و شب پنجم...
شب عبدا... بن حسن
زینب جان، دست عبدا.. را محکم بگیر.
او وارث جمل انداز است و غیرت حسنی دارد، نمیتواند تاب بیاورد.....
نگاه بی قرار عبدا... عمو را تا به میدان بدرقه کرد...قدش نمیرسید،
گاه میپرید تا گودال را ببیند....
وقتی حسین رابا نیزه در پهلو،
افتاده بر زمین دید،
با صدای زخم برداشته فریاد زد....
والله لا افارق عمی....
به خدا از عمویم جدا نمیشوم...
دست از دست عمه رها کرد،
زینب ماند و بهت راهی شدن عبدا...
به میدان ، که یقین داشت برگشتی ندارد...
عبدا... دست کوچکش را سپر عمو کرد و بر پیکر عمو افتاد.
یک زخم به زخم های حسین اضافه شد...انگار دوباره حسن را از دست داد...
و حالا زینب و یک داغ بر دل نشسته....
#شب_پنجم
#محرم
@shogh_prvz
زهیر بن قین بجلی
امشب به بانو دَلهَم فکر کنیم، پیش از زهیر ،دَلهَم شهید است.
یک زن تا به کجا میتواند در سرنوشت همسرش نفوذ کند!
و زهیر عثمانی مذهب را که با فاصله، خیمهاش را از امام حسین برپا میکرد،
تا مبادا با او چشم در چشم شود،
در ظهر عاشورا به رکاب امام زمانش پیوند دهد؟
یک زن تا کجا میتواند همسرش را رشد دهد تا کسی مثل زهیر را عاشق شهادت کند؟
تا جایی که امام عصر هر روز در ناحیه مقدسه به او سلام میدهد.
«السَّلامُ عَلی زُهَیْرِ بْنِ الْقَیْنِ الْبَجَلِیِّ، الْقائِلِ لِلْحُسَیْنِ....»
عاقبت به حسین شد زهیر به واسطه دَلهَم.
آری؛ این مکتب حسین است که انسان میسازد.
#شب_پنجم
#محرم
#اصحاب_امام_حسین
@shogh_prvz
هق هق امام حسن روز خاکسپاری حضرت زهرا بند نمیآمد، چرا که او تنها شاهد زمین خوردن مادر در وسط کوچه بود.
و اما عبدالله...
مضطر شد وقتی عمو حسینش را بر زمین، افتاده دید.
با دست خالی دوید، خودش را سپر عمو کرد، دست که از بدن جدا شد و به پوست رسید، مادر را صدا زد شاید هم یاد بازوان شکسته مادر افتاد...
نمیدانم کینه و نفرت از بنیهاشم چه کرد با حرمله که به افتادن دست راضی نشد و با تیر سه شعبه کار را تمام کرد
و زینب وارث تمام بلاهای کربلا...
#محرم
#شب_پنجم
@shogh_prvz