✅✅سند شماره ۳۵
🔴چند درصد از روستاهای ایران در دوره پهلوی برق داشتند؟!
به رغم ایجاد مدرسه های روستایی توسط سپاه دانش، تنها 15 درصد روستاییان در سال 1350 ش از تحصیلات ابتدایی برخوردار می شدند و در سال 1354ش، 60 درصد مردان و 90 درصد زنان روستایی بی سواد بودند. در سالهای دهه 1350ش، 96 درصد روستاها برق نداشتند.
📚منبع:مقاومت شکننده،جان فوران استاد دانشگاه کالیفرنیای امریکا ترجمه تدین ،ص 477
✅✅سند شماره۳۶
🔴نوشته نویسنده امریکایی در مورد راه آهن رضاشاهی
🔴جان فوران استاد دانشگاه کالیفرنیا در کتاب خود می نویسد:
بخش عمده توسعه منابع دولتی صرف طرح های زیربنایی شد که بارزترین آنها راه آهن سراسری بود. احداث این خطآهن 850 مایلی سراسری در واقع به هدر دادن منابع بود؛ طرحی پرهزینه که پیامدهای ناگوار چندی داشت. تورم زا بود، هدف های اقتصادی چندی نداشت و از هیچ یک از شهرهای عمده کشور [ جز تهران ] عبور نمی کرد، سطح زندگی عمومی را پایین می آورد چون هزینه آن از طریق مالیات قند و چای تأمین می شد. احداث هر مایل راه آهن 35 هزار پوند استرلینگ هزینه بر می داشت؛ در حالی که احداث جاده های ماشین رو با یک تا یک و نیم درصد این هزینه امکان پذیر بود. به نظر می رسد عمده ترین عملکرد آن، ایجاد امنیت داخلی، در جنوب بودچون امکان بسیج و اعزام نیرو را آسان تر می کرد. در شمال نیز موجب بهبود وضع بازرگانی با شوروی شد و بنابراین تصادفی نبود که املاک رضاشاه در مازندران با احداث راه آهن ارزش بیشتری پیدا کرد.
📚منبع:مقاومت شکننده /جان فوران/ترجمه تدین/ ص 353
✅✅سند شماره۳۷
🔴اردشیر زاهدی در خصوص روابط ناسالم در میان درباریان عصر پهلوی چنین می نویسد :
" بخشی از فراماسون های ایرانی که تابع تشکیلات فراماسونی فرانسه بودند ، با عنوان انجمن ابن سینا در تهران فعالیت می کردند .
استاد اعظم این لژ فراماسونری دکتر سعید مالک بود . متاسفانه در زمان استادی دکتر مالک در این لژ کارهای زشتی صورت می گرفت .
از جمله این که اعضای جدید و داوطلبان عضویت در لژ می بایست بدون در نظر گرفتن سن و سال و یا هر قید و بند دیگر ، در حضور شورای عضوگیری به شخصی که از طرف شورا معرفی می گردید لواط بدهد !
این اخبار به گوش اعلیحضرت هم رسید . اما من باور نمی کردم تا اینکه یک بار از ارنست پرون که عضو این لژ بود ، واقعیت امر را پرسیدم و او هم با آب و تاب فراوان قضیه را برایم تعریف کرد .
از جمله اعضای این لژ می توان به امیرعباس هویدا (نخست وزیر) ، فریدون هویدا (سفیر شاه در سازمان ملل) ، عبدالمجید مجیدی (رءیس سازمان برنامه و بودجه) ، ارتشبد نصیری (رءیس ساواک) ، محمدعلی قطبی (دایی شهبانو) ، ارتشبد عباس قره باغی (رءیس ستاد ارتش) ، حسنعلی منصور (نخست وزیر) ، سپهبد خسروانی و بسیاری دیگر اشاره کرد . "
زاهدی اضافه می کند :
" در هر مجلسی که بعضی از اعضای این لژ حضور داشتند ، اعلیحضرت به من اشاره می کردند که آبروی فلانی را ببر ! من هم طی چند سوال فرد مزبور را در حضور جمع رسوا می نمودم . "
📚منبع:کتاب دربار به روایت دربار ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، صص 63 و 64
✅✅سند شماره۳۸
🔴رقاص و دلقک را به عنوان رءیس برنامه و بودجه انتخاب کردند !
🔴دربار پهلوی به عنوان حلقه نخست قدرت سیاسی - اقتصادی عصر پهلوی ، مجموعه ای از صاحبان نفوذ ، دوستان خانوادگی ، امرای ارتش و مقامات کشوری را شامل می شد که در برخی از مواقع ، همپایه ی خانواده ی پهلوی در امور کشور اعمال نفوذ کرده ، تاثیر می گذاشتند .
طبیعی است در چنین جمعی ، فساد ناشی از راس هرم قدرت تشدید شده ، به افراط می رسد . مواردی که در این قسمت و قسمت های بعد می خوانید نمونه هایی از مفاسد اخلاقی دربار پهلوی است .
» از رقاصی و دلقک بازی تا ریاست برنامه و بودجه ! » :
فریده دیبا در این باره می گوید :
" عبدالمجید مجیدی کسی بود که با آلات و ادوات نوازندگی آشنا بود و هم خیلی خوب می رقصید !
همسرش هم خواننده اپرای تهران بود . عبدالمجید مجیدی خیلی علاقه داشت در میهمانی ها ادای هارولوید هنرپیشه ی امریکایی را تقلید کند و میهمان ها را بخنداند !
وی بواسطه ی شرکت در میهمانی های دربار و دلقک بازیهایش تا ریاست برنامه و بودجه ارتقا پیدا کرد ! "
📚منبع:کتاب دربار به روایت دربار ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، صص 53 و 54
✅✅سند شماره۳۹
🔴بیان صریح شاه خطاب به علم : دستور بده رشوه بدهند
"مجلس افغانستان در شرف آغاز بحث در مورد موافقتنامه جدید ما درباره رودخانه ی هیرمند است ...
شاه گفت : " ... کسی را بفرست تا به سفیر ما در آنجا کمک کند و به او دستور بده اگر لازم است رشوه های لازم را بدهد ! "
📚منبع:کتاب گفت و گوهای من با شاه
( خاطرات اسدالله علم ) ، جلد اول ، صص 390 و 391
✅✅سند شماره۴۰
🔴 بی توجهی شاه به نیازها و مشکلات مردم
در مراسم ختم آیت الله حکیم با یکی از تجار قدیمی بازار به صحبت نشستم . بخش هایی از صحبت هایمان را برای شاه بازگو کردم .
پیرمرد از بی کفایتی مسءولین ناله می کرد ؛ و شکایت داشت که هیچ کس در سازمانهای دولتی نیست که او بتواند دردش را به آنها بگوید . به عنوان مثال مرکز ایستگاه های تبریز به خارج از شهر منتقل شده ، که مسافران فقیر و کشاورزان و امثالهم یا باید ساعت ها پیاده راه بروند تا به مرکز شهر برسند و یا بهای سنگینی به تاکسی بپردازند تا آنها را بیاورد . حرف از این بود که هیچ کس در این مملکت به فکر مردم نیست .
شاه گفت : " ایستگاه اتوبوس ها به این دلیل به خارج شهر منتقل شده که زندگی برای ساکنین شهر آسانتر شود . "
گفتم : " به بهای نارضایتی مسافرین اتوبوس ها . با اجازه مایلم ته و توی این قضیه را درآورم و از دولت در این باره توضیح بخواهم . "
سپس ادامه دادم که شاه باید توجه بیشتری به خواسته (ها)ی مردم داشته باشد : " چرا هر از چندی ، گروهی از مردم عادی را از طبقات مختلف ، از توی خیابان ها دعوت نمی کنید و از آنها درباره ی خواسته ها و نیازهایشان نمی پرسید ؟ مطمئنم عکس العمل بی نظیری دریافت خواهید کرد . "
شاه جواب داد : " من خودم می دانم مردم چه فکر می کنند . خدا می داند از چند مرکز و محل گزارش پشت گزارش به من می رسد . "
تذکر دادم که این گزارش ها فقط برای اطمینان خاطر او داده می شود و فقط حرف هایی را که مایل است بشنود به او می گویند .
شاه اصلا خوشش نیامد ؛ گفت رئیس دفتر او در مورد صحت و سقم تمام این گزارش ها تحقیق می کند .
گفتم : " بسیار خوب ، با وجود این چرا خود اعلیحضرت افق دیدشان را شخصا وسیع تر نکند ؟ به صداهای تازه ای گوش بدهید ، به عوض اینکه شبانه روز من به جانتان نق بزنم (و مشکلات مردم را به گوشتان برسانم) ."
شاه در جواب به مراسم سلام اشاره کرد که به قول خودش همیشه می توانست از نظر مردم مطلع شود .
گفتم : " اولا در سال فقط چند بار مراسم سلام برگزار می شود و به علاوه ، کسانی که در آن مراسم شرکت می کنند جرات نمی کنند کوچکترین شکایتی بکنند . همیشه چند صد نفر حضور دارند .
حکایت آن تاجر بدبخت را در بوشهر به یاد می آورید ؛ این جسارت را کرد که از تاخیر ساختمان بندر شکایت بکند . اعلیحضرت چنان به خشم آمدید که تمام روز حالتان خراب بود . حتی من ، چاکر شما ، هم نتوانستم با شما منطقی حرف بزنم . و آن وقت انتظار دارید مردم در مراسم سلام درددلهایشان را بگویند و گله و شکایتهایشان را آشکار کنند ؟
تازه به فرض هم که اعلیحضرت تحمل شنیدن این حرف ها را داشته باشند ، مامورین امنیتی پدر شاکی بدبخت را در می آورند و مثل آوار بر سرش خراب می شوند . من مطمئنم که اعلیحضرت وضعیت موجود را بهتر از من می شناسد و عکس العمل دولت را هم نسبت به آن می داند . " »
📚منبع:کتاب گفت و گوهای من با شاه
( خاطرات اسدالله علم ) ، جلد اول ، صص 247 ، 248 و 249
✅✅سند شماره ۴۱
🔴از دو برابر شدن آب بها تا فساد گسترده ادارات
🔴اسدالله علم در روز نوشت 17 اسفند ماه 1347 می نویسد: شرفیابی شاه را در جریان تحولات اخیر قرار دادم و چند نكته را مطرح ساختم كه او را ناراحت ساخت.
گفتم دو برابر شدن آب بها مملكت را آشفته كرده است.آسفالت خیابان ها در حال از هم پاشیدگی است ، فساد كارمندان گمرك رو به گسترش است و اعتبارات بانكی محدود شده و شركت های زیادی رو به ورشكستگی می روند. دست آخر درباره بحران مالی دانشگاه ها به اوهشدار دادم . شاه ناگهان از جا در رفت و مرا مورد حمله قرار داد و گفت : وقتی پولی به دستمان نمی رسد چه می توانیم بكنیم؟ پاسخ دادم هر بار كه توجه اعلیحضرت را به كمبود پول جلب كرده ام پاسخ این بوده كه این طور نیست. دولت به اندازه كافی پول در اختیار دارد و گزارش های من نادرست است. اما همین دیروز بود كه اعلیحضرت درباره ولخرجیهای شركت نفت در زمینه پتروشیمی صحبت كردند.
📚منبع:گفت و گوهای من و شاه ، جلد یك ، صفحه ۵۲
✅✅سند شماره۴۲
🔴 افزایش 70 درصدی قیمت ها
🔴چند روز بعد اسدالله علم در 27 اسفند همین سال تذكر خود را تجدید می كند و در شرح این تذكر در روز نوشت خود می نویسد : شرفیابی ...یك بار دیگر موضوع افزایش آب بها را مطرح كردم ، شاه گفت : تا كی مردم می توانند از چیزهای مجانی استفاده كنند؟ پیشرفت، پول می خواهد. پاسخ دادم افزایش هفتاد درصدی قیمتها پیشرفت نیست، بلكه فقط بی عدالتی است...گاهی بی اعتنایی او مرا آزار می دهد و ناچار می شوم روز بعد مطلب را مجددا مطرح كنم. تا كی می توانیم به مردم و نیازهایشان بی توجهی كنیم؟ (2)
📚منبع:گفت و گوهای من و شاه ، جلد یك ، صفحه ۵۸
✳️ سند شماره۴۴
🔴رضا [شاه] اهل نماز و روزه نبود و برای خودش استدلالاتی داشت که با ما در میان می گذاشت. رضا می گفت مگر خدا عرب هست که ما باید روزی ۵ نوبت با او عربی صحبت کنیم ؟! روزه هم نمی گرفت و می گفت انسان هر وقت گشنه می شود باید غذا بخورد والا دچار مریضی خواهد شد! رضا می گفت اسلام دین و آیین عربهای بیابانگرد است و قبل از اینکه عربها خداشناس شوند، ایرانی ها خداشناس بوده و پیامبر خودشان را داشته اند. اگر چه در این ایام مستخدمین دولت اکثراً روزه می گرفتند، ولی شب نشینی و بیداری تا صبح و مجالس قمار به راه بود. در کوچه و بازار هم کسی سیگار نمی کشید و روزه خور علنی دیده نمی شد اجمالاً شهر منظره ماه رمضان داشت. البته دیگر در مسجدها قالیچه های جانماز اعیان و اشراف پهن نمی شد زیرا متوجه شده بودند رضا برخلاف قاجارها میل دارد ایران را به درجه ممالک پیشرفته اروپایی برساند و بساط این گونه تظاهرات مذهبی را جمع آوری نماید. برخلاف اعیان و اشراف و کسبه و تجار و مردم معمولی و طبقات عوام مساجد را پر می کردند. بعدها که حکومت قدرت و قوام زیادتری پیدا کرد اظهار داشت که می خواهد جلوی این آخوند بازی ها را بگیرد. در اینجا رضا سیاست مخصوصی را به کار بست و دستور داد تا توپ افطار و سحر را بی ترتیب و نامنظم درکنند! بی ترتیبی در ساعات توپ افطار و سحر به این صورت بود که توپ افطار را نیم ساعت بعد از مغرب و توپ سحر را یکی دو ساعت جلوتر از طلوع فجر می انداختند و با این یک تیر دو نشانه زدند! اولاً عامه را که ساعت نداشتند به واسطه درازی ساعات روزه از روزه داری بری می کردند و ثانیاً اشخاص ساعت دار را که بدون توپ هم می توانستند موقع خوردن و نخوردن را تشخیص بدهند به توپ افطار و سحر بی اعتماد می ساختند تا جایی که اکثراً خواستار آن شدند شلیک توپها متوقف و توپها جمع آوری شوند!
#تاج_الملوک
#خاطرات_تاج_الملوک
#ملکه_پهلوی
(چاپ دوم، تهران: نشر به آفرین، ۱۳۸۰)
صفحه ۲۴۱.
✅✅سند شماره۴۳
🔴 وضعیت اسفباری كه علم شاهدش بود
🔴اگر نگاهی به خاطرات 5 دی ماه سال 1348 اسدالله علم بیندازیم عمق مصیبت را بهتر درك خواهیم كرد. علم می نویسد « سواری زیبایی بود. آرزو كردم ای كاش تنها نبودم. دو كامیون در جاده فرح آباد تصادف كرده بودند و ترافیك را حسابی بند آورده بودند. صبر كردم و در این فاصله نگاهی به زندگانی مردم این بخش تهران انداختم. تمام خیابان هایی كه به بزرگراه میخورند كثیف و خاكی هستند... صبح زود بود و پلیس راهنمایی هنوز سر كار نیامده بود ولی یك پلیس تنها كه پی در پی سیگار می كشید باد در غبغب انداخته بود و چنان با مردم رفتار میكرد كه گویی پادشاهی است در حضور رعایایش. چند مرد و زن چادری با بغچه های زیر بغل از حمام عازم خانه بودند ... گروهی بچه دور هم جمع بودند. دخترها همگی چادر بر سر داشتند. طبقات بالای جامعه ما هرگز چنین ساعتی از خواب بیدار نمی شوند، دخترهایشان هم چادر سرشان نمی كنند .مردم دور چرخ لبوفروشی ازدحام كرده بودند. در گوشهی خیابان چند سگ ولگرد و چند بچه لخت و عور لابلای زبالهها میلولیدند...سربازان وظیفه با سرهای تراشیده، شلوارهای بدقواره و پوتین های بیریخت در كنار خیابان قدم می زدند و ظاهرا از تعطیل صبح جمعه شان لذت می بردند»
🔴علم پسر از تشریح كامل آن چه دیده است می نویسد « هم كسالت آور بود و هم غم انگیز؛ صحنهای از جامعه رو به توسعه ...هیچ مقدار خوش بینی ، زندگی را در این خیابانها تغییر نمی دهد.» (3)
🔴طبیعی است كه وقتی وضعیت پایتخت و خیابان های آن در دوره پهلوی این گونه باشد وضعیت روستاها و شهرهای دیگر چگونه خواهد بود ؟!
📚منبع:گفت و گوهای من و شاه ، جلد یك ،صفحه 178 و 179
✅سند شماره۴۵
🔴مسئولانی كه همه فاسدند !
🔴چنان چه پرویز ثابتی در كتاب «در دامگه حادثه» به این مسئله اذعان كرده و می گوید « در طول دوران خدمتم در ساواك، در هر فرصتی برای مبارزه با عوامل فساد استفاده كرده و گزارشهای مستند ارائه داده ام كه چندین بار برای تهیه این گزارشها مورد مواخذه و بازخواست قرار گرفتهام تا آن جا كه در سال 1350، اسدالله علم وزیر دربار، سپهبد ایادی و امیر هوشنگ دولو از نزدیكان شاه به علت اتهاماتی كه من به آن ها وارد می كردم علیه من به شاه شكایت بردند و من از طرف شاه تهدید به محاكمه نظامی شدم» (8) مسئولانی كه همه فاسدند !
📚منبع:ثابتی ، پرویز ، در دامگه حادثه ، چاپ اول ، نشر شركت كتاب ، صفحه 18
🔴رضاشاه غارتگر
➕ رضاخان پهلوی به گواهی اسناد و مدارک از بزرگترین زمینداران دوران خود به شمار میرفت. بطوری که ۴۴ هزار سند مالکیت داشت. بعضی از این سندها مثل قریه روستاق، خود از چهل قریه تشکیل شده بود. رضاخان مالک شهرهای نور، کجور و تنکابن شد و قسمتهای مهم دیگر را نیز تصرف کرد. بومهن را که نزدیکترین نقاط دارایی مازندران به تهران است را مرکز عملیات قرار داد.
🖇 منبع : فرهاد رستمی، پهلوی ها، ص ۴۳