🌹#داستان_آموزنده
امام صادق علیه السلام جویای حال یکی از یارانش به نام عمر بن مسلم شد، شخصی عرض کرد: او به عبادت روی آورده و تجارت را ترک نموده است!
امام فرمود: «وای بر او، آیا نمیداند دعای ترک کننده کسب و کار، مستجاب نمیشود؟ گروهی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از آنکه آیه دوم و سوم سوره طلاق نازل شد (کسی که پرهیزکار باشد، خداوند راه گشایشی برای او قرار میدهد، و به او از جائی که گمان نبرد، روزی میدهد، و کسی که به خدا توکل کند، خدا او را کافی است).
بعضی از اصحاب درها را بر روی خود بستند و به عبادت مشغول شدند و گفتند: خدا ما را کفایت میکند.
این خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، آنحضرت برای آنها پیام فرستاد: چه عاملی شما را به این کار واداشته است؟
گفتند: طبق آیه دوم و سوم سوره طلاق خداوند متکفل روزی ما شده، از این جهت مشغول عبادت شدهایم!
پیامبر صلی الله علیه و آله به آنها فرمود: کسی که کار و کسب را رها کند و مشغول عبادت شود (متقی نیست و) دعایش مستجاب نمیگردد، بر شماست به کار و کسب.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📲 #داستان_شبانه
💠حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
حکایت کردهاند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى رنگین و لطیف،
به یک درهم خرید تا به خانه آورد و فرزندانش با آن بازى کنند.
در بین راه، گنجشک به سخن آمد و مرد را گفت:
«در من فایدهاى براى تو نیست. اگر مرا آزاد کنى،
تو را سه نصیحت مىگویم
که هر یک، همچون گنجى است.
دو نصیحت را وقتى در دست تو اسیرم مىگویم و پند سوم را،
وقتى آزادم کردى و بر شاخ درختى نشستم، مىگویم.
مرد با خود اندیشید که سه نصیحت از پرندهاى که همه جا را دیده و همه را از بالا نگریسته است، به یک درهم مىارزد.
پذیرفت و به گنجشک گفت: «پندهایت را بگو.»
گنجشک گفت: «نصیحت اول آن است که اگر نعمتى را از کف دادى،
غصه مخور و غمگین مباش زیرا اگر آن نعمت، حقیقتاً و دائماً از آن تو بود، هیچ گاه زایل نمىشد.
دیگر آن که اگر کسى با تو سخن محال و ناممکن گفت به آن سخن هیچ توجه نکن و از آن درگذر.»
مرد، چون این دو نصیحت را شنید، گنجشک را آزاد کرد.
پرنده کوچک پر کشید و بر درختى نشست .
چون خود را آزاد و رها دید، خندهاى کرد.
مرد گفت: «نصیحت سوم را بگو!»
گنجشک گفت:
«نصیحت چیست!؟ اى مرد نادان، زیان کردى.
در شکم من دو گوهر هست که هر یک بیست مثقال وزن دارد.
تو را فریفتم تا از دستت رها شوم.
اگر مىدانستى که چه گوهرهایى نزد من است به هیچ قیمت مرا رها نمىکردى.»
مرد، از خشم و حسرت، نمىدانست که چه کند. دست بر دست مىمالید و گنجشک را ناسزا مىگفت.
ناگهان رو به گنجشک کرد و گفت:
«حال که مرا از چنان گوهرهایى محروم کردى، دست کم آخرین پندت را بگو.»
گنجشک گفت: «مرد ابله! با تو گفتم که اگر نعمتى را از کف دادى، غم مخور اما اینک تو غمگینى که چرا مرا از دست داده اى.
نیز گفتم که سخن محال و ناممکن را نپذیر اما تو هم اینک پذیرفتى که در شکم من گوهرهایى است که چهل مثقال وزن دارد.
آخر من خود چند مثقالم که چهل مثقال گوهر با خود حمل کنم!؟
پس تو لایق آن دو نصیحت نبودى و پند سوم را نیز با تو نمىگویم که قدر آن نخواهى دانست. این را گفت و در هوا ناپدید شد.»
🆔:@dl_bekhooda_bespar♡••࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام آنڪه
هستے نام ازو یافت
فلک جنبش،
زمین آرام ازو یافت
خدایی
ڪافرینش در سجودش
گواهی
مطلق آمد بر وجودش
بسم الله الرحمن الرحیم
الهـی به امید تـو
🆔:@dl_bekhooda_bespar♡••࿐
💚میشینی 2،2 تا 4 تا میکنی
میبینی اصلا نمیشه
ببین خدا یه قانونی داره که میگه
هر کس مراقب رفتار و گفتار و افکارش باشه از جایی که فک نمیکنه براش گشایش قرار میدم.
میگی نه!!
حضرت ابراهیم با همین قانون بعد از 100سال بچه دار میشه و پسرش میشه پیغمبر بعد از خودش
تو یک قدم بردار
خدا صد قدم برمیداره
شک نکن 💚🌿
🦋وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا
🌺🌿ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰ ﺑﺮﺩ ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ، ﻭ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻨﺪ ، ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻛﺎﻓﻲ ﺍﺳﺖ ، [ ﻭ ]ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ] ﻣﻰ ﺭﺳﺎﻧﺪ ; ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺑﺮﺍﻱ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ .(٣)
سوره طلاق آیه 3🌿
#آرامش_با_قرآن
🆔:@dl_bekhooda_bespar♡••࿐
هر کجا یاد #خدا هست،
🏡سقف آن خانه قشنگ است...
فریدون.مشیری
🏡خانه هاتون پر برکت از یاد #خدا
_🍂☔🍂_
🆔:@dl_bekhooda_bespar♡••࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بنده من نگران فردات نباش😍
🆔:@dl_bekhooda_bespar♡••࿐
♥:
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) تبیان نوشت: بدر الدین مهماندار گفته است:امیر محمد شـجاع الدین شیرازی والی قاهره در سال ۶۳۰ هجری حکایت می کرد و می گفت: شبی در شهر«صعید»مصر بـه خانۀ مردی درآمدیم و او پذیرائی شـایانی از مـا به عمل آورد.
در آن شب دیدیم فرزندان وی که به عکس خود او همه سفیدپوست و خوش سیما بودند آمدند و پهلوی او نشستند. پرسیدیم اینها فرزندانت می باشند؟ گفت: آری و بعد گفت:گویا شما باور نمی کنید که اینها اولاد من باشند.زیرا می بینید آنها سـفیدپوست و من سیاه چهره ام!؛ گفتیم: آری اختلاف رنگ و شکل تو و آنها موجب تعجب ماست.
میزبان ما علت آن را توضیح داد و گفت:مادر این بچهها فرنگی است. من او را در زمان سلطنت ملک ناصر پادشان سوریه که جـوان بـودم به عقد همسری خود درآوردم.من پرسیدم چطور شد که با این زن مسیحی ازدواج نمودی؛ او گفت: داستان ما بسیار شگفت انگیز و شنیدنی است.گفتم:خواهش می کنم ماجرا را برای ما نقل کن و آن را به ما هـدیه نـما.
میزبان گفت: من در این شهر کتان می کاشتم.یک سال محصول کتان خود را که پانصد دینار زر سرخ صرف کشت و چیدن آن نموده بودم؛ به بازار آورده در معرض فروش قرار دادم.ولی هنگام فروش بیش از پانـصد دیـنار که خرج آن کرده بودم، خریدار پیدا نکرد. ناگزیر کتان را به قاهره حمل نمودم،در آنجا هم زاید بر آن مبلغ به فروش نرسید.در قاهره شخصی به من گفت:محصول خود را به شام ببر کـه بـازار خـوب دارد.من نیز کالا را به شام بـردم ولی در آنـجا هـم چیزی بر قیمت آن افزوده نگشت.
بالاخره به شهر«عکا»رفتم و قسمتی را فروختم و مغازهای اجاره کرده کالای خود را در آن گذاشتم تا با فرصت کـامل تـدریجا بـقیه آن را به فروش برسانم.
در یکی از روزها که در مغازه نـشسته بـودم زن جوان فرنگی از جلو مغازه من گذشت که مرا فریفته خود کرد. در عکا زنان فرنگی با روی باز در کوچه و بازار مـی گردند.زن جـوان بـرای خرید کتان به مغازۀ من آمد.دیدم زنی زیبا و رخساری خـیره کننده دارد به طوری که مرا سخت تحت تأثیر قرار داد.
من مقداری کتان ارزان تر از قیمت معمولی کشیده به وی فروختم پس از چند روز دوباره آمـد و مـقداری دیـگر خرید.این بار من بیش از دفعه اول او را ملاحظه کردم.یک روز دیگر نیز بـرای سـومین بار آمد و من مانند آن دو نوبت با او معامله نمودم.
در اثنای این آمد و رفت و داد و ستد احساس کردم که او را از صـمیم دل دوسـت مـی دارم پس به پیرزنی که ملازم او بود،گفم:من به این زن دل بستهام و او را دوست دارم،ممکن است وسـیلۀ مـلاقات مـا را فراهم آوری؟ پیرزن رفت و راز دل مرا به اطلاع او رسانید و سپس برگشت و آمادگی او را اعلام داشت و گفت:او هم می گوید:از ایـن مـلاقات و آشـنائی بیشتر ما هر سه نفر خشنود خواهیم بود.
ب پیرزن گفتم:منم قبلا در راه مـحبت او هـنگام معامله با وی مسامحه کردم ؛و اکنون هم پنجاه دینار به رایگان در اختیار او خواهم گذاشت پیـرزن آن مبلغ را از مـن گرفت و گفت:ما امشب نزد تو خواهیم بود.من هم رفتم و آنچه برایم امـکان داشـت و شایسته بزم آن شب بود تهیه نمودم......
ادامه دارد!
#کپی_حرام!
᳝᳝#حکایت
💠 جنازهای که کسی بالای سرش حاضر نشد؟!
🔹شيخ بهائى مى گويد : از مردى مورد اطمينان شنيدم ، گنهكارى از دنيا رفت ; همسرش براى انجام مراسم تغسيل و تكفين و تدفين از مردم درخواست كمك كرد ، ولى شدت نفرت مردم نسبت به آن گنهكار به اندازه اى بود كه كسى براى انجام مراسم حاضر نشد ، به ناچار كسى را اجير كرد كه جنازه را به مصلاى شهر ببرد ، شايد اهل ايمان به انجام مراسم اقدام كنند ، ولى يك نفر براى حضور در مراسم حاضر نشد !
🔹پس جنازه را به وسيله اجير به صحرا برد تا آن را بى غسل و كفن و نماز دفن كند .نزديك آن صحرا كوهى بود كه در آن كوه زاهدى مى زيست كه همه عمر به عبادت گذرانده بود و ميان مردمى كه در آن نزديكى مى زيستند مشهور به زهد و تقوا بود . همين كه جنازه را ديد از صومعه خود به سوى جنازه رفت تا در مراسم او شركت كند ، اهل آن اطراف وقتى اين مطلب را شنيدند به سرعت خود را به آنجا رساندند تا همراه عابد در مراسم مربوط به ميت حاضر شوند.
🔹مردم سبب شركت كردن عابد را در مراسم آن گنهكار از شخص عابد پرسيدند ، گفت : در عالم رؤيا به من گفتند فردا از محل عبادت خود به فلان موضع از صحرا برو ، در آنجا جنازه اى است كه جز يك زن كسى همراه او نيست ، پس بر او نماز گذار كه او مورد آمرزش و عفو قرار گرفته است .مردم از اين واقعه تعجب كردند و در دريايى از حيرت فرو رفتند . عابد همسر ميّت را خواست و از احوالات ميت پرسيد ، همسر ميت گفت : بيشتر روزها دچار يكى از گناهان بود .
🔹 عابد گفت: آيا عمل خيرى از او سراغ دارى؟ گفت: آرى سه عمل خير از او مى ديدم:
1️⃣ هر روز پس از ارتكاب گناه، جامه هايش را عوض مى كرد و وضو مى گرفت و خاشعانه به نماز مى ايستاد.
2️⃣ هيچ گاه خانه اش از يتيم خالى نبود و بيش از مقدارى كه به فرزندان خود احسان مى كرد به يتيم احسان مى نمود .
3️⃣ هر ساعت از شب بيدار مى شد مى گريست و مى گفت: پروردگارا! كدام زاويه از زواياى دوزخ را با اين گنهكار پُر خواهى كرد؟!
📎برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز، نوشته استاد حسین انصاریان
@dl_bekhooda_bespar
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ
و از جايى كه حسابش را نمى كند به او روزى مى رساند کارِ خدا اینگونه است
در تاریکترین شرایط به او توکل کنید.
و خوردن هیچ چیز مثل خوردن غصه
حرام نیست !
اگرمافهمیدیم که جهاندارِعالم اوست
دیگرچه غصه ای بایدبخوریم !
#دکترقمشه_ای
🆔:@dl_bekhooda_bespar♡••࿐
7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀کلیپ👆🍀
🍀 هفت گناهی که این دنیا و آخرت انسان ها رو نابود میکنه 🍀
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
‼️ما در کوچه های تنگ زمانهمان
برای یاری امام غائبمان
سیلی که هیچ
غصه هم نخورده ایم ...
❣️آقا جان
این روزها در داغ مادر ، سوگوارید
قربان غمهای دلت ...
مولای خوبم...
#فاطمیه
#امام_زمان
🆔:@dl_bekhooda_bespar♡••࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ
ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﻭ ﭼﺮﺍ ﮐﺮﺩﻡ ، ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻡ
ﻭ ﮔﺮ ﺩﺭ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪﯼ ، ﺗﮑﯿﻪ ﺟﺰ ﺑﺮ ﮐﺒﺮﯾﺎ ﮐﺮﺩﻡ ، ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻡ
🌸خدايا
ﺍﮔﺮ ﺍﺳﻤﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺁﻣﺪ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ ﻣﻦ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﻢ
ﻭ ﮔﺮ ﺩﺭ ﻧﯿﮏ ﺭﻭﺯﯼ ؛ ﻏﻔﻠﺖ ﺍﺯ ﺷﮑﺮ ﻭ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻡ ، ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩم
🌸بار الها
ﺍﮔﺮ ﻟﻐﺰﯾﺪﻩ ﮔﺎﻫﯽ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﭘﺎﯾﻢ ، ﺑﺒﺨﺸﺎﯾﻢ
ﻭ ﮔﺮ ﺍﺯ ﻓﺮﺵ ﺯﯾﺮﻡ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﭘﺎﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﮐﺮﺩﻡ ،
ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻡ
🌸رحيما
ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ
ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁﺧﺮ ﺗﻮﯾﯽ ﻋﺸﻖ ﺁﻓﺮﯾﻨﺎ ،
ﻣﻦ ﺧﻄﺎ ﮐﺮدم❤️💙
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•