✅✅سند شماره۳۹
🔴بیان صریح شاه خطاب به علم : دستور بده رشوه بدهند
"مجلس افغانستان در شرف آغاز بحث در مورد موافقتنامه جدید ما درباره رودخانه ی هیرمند است ...
شاه گفت : " ... کسی را بفرست تا به سفیر ما در آنجا کمک کند و به او دستور بده اگر لازم است رشوه های لازم را بدهد ! "
📚منبع:کتاب گفت و گوهای من با شاه
( خاطرات اسدالله علم ) ، جلد اول ، صص 390 و 391
✅✅سند شماره۴۰
🔴 بی توجهی شاه به نیازها و مشکلات مردم
در مراسم ختم آیت الله حکیم با یکی از تجار قدیمی بازار به صحبت نشستم . بخش هایی از صحبت هایمان را برای شاه بازگو کردم .
پیرمرد از بی کفایتی مسءولین ناله می کرد ؛ و شکایت داشت که هیچ کس در سازمانهای دولتی نیست که او بتواند دردش را به آنها بگوید . به عنوان مثال مرکز ایستگاه های تبریز به خارج از شهر منتقل شده ، که مسافران فقیر و کشاورزان و امثالهم یا باید ساعت ها پیاده راه بروند تا به مرکز شهر برسند و یا بهای سنگینی به تاکسی بپردازند تا آنها را بیاورد . حرف از این بود که هیچ کس در این مملکت به فکر مردم نیست .
شاه گفت : " ایستگاه اتوبوس ها به این دلیل به خارج شهر منتقل شده که زندگی برای ساکنین شهر آسانتر شود . "
گفتم : " به بهای نارضایتی مسافرین اتوبوس ها . با اجازه مایلم ته و توی این قضیه را درآورم و از دولت در این باره توضیح بخواهم . "
سپس ادامه دادم که شاه باید توجه بیشتری به خواسته (ها)ی مردم داشته باشد : " چرا هر از چندی ، گروهی از مردم عادی را از طبقات مختلف ، از توی خیابان ها دعوت نمی کنید و از آنها درباره ی خواسته ها و نیازهایشان نمی پرسید ؟ مطمئنم عکس العمل بی نظیری دریافت خواهید کرد . "
شاه جواب داد : " من خودم می دانم مردم چه فکر می کنند . خدا می داند از چند مرکز و محل گزارش پشت گزارش به من می رسد . "
تذکر دادم که این گزارش ها فقط برای اطمینان خاطر او داده می شود و فقط حرف هایی را که مایل است بشنود به او می گویند .
شاه اصلا خوشش نیامد ؛ گفت رئیس دفتر او در مورد صحت و سقم تمام این گزارش ها تحقیق می کند .
گفتم : " بسیار خوب ، با وجود این چرا خود اعلیحضرت افق دیدشان را شخصا وسیع تر نکند ؟ به صداهای تازه ای گوش بدهید ، به عوض اینکه شبانه روز من به جانتان نق بزنم (و مشکلات مردم را به گوشتان برسانم) ."
شاه در جواب به مراسم سلام اشاره کرد که به قول خودش همیشه می توانست از نظر مردم مطلع شود .
گفتم : " اولا در سال فقط چند بار مراسم سلام برگزار می شود و به علاوه ، کسانی که در آن مراسم شرکت می کنند جرات نمی کنند کوچکترین شکایتی بکنند . همیشه چند صد نفر حضور دارند .
حکایت آن تاجر بدبخت را در بوشهر به یاد می آورید ؛ این جسارت را کرد که از تاخیر ساختمان بندر شکایت بکند . اعلیحضرت چنان به خشم آمدید که تمام روز حالتان خراب بود . حتی من ، چاکر شما ، هم نتوانستم با شما منطقی حرف بزنم . و آن وقت انتظار دارید مردم در مراسم سلام درددلهایشان را بگویند و گله و شکایتهایشان را آشکار کنند ؟
تازه به فرض هم که اعلیحضرت تحمل شنیدن این حرف ها را داشته باشند ، مامورین امنیتی پدر شاکی بدبخت را در می آورند و مثل آوار بر سرش خراب می شوند . من مطمئنم که اعلیحضرت وضعیت موجود را بهتر از من می شناسد و عکس العمل دولت را هم نسبت به آن می داند . " »
📚منبع:کتاب گفت و گوهای من با شاه
( خاطرات اسدالله علم ) ، جلد اول ، صص 247 ، 248 و 249
✅✅سند شماره ۴۱
🔴از دو برابر شدن آب بها تا فساد گسترده ادارات
🔴اسدالله علم در روز نوشت 17 اسفند ماه 1347 می نویسد: شرفیابی شاه را در جریان تحولات اخیر قرار دادم و چند نكته را مطرح ساختم كه او را ناراحت ساخت.
گفتم دو برابر شدن آب بها مملكت را آشفته كرده است.آسفالت خیابان ها در حال از هم پاشیدگی است ، فساد كارمندان گمرك رو به گسترش است و اعتبارات بانكی محدود شده و شركت های زیادی رو به ورشكستگی می روند. دست آخر درباره بحران مالی دانشگاه ها به اوهشدار دادم . شاه ناگهان از جا در رفت و مرا مورد حمله قرار داد و گفت : وقتی پولی به دستمان نمی رسد چه می توانیم بكنیم؟ پاسخ دادم هر بار كه توجه اعلیحضرت را به كمبود پول جلب كرده ام پاسخ این بوده كه این طور نیست. دولت به اندازه كافی پول در اختیار دارد و گزارش های من نادرست است. اما همین دیروز بود كه اعلیحضرت درباره ولخرجیهای شركت نفت در زمینه پتروشیمی صحبت كردند.
📚منبع:گفت و گوهای من و شاه ، جلد یك ، صفحه ۵۲
✅✅سند شماره۴۲
🔴 افزایش 70 درصدی قیمت ها
🔴چند روز بعد اسدالله علم در 27 اسفند همین سال تذكر خود را تجدید می كند و در شرح این تذكر در روز نوشت خود می نویسد : شرفیابی ...یك بار دیگر موضوع افزایش آب بها را مطرح كردم ، شاه گفت : تا كی مردم می توانند از چیزهای مجانی استفاده كنند؟ پیشرفت، پول می خواهد. پاسخ دادم افزایش هفتاد درصدی قیمتها پیشرفت نیست، بلكه فقط بی عدالتی است...گاهی بی اعتنایی او مرا آزار می دهد و ناچار می شوم روز بعد مطلب را مجددا مطرح كنم. تا كی می توانیم به مردم و نیازهایشان بی توجهی كنیم؟ (2)
📚منبع:گفت و گوهای من و شاه ، جلد یك ، صفحه ۵۸
✳️ سند شماره۴۴
🔴رضا [شاه] اهل نماز و روزه نبود و برای خودش استدلالاتی داشت که با ما در میان می گذاشت. رضا می گفت مگر خدا عرب هست که ما باید روزی ۵ نوبت با او عربی صحبت کنیم ؟! روزه هم نمی گرفت و می گفت انسان هر وقت گشنه می شود باید غذا بخورد والا دچار مریضی خواهد شد! رضا می گفت اسلام دین و آیین عربهای بیابانگرد است و قبل از اینکه عربها خداشناس شوند، ایرانی ها خداشناس بوده و پیامبر خودشان را داشته اند. اگر چه در این ایام مستخدمین دولت اکثراً روزه می گرفتند، ولی شب نشینی و بیداری تا صبح و مجالس قمار به راه بود. در کوچه و بازار هم کسی سیگار نمی کشید و روزه خور علنی دیده نمی شد اجمالاً شهر منظره ماه رمضان داشت. البته دیگر در مسجدها قالیچه های جانماز اعیان و اشراف پهن نمی شد زیرا متوجه شده بودند رضا برخلاف قاجارها میل دارد ایران را به درجه ممالک پیشرفته اروپایی برساند و بساط این گونه تظاهرات مذهبی را جمع آوری نماید. برخلاف اعیان و اشراف و کسبه و تجار و مردم معمولی و طبقات عوام مساجد را پر می کردند. بعدها که حکومت قدرت و قوام زیادتری پیدا کرد اظهار داشت که می خواهد جلوی این آخوند بازی ها را بگیرد. در اینجا رضا سیاست مخصوصی را به کار بست و دستور داد تا توپ افطار و سحر را بی ترتیب و نامنظم درکنند! بی ترتیبی در ساعات توپ افطار و سحر به این صورت بود که توپ افطار را نیم ساعت بعد از مغرب و توپ سحر را یکی دو ساعت جلوتر از طلوع فجر می انداختند و با این یک تیر دو نشانه زدند! اولاً عامه را که ساعت نداشتند به واسطه درازی ساعات روزه از روزه داری بری می کردند و ثانیاً اشخاص ساعت دار را که بدون توپ هم می توانستند موقع خوردن و نخوردن را تشخیص بدهند به توپ افطار و سحر بی اعتماد می ساختند تا جایی که اکثراً خواستار آن شدند شلیک توپها متوقف و توپها جمع آوری شوند!
#تاج_الملوک
#خاطرات_تاج_الملوک
#ملکه_پهلوی
(چاپ دوم، تهران: نشر به آفرین، ۱۳۸۰)
صفحه ۲۴۱.
✅✅سند شماره۴۳
🔴 وضعیت اسفباری كه علم شاهدش بود
🔴اگر نگاهی به خاطرات 5 دی ماه سال 1348 اسدالله علم بیندازیم عمق مصیبت را بهتر درك خواهیم كرد. علم می نویسد « سواری زیبایی بود. آرزو كردم ای كاش تنها نبودم. دو كامیون در جاده فرح آباد تصادف كرده بودند و ترافیك را حسابی بند آورده بودند. صبر كردم و در این فاصله نگاهی به زندگانی مردم این بخش تهران انداختم. تمام خیابان هایی كه به بزرگراه میخورند كثیف و خاكی هستند... صبح زود بود و پلیس راهنمایی هنوز سر كار نیامده بود ولی یك پلیس تنها كه پی در پی سیگار می كشید باد در غبغب انداخته بود و چنان با مردم رفتار میكرد كه گویی پادشاهی است در حضور رعایایش. چند مرد و زن چادری با بغچه های زیر بغل از حمام عازم خانه بودند ... گروهی بچه دور هم جمع بودند. دخترها همگی چادر بر سر داشتند. طبقات بالای جامعه ما هرگز چنین ساعتی از خواب بیدار نمی شوند، دخترهایشان هم چادر سرشان نمی كنند .مردم دور چرخ لبوفروشی ازدحام كرده بودند. در گوشهی خیابان چند سگ ولگرد و چند بچه لخت و عور لابلای زبالهها میلولیدند...سربازان وظیفه با سرهای تراشیده، شلوارهای بدقواره و پوتین های بیریخت در كنار خیابان قدم می زدند و ظاهرا از تعطیل صبح جمعه شان لذت می بردند»
🔴علم پسر از تشریح كامل آن چه دیده است می نویسد « هم كسالت آور بود و هم غم انگیز؛ صحنهای از جامعه رو به توسعه ...هیچ مقدار خوش بینی ، زندگی را در این خیابانها تغییر نمی دهد.» (3)
🔴طبیعی است كه وقتی وضعیت پایتخت و خیابان های آن در دوره پهلوی این گونه باشد وضعیت روستاها و شهرهای دیگر چگونه خواهد بود ؟!
📚منبع:گفت و گوهای من و شاه ، جلد یك ،صفحه 178 و 179
✅سند شماره۴۵
🔴مسئولانی كه همه فاسدند !
🔴چنان چه پرویز ثابتی در كتاب «در دامگه حادثه» به این مسئله اذعان كرده و می گوید « در طول دوران خدمتم در ساواك، در هر فرصتی برای مبارزه با عوامل فساد استفاده كرده و گزارشهای مستند ارائه داده ام كه چندین بار برای تهیه این گزارشها مورد مواخذه و بازخواست قرار گرفتهام تا آن جا كه در سال 1350، اسدالله علم وزیر دربار، سپهبد ایادی و امیر هوشنگ دولو از نزدیكان شاه به علت اتهاماتی كه من به آن ها وارد می كردم علیه من به شاه شكایت بردند و من از طرف شاه تهدید به محاكمه نظامی شدم» (8) مسئولانی كه همه فاسدند !
📚منبع:ثابتی ، پرویز ، در دامگه حادثه ، چاپ اول ، نشر شركت كتاب ، صفحه 18
🔴رضاشاه غارتگر
➕ رضاخان پهلوی به گواهی اسناد و مدارک از بزرگترین زمینداران دوران خود به شمار میرفت. بطوری که ۴۴ هزار سند مالکیت داشت. بعضی از این سندها مثل قریه روستاق، خود از چهل قریه تشکیل شده بود. رضاخان مالک شهرهای نور، کجور و تنکابن شد و قسمتهای مهم دیگر را نیز تصرف کرد. بومهن را که نزدیکترین نقاط دارایی مازندران به تهران است را مرکز عملیات قرار داد.
🖇 منبع : فرهاد رستمی، پهلوی ها، ص ۴۳
📚 شاهی که برای افکار عمومی غرب بیشتر از افکار عمومی کشورش اهمیت قائل بود
من دیکتاتور هستم، آیا دزد هم هستم؟
#محمدرضا_پهلوی همیشه به رای و نظر افکار عمومی دنیای غرب و همچنین اخباری که درباره وی و سلطنتش در مطبوعات خارجی انعکاس می یافت حساسیت زیادی داشت و به کوچکترین اشاره مطبوعات خارجی در تمجید و یا نکوهش سلطنتش واکنش نشان می داد. یکی از سفیران شاه که از دانشگاههای امریکا فارغ التحصیل شده بود روزی ضمن دیداری که با محمدرضا شاه داشت متوجه شد که شاه سرشار از خشم و هیجان نسخه ای از یک روزنامه محلی امریکایی را که در دانشگاه میشگیان غربی منتشر می شد در دست دارد که در یکی از صفحات آن نامه دانشجویی را چاپ کرده که در آن نامه #شاه متهم به #دزدی شده است. شاه که فی الواقع از خواندن این نامه ماتم گرفته بود با عصبانیت به سفیرش می گوید «دشمنان من، مرا دیکتاتور، خودمختار، مبتلا به جنون بزرگ نمایی و حرفهایی از این دست ردیف می کنند اما آیا من دزد هستم!؟»
📚منبع:#جهانگیر_آموزگار ، فراز و فرود دومان پهلوی، ترجمه اردشیر لطفیان، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، 1375 ، ص580
✳️ خاطره #مسعود_انصاری از تمسخر #هویدا در حضور شاه
خاندان سلطنتی بسیار اهل خوش گذرانی بود. برخی از این خوش گذرانی ها هم در قالب برنامه های شب نشینی اتفاق می افتاد. جالب اینکه بسیاری از خوانندگان برون مرزی امروز! هم در این شب نشینی ها حضوری فعال داشتند؛ برای آنکه دل اعلی حضرت و خانواده او خوش باشد. این شادی حتی می توانست به قیمت به طنز کشیدن اعضای کابینه و نخست وزیر هم باشد و این نشان می دهد که شوخی ها چقدر می توانست مبتذل و پیش پا افتاده باشد:
«شاه در زمستان ها معمولا در کاخ نیاوران به سر می برد و تابستان ها، غیر از ایامی که به شمال می رفت به کاخ اختصاصی سعدآباد می رفت و معمولا کمتر شبی بود که گذران شبانه در کاخ اختصاصی توام با برنامه سرگرم کننده نباشد. به طور معمول هفته ای سه شب میهمانی خصوصی در دربار برگزار می گردید که در این میهمانی های خصوصی تنها همان افرادی که به عنوان حلقه خصوصی دوستان شاه و فرح نام بردیم شرکت می کردند. تا آنجا که به خاطر دارم برای شرکت و به قول معروف هنر نمایی در این مجالس بیشتر از خوانندگان معروف آن دوره دعوت می شد که ستار و کوروس سرهنگ زاده بیشتر از هر خواننده ای دعوت می شدند. از گوگوش و هایده هم دعوت می شد. از جمله کسانی دیگری که دعوت می شد عبدالکریم اصفهانی بود که در رادیو ادای خواننده ها و هنرپیشه ها را در می آورد و تقلید صدای آن ها را می کرد، اما در میهمانی های دربار به تقلید صدای رجال می پرداخت و مخصوصا تقلید از طرز حرف زدن هویدا در میان حاضران طرفدار داشت و معمولا خود شاه نیز خوشش می آمد که رجال دولتش توسط هنرپیشه ای دست انداخته شوند و این اواخر که هویدا هم در میهمانی های خصوصی دعوت می شد گاهی در حضور خودش ادایش را در می آوردند.» 1
1- احمدعلی مسعود انصاری، من و خاندان پهلوی، تهیه و تنظیم: محمد برقعی و حسن سرافراز، تهران، نشر البرز، 1371، چاپ دوم، ص 73
🔴 دختران ایرانی برای سران عرب!
علیرغم شعارهای ضدعربی که از دهان گشاد سلطنت طلبان نمی افتد، در خاطرات علم می خوانیم که جناب وزیر دربار برای در اختیار گذاشتن دختران ایرانی به سران دولت های عرب کمال عنایت را برای آنها داشت!
«زمانی که سلطان قابوس آمد و رفت شاه پرسید: در این دو شبه خوش گذرانی چه کرد؟ عرض کردم: هر شبی چهار پنج خانم در اختیارش بود(!) در خارج کاخ اما چه کرد نمیدانم. فرمودند: تازه داماد احیانا ناخوش نشود. عرض کردم: خیر دخترهای ایرانی تمیز شدهاند و او هم خیلی آنها را دوست دارد!»
📚منبع: یادداشت های اسدالله علم / جلد ششم /ص ۱۶۹.۱۷۰
🔵 رفتارهای جلف شهبانوی مملکت!
فرح گاهی اوقات رعایت شأن و جایگاه ملکه را نمیکرد و با هر بیسر و پایی طرح مراوده میریخت. از جمله با مربی اسکیاش که یک نجار سوئیسی بود، در حال معاشقه دیده شد!
رفتار جلف فرح در کاخ یک مرتبه شاه را نیز به خشم آورد. او در پاسخ به فرح که از شاه میخواست استراحت بیشتری بکند با لحنی پرخاشکنان گفت: «تنها یک راه برای استراحت کردن من وجود دارد و آن هم این است که از دعوت کردن این بچه خوشگلها که دور و برتان میگردند، دست بردارید. وقتی اینجور آدمها دور و برم را گرفتهاند چطور انتظار دارید که استراحت کنم؟»
📚 «محافظ شاه» / خاطرات علی شهبازی / ص 206.
📚 «شاه و من» / خاطرات اسدالله علم / ص 629.