📡خانه یکی از اقوام که ماهواره داشتند دعوت شدیم.
▪️رضا درباره اهداف شبکههای ماهواره، ⚙️چگونگی تشکیل این شبکهها،
💸منابع مالی شان،
برای صاحبخانه و بقیه صحبت کرد.
چند نفری شروع کردن به مسخره کردنِ رضا که در فلان جا مغزت را شستوشو دادهاند... 😏
بعد از مهمانی، من با رضا تند برخورد کردم که چرا از این حرفها میزنی که بخواهند مسخرهات کنند؟کلی تشر به او زدم 😕
اما رضا جواب داد:
🌱 من وظیفهام را در قبال این خانواده انجام دادم. دیگر در آن دنیا از من نمیپرسند که چرا دیدی و میدانستی اما چیزی نگفتی؟
من کار خودم را کردم،به وقتش این حرفها جواب میدهد.
#شهید_رضا_کارگر
@shogh_prvz
📚«قصههای من و بابام»
آخرین کتابی بود که در نمایشگاه برای بچهها خرید و از همان شب تا زمانیکه آخرین ماموریت خود را برود، هر شب یک داستان آن را برایشان میخواند.
#شهید_رضا_کارگر
@shogh_prvz
آخرین بار ، چهار تصویر سه بُعدی از حضرت آقا برایم آورد.
#شهید_رضا_کارگر
@shogh_prvz
شوق پرواز
آخرین بار ، چهار تصویر سه بُعدی از حضرت آقا برایم آورد. #شهید_رضا_کارگر @shogh_prvz
🔸اول دبیرستان بود، نزدیکهای ظهر لرزش شدیدی تمام وجودش را گرفت. تا جایی که بیهوش شد و او را به بیمارستان امام خمینی(ره) کرج رساندیم.
💊 حدود یک ماه در بیمارستان بستری بود تا اینکه بعد از معاینات و آزمایشهای فراوان به ما گفتند رضا فلج شده است.
💉البته این فلجی به گونهای بود که از سر انگشتان پا آغاز میشد و به سمت بالای بدنش پیشروی میکرد.
🦽دکترها معتقد بودند این بیحسی و فلجی اگر به قلبش برسد امکان فوتش هست. نام این بیماری «گیلنباره» یا همان شَلی یکباره بود.
🔸با خودم فکر کردم کسی مصیبت دیدهتر از حضرت زینب (س) در اهل بیت نیست.از خدا خواستم و به خانم زینب کبری(س) متوسل شدم.
🌱رضا را نذر حضرت زینب(س)کردم و خواستم که خوب شود.
💫 یک روز در کمال ناباوری و به یکباره دیدیم رضا دست روی دیوار گذاشته و آرام آرام راه میرود. معجزه شده بود. خانم حضرت زینب(س) شفایش را داد، تا رضا را به سرباز خودش کند
✍️پدر شهید
#شهید_رضا_کارگر
@shogh_prvz
🌱پدر رضا خاطره ای از سفرش با پای پیاده از کرمان به کربلا را برای حاج قاسم تعریف کرد.
حاج قاسم با حالت تعجب از پدر شهید پرسید: مگر شما اهل کرمان هستید؟
پدر شهید : بله، اصلیت ما مال کرمان است
حاج قاسم با حالت تعجب رو به فرمانده یگان محل کار رضا کرد وگفت:
«چرا به من نگفته بودید که رضا همشهری ماست؟»
فرمانده یگان: حاج آقا! رضا خودش خواسته بود که این موضوع هیچ جا مطرح نشود و مخصوصاً به حضرتعالی گفته نشود.
🌹 رضا اخلاص را در جزئیات هم رعایت میکرد
#شهید_رضا_کارگر
@shogh_prvz
اخلاق خوب، اخلاص ادبش و مقید بودن به نماز شب و روزه او را در میان همرزمانش شاخص کرده بود.
#شهید_رضا_کارگر
@shogh_prvz
وقتی نگاهش به صورت ناراحتم افتاد گفت: «حالا کو تا شهادت!» 🥀
ولی میفهمیدم که دیگر چیزی به شهادتش نمانده است و باید خودم را آماده کنم .
#شهید_رضا_کارگر
@shogh_prvz
🔸هرزمانیکه ناگهان دلشوره میگریم و مضطرب میشوم، اگر با خواندن قرآن و صلوات آرام نشوم، میفهمم که اتفاق بدی افتاده و احساس میکنم رضا به دور من میچرخد.
‼️«نمیدانم دقیقا چه چیزی را میخواهد به من بگوید، من آنقدر بصیرت ندارم که رضا را ببینم و منظورش را متوجه شوم.»
🔸 یک بار ساعت 10:30 صبح بود. مضطرب بودم و آرام نمیشدم. ظهر شد و بچهها از مدرسه بازگشتند. دیدم لباسهای محمدمهدی پاره شده است. پرسیدم «چه اتفاقی افتاده؟» گفت: «زنگ تفریح دوم در حیاط مدرسه به زمین خوردم» همان ساعتی بود که رضا میخواست من را آگاه کند.
#شهید_رضا_کارگر
@shogh_prvz
مولف : شهلا پناهی
ناشر: روایت فتح
سال چاپ: 1400
ناگفته های زندگی شهید کارگر را در کتاب چشمان یعقوب بخوانید.
#شهید_رضا_کارگر
#کتاب_شهدا
@shogh_prvz
معرفی شهید نخبه و ورزشکاری که از حضرت زینب شفا گرفت ودر آخر در سوریه به شهادت رسید، پایان یافت.
حکایت سربازان حضرت زینب همچنان باقیست.....
#شهید_رضا_کارگر
@shogh_prvz