می خواست ،بیقراری می کرد و برایم اشک می ریخت و چاره ای نداشتم جز این که او را همراه خویش به مدرسه ببرم... زیرا پیش از آن که یک معلم باشم،من یک مادرم...🧕👩‍🏫 من یک مادرم،در هر کسوتی می توانم باشم،معلم،پزشک،ورزشکار، هنرمند...👩‍🏫👩‍⚕👩‍🎨 اما در هر کسوتی که باشم برازنده ترین و گرانبها ترین کسوتم،کسوت مقدس مادری ست...👸 حتی ممکن است کسوتی جز مادری نداشته باشم اما چه اهمیتی دارد وقتی که مادرم...😌 شاید بارها در موقعیتی بوده ام که باید انتخاب می کردم بین مادری و نقش آفرینی و اشتغال در اجتماع...اما این دو راهی ،ساده ترین دو راهی زندگانی من است،زیرا تکلیف روشن است،جا برای تعلل نیست...🙂 شاید دیگر موقعیتی برای مادر بودن نداشته باشم،شاید فردا برای مادرشدن و مادری کردن دیر باشد... در کتابی خواندم که : "تصمیم‌های بزرگ همیشه منتظر نمی‌مانند تا تو در آن‌ها بیاویزی... بسیاری در بزنگاه، تصمیم‌هایشان را دفن می‌کنند تا به وقتش آن‌ها را استخراج کنند، اما این وقت قضا می‌شود، مانند نماز صبحی که قضا می‌شود و با هیچ قضا کردنی ادا نمی‌شود" (برگرفته از کتاب نخل ونارنج) این عبارت چه خوب بیانگر حال امروز جامعه ی ماست... وقت برای فرزند آوری وجوان ماندن ایران ما ،به وقت قضا شدن نزدیک شده...و اگر این زمان غفلت کنیم و زمان فرزنداوری ما بگذرد،دیر می شود و دیگر راهی برای جبران این غفلت نیست... 🔴مراقب باشیم ... ✍آينــــــــــﮫ https://zil.ink/mehre_fereshteha
هدایت شده از مهر فرشته ها
32.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعضی‌ها میگن، مشکلات اقتصادی، اصلی‌ترین مانع در مسیر فرزنددار شدن‌ه اگر برای شما هم این سوال پیش اومده، دیدن این کلیپ میتونه کمک کنه به جواب برسین ؟ https://zil.ink/mehre_fereshteha
هدایت شده از مهر فرشته ها
🌷 🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃🌷 فرزندم؛ این روزها که بازار بحث‌های اقتصادی و گرانی و... داغ است عده ای ترسانند از آمدن فرزند یا به تعبیری نان خوری دیگر ! عزیزم!نمی گویم گرانی نیست؛نمی گویم فرزندان خرج ندارند؛ هم گرانی هست و هم تولد فرزندان خرج و مخارج دارد... این حساب و کتاب‌ها را خوب می دانم اما... فرزندم! بگذار صادقانه بگویم از روزهایی که درست در لحظه‌ای که با دو دو تا چهارتای دنیوی دخلمان با خرجمان نمی‌خواند اما ناگهان دستی از غیب جلوی این حساب و کتاب دنیوی قد علم می‌کرد و نیازمان را برطرف می‌کرد...و آن دست غیب، چیزی جز وعده الهی نبود که فرمود"نحن نرزقکم و ایاهم" و چه زیبا به برکت حضور تو ما نیز ارتزاق می‌شدیم از خوان رحمت الهی... پس تو نیامدی تا سفره ی ما را کوچک کنی بلکه با آمدنت سفره ی کوچک ما را برکت بخشیدی! اما این را بدان که اگر حتی این عنایت و برکت نبود باز به یاری اماممان، لبیک گو بودیم و به امید گوشه چشمی از امام عصر، مهدی موعود عج الله تعالی و به رسم وظیفه از خداوند طلب فرزند می‌کردیم، باشد که نامِمان جدا شود از کوفیانی که از خوف تنگ شدن سفره و سخت شدن معیشت، امام عصرشان را یاری نکردند... ...و شد آنچه نباید می‌شد ! عاشورا رقم خورد و مهر ننگ خورد تا ابد حک شد بر پیشانی‌هایشان... آری فرزندم! ما تو را برای یاری امام خویش خواستیم و در این راه کمی‌ مشکلات اقتصادی و سخت شدن معیشت را به جان می خریم ...هرچند امام عصر نیز ما را فراموش نکرده و به یاری ایشان برکت بر سفره‌ی کوچکمان نازل میشود به یمن قدم‌های کوچکت... خدایا از ما بپذیر و نام ما را جزء یاوران مهدی عج الله قرار بده.... ✍آينــــــــــﮫ ؟ https://zil.ink/mehre_fereshteha
هدایت شده از مهر فرشته ها
37.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر شما هم مثل ما علاقه مند به مبحث رزق و روزی هستین،پیشنهاد میکنم این کلیپ چنددقیقه ای رو از دست ندید👌 ؟ https://zil.ink/mehre_fereshteha
هدایت شده از مهر فرشته ها
خدایا تو رو شاکرم بابت تمام خوبی هایی که روزی من کردی! بزرگترین روزی که نصیبم کردی،فرزندی ست که در کنار منه... فرزندی که اگر در تربیتش کوشا باشم یک حسنه ی ماندگاره حتی بعد از مرگم... خدایا ممنونم از سلامتی که روزی من کردی، نعمتی که تا هست متوجه اون نیستم و اگه برسه روزی که نباشه تازه متوجه سختی نبودنش میشم خدایا روزی هایی فراوانی نصیبم کردی، از جنس های متفاوت: ✅یک جمله ی ناب از سخنرانی تو اوج ناامیدی، یک آیه ی قرآن که گویا فقط واسه آرام کردن من نازل شده، لبخند مهربون و گفت وگویی شاد با همسرم،صدای قهقهه ی فرزندانم که شادی بخش فضای خونه میشه و انگیزه ی من واسه بهتر زندگی کردن، غذایی نذری از جانب همسایه ،زمانیکه تو اوج خستگی نگه داری از فرزندانم بودم و فرصت نداشتم غذایی بپزم ، یک فروشنده ی منصف که تو سر راهم قرار دادی، عمر طولانی وسایل خونه ، بیمار نشدن و درگیر نسخه های هزینه بر نشدنمون، یک صفحه کتاب ، برکت در وقت ، انرژی مضاعف تو طول روز ، همه و همه روزی هایی بود که از جانب تو رسید و من بخاطر وفورش نادیده گرفتم و به سادگی از کنارش عبور کردم... خدایا تو رو شاکرم بابت تمام روزی های مادی و معنوی که به برکت وجود فرزندم نصیبم کردی... منو ببخش اگر گاهی متوجه این حجم از روزی نیستم و شک میکنم به روزی رسان بودنت و به وعده حتمی تو که فرمودی: "نحن نرزقکم و ایاهم..." تو روزی رسانی و شکر این نعمات قطعا روزی های بعدی ما رو بیشتر میکنه به وعده ی قطعی که فرمودی:شکر نعمت،نعمتت افزون کند... ؟ https://zil.ink/mehre_fereshteha
هدایت شده از مهر فرشته ها
چهره ی نسبتا موجهی داشت... خانومی که امروز تو مسجد کنارم نشسته‌ بود رو میگم... خانوم جوانتری که معلوم بود تازه به دوران رسیده ست و قصد داره با چاشنی آیات و روایات به حرفاش حجیت ببخشه ، البته با چاشنی سلیقه ی شخصیش(امان از سلیقه های شخصی در موضوعات اصولی مثل دین🤦‍♀ ) رو به منو بچه ها کرد و وقتی چهارتا بچه ها رو کنارم دید ،ابرویی بالا انداخت و گفت: خواهرم!چرا انقدر کار رو برای خودت سخت میکنی؟ بچه فتنه ست ،چرا انقدر بچه میاری ؟میدونی اینا وزر و وبالت میشن تو قیامت؟ مگه قران رو نخوندی که فرموده مال و اموال فتنه ن؟😐 خانوم مسن تر که چهره ی موجهی داشت و ناخود آگاه صحبتا رو شنیده بود با آرامش وقار خاصی لبخند زد و گفت فرزند نعمت خداست!همونطور که‌مال وثروت نعما خدا هستن! میدونین چرا خدا گفته فرزند فتنه ست؟ چون خودش میدونه که با تولد هر فرزند چه قندی تو دل مادر پدر آب میشه! و خودش در همون قرآن فرموده که‌مال و فرزند زینت زندگی هستن! پس داشتن فرزند خیلی خوب و عالیه! به شرطی که فرزند رو به نیت خدا بیاری! بگی‌خدایا این شیرینی رو بخاطر تو وارد زندگیم میکنم! پس وقتی نیت میکنی که فرزند بیاری تا کشورت رو از خطر حفظ کنی،تا ایران رو در حد توان، جوان نگه داری، یعنی از این آزمایش سربلند بیرون اومدی! اونوقته که نه تنها بچه هات وزر و وبالت نیستن که زر و زیور و بال و پر‌ زندگی اخرویت هم هستن! اونوقته که وقتی طعم شیرین فرزند داشتن رو میچشی،خدا میگه این قند و عسل زندگی نوش جونت باشه! چقدر زیبا صحبت کرد! کاش همه ی ما دین رو اون طور که هست بفهمیم و بفهمونیم،نه اونطور که میخوام! خدا قند زندگیتون رو افزایش بده...😉 ✍آينــــــــــﮫ ؟! https://zil.ink/mehre_fereshteha
هدایت شده از مهر فرشته ها
هدایت شده از مهر فرشته ها
هدایت شده از مهر فرشته ها
هدایت شده از مهر فرشته ها
هدایت شده از مهر فرشته ها
هدایت شده از مهر فرشته ها
هدایت شده از مهر فرشته ها
هدایت شده از مهر فرشته ها
هدایت شده از مهر فرشته ها
گاهی وقتا یه چیز کوچیک میتونه به یه شادی بزرگ تبدیل بشه درست موقعی که انتظارش رو نداشتی... مثل اون روز گرم تابستونی که بابای بچه ها از سرکار رسید،از همون لحظه ورود متوجه شدم خیلی خسته و بی حوصله ست!😓 بچه ها رو صدا زدم تو اشپزخونه و ازشون خواستم کمی اروم تر بازی کنن و وسایلاشون رو از وسط هال جمع کنن!🙄 بعد مشغول درست کردن شربت شدم؛یه لیوان شربت سرد میتونست کمی از کسالت اون روز رو رفع کنه...🥤 همسرم کمی از شربت رو نوشید و بی حوصله مشغول رد کردن کانال های تلویزیون شد اما گویا تلویزیون هم چیزی برای از بین بردن خستگی و بی حوصله گی اون روز همسرم نداشت...📺 حالا ،بچه ها حسابی بازیشون بالا گرفته بود و سر و صداشون خونه رو پر کرده بود!😐 بابایی بچه ها اخمی کرد و گفت : ای بابا بسه دیگه!😤 یکم آروم تر!! بیرون ترافیک و گرما آسایش نزاشته داخل خونه هم سر و صدای شما!🤨 بچه ها رو جمع کردم دور خودم ،پسر شش ماهه م رو هم گذاشتم کنارمون...مشغول خونه سازی با بچه ها و سرگرم کردنشون شدم ! همسرمم که حسابی خسته بود حلقه ی نوار چسب رو که کنارش افتاده بود برداشت و آروم با انگشتش به جلو هل داد ؛نوار چسب قِل خورد و مستقیم رفت جلوی حسین کوچولو!👶 پسر کوچولو با دیدن این صحنه زد زیر خنده! یه خنده ی بلند و کش دار😍😍😍 همسرم که از خنده ی حسین تعجب کرده بود دوباره همون کار رو تکرار کرد و ایندفه صدای خنده های حسین کوچولو کل خونه رو پر کرد...😁 از صدای خنده های شیرین پسرم، لبخند به لب همسرم نشست و کودک درونش رو سرحال اورد😉 بازی حسین و بابا حالا به یه بازی خونوادگی تبدیل شده بود😊 آبجیا و داداشای حسین هم دورش حلقه زدن و به ترتیب نوار چسب‌رو به طرفش قل می دادن و همه با حسین هم صدا میخندیدن...😆 تجربه جالب و شیرینی بود... انگار بازی و صدای خنده ی بچه ها،از شربت مامان گواراتر بود و مایه ی آرامش و آسایش همسرم...🙃 https://zil.ink/mehre_fereshteha