ارزش نماز #جماعت
💠 از پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود:
🔸هرکس نماز #صبح را به جماعت به جا آورد سپس تا #طلوع خورشید به ذکر خداوند بی نیاز و بلند مرتبه پردازد، در #بهشت هفتاد درجه خواهد داشت و مابین هر درجه ای به اندازه ای است که اسب دونده عالی و خوش تربیت #هفتاد سال بتازد؛
🔹و کسی که نماز #ظهر را به جماعت بخواند در #بهشت جاوید، پنجاه درجه خواهد داشت و فاصله بین درجات او به اندازه تاختن پنجاه ساله #اسب عالی خواهد بود؛
🔸و هرکس نماز #عصر را به جماعت بخواند؛ ثواب #آزاد کردن هشت نفر از فرزندان اسماعیل را خواهدداشت، که هر یک از آنها صاحب خانه ای باشند؛
🔹وکسی که نماز #مغرب را به جماعت بخواند؛ گویا یک #حج و یک #عمره مقبول به جای آورده است؛
🔸و هرکس نماز #عشا را به جماعت بخواند؛ مانند این است که #شب قدر را شب زنده داری نموده است.
📚 امالی شیخ صدوق، ص 141.
👈
🆔:@dl_bekhooda_bespar♡••࿐
روایتی از نايب اغلو حميد از لوتیای تبريز
.
.
در قدیم دختری بسیار زیبا روی در شهر خوی
بود. دختری که همه خان ها و ثروتمندارن خواستگار او
بودند. ولی در این میان دختر با فردی کشاورز ازدواج
کرد. بعد از دو سال ازدواج این دو، پسر خواست به حج
برود. در حالی که مانده بود خانم خود را کجا بگذارد. نه
دختر پدر و مادری داشت نه پسر. از این رو پسر به نزد
عالمان شهر رفت و از آنها خواست همسر او را تا وقت
آمدن او از #سفر_حج در خانه خود نگه دارند که هیچ کس
قبول نکرد و گفتند: همسر تو بسیار زیبا روی است و ما
میترسیم مرتکب گناه شویم.
مرد آخر سر به نزد همسایه خود میرود که فردی لوتی بود. و از او می خواهد تا وقت آمدن از #حج از همسر او مراقبت کند.
#لوتی قبول می کند و پسر عازم حج میشود.
چون با شتر به حج میرفت سفرش حدود ۱ سالی و شاید هم بیشتر
طول می کشد(البته به گفته پدرم) بعد از آن که آن پسر به خوی میرسد
به در خانه آن لوتی میرود تا همسر خود را با خود ببرد. در را میزند.
همسر لوتی در را باز میکند. میگوید کیستی؟ او می گوید من فلانی
هستم که همسرم را به خانه شما گذاشتم. همسر لوتی میگوید مرد
خانه در منزل نیست و تا او نیاید نمی توانم همسرت را به تو بدهم.
پسر از او میپرسد همسرت کجاست؟ زن جواب میدهد : روزی که تو به
حج رفتی همسرم هم به تبریز رفت و تا امروز آنجا است. پسر دلیلش
را پرسید و زن جواب داد: چون ترسید مرتکب #گناه شود به تبریز رفت تا
تو آسوده به سفر روی.
🆔:@dl_bekhooda_bespar ♡••
روایتی از نايب اغلو حميد از لوتیای تبريز
.
.
در قدیم دختری بسیار زیبا روی در شهر خوی
بود. دختری که همه خان ها و ثروتمندارن خواستگار او
بودند. ولی در این میان دختر با فردی کشاورز ازدواج
کرد. بعد از دو سال ازدواج این دو، پسر خواست به حج
برود. در حالی که مانده بود خانم خود را کجا بگذارد. نه
دختر پدر و مادری داشت نه پسر. از این رو پسر به نزد
عالمان شهر رفت و از آنها خواست همسر او را تا وقت
آمدن او از #سفر_حج در خانه خود نگه دارند که هیچ کس
قبول نکرد و گفتند: همسر تو بسیار زیبا روی است و ما
میترسیم مرتکب گناه شویم.
مرد آخر سر به نزد همسایه خود میرود که فردی لوتی بود. و از او می خواهد تا وقت آمدن از #حج از همسر او مراقبت کند.
#لوتی قبول می کند و پسر عازم حج میشود.
چون با شتر به حج میرفت سفرش حدود ۱ سالی و شاید هم بیشتر
طول می کشد(البته به گفته پدرم) بعد از آن که آن پسر به خوی میرسد
به در خانه آن لوتی میرود تا همسر خود را با خود ببرد. در را میزند.
همسر لوتی در را باز میکند. میگوید کیستی؟ او می گوید من فلانی
هستم که همسرم را به خانه شما گذاشتم. همسر لوتی میگوید مرد
خانه در منزل نیست و تا او نیاید نمی توانم همسرت را به تو بدهم.
پسر از او میپرسد همسرت کجاست؟ زن جواب میدهد : روزی که تو به
حج رفتی همسرم هم به تبریز رفت و تا امروز آنجا است. پسر دلیلش
را پرسید و زن جواب داد: چون ترسید مرتکب #گناه شود به تبریز رفت تا
تو آسوده به سفر روی.
🆔:@dl_bekhooda_bespar ♡••࿐