eitaa logo
شوق پرواز
6.3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
336 ویدیو
107 فایل
🌹متفاوت ترین کانال شهدایی به فرماندهی #شهیدسجادزبرجدی «استفاده از آثار شوق پرواز با یک صلوات به روح شهید سجاد زبرجدی» 🔸با شوق پرواز حرف بزن @Shogh_parvaz70 🌿نمیشناسمت‌ولی میشنوم https://daigo.ir/secret/67849807
مشاهده در ایتا
دانلود
اولین عملیاتی بود که شرکت می‌کردم.😰 بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقی‌ها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بکنند، دچار وهم و ترس شده بودم.😣😣😣😣 ساکت و بی صدا در یک ستون طولانی که مثل مار در دشتی می‌خزید جلو می‌رفتیم. جایی نشستیم. یک موقع دیدم یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس می‌زند.😳 کم مانده بود از ترس سکته کنم.😱 فهمیدم که همان عراقی سرپران است. 😤تا دست طرف رفت بالا معطل نکردم با قنداق سلاحم محکم کوبیدم توی پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم.😁🏃🏃🏃 💣لحظاتی بعد عملیات شروع شد. 💣 روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروهان مان گفت: «دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست کدام شیر پاک خورده‌ای به پهلوی فرمانده گردان کوبیده که همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه بیمارستان شده.»😱😱😱😤😤😡 از ترس صدایش را در نیاوردم که آن شیر پاک خورده من بوده ام.😂😶😰😨 @shogh_prvz
گوله نمک بود و دوست داشتنی😊 بهش می گفتند « آدم آهنی » يك جای سالم در بدن نداشت .🤖 يك آبكش به تمام معنا بود.😁 🥀 آن‌قدر طی اين چند سال جنگ ، تير و تركش خورده بود كه كلكسيون تير و تركش شده بود. 🥀دست به هر كجای بدنش می‌گذاشتی جای زخم و جراحت كهنه و تازه بود. اگر كسی نمی‌دانست و جای زخمش را محكم فشار مي‌داد و دردش می‌آمد، نمی‌گفت (( آخ آخ آخ آخ آخ )) يا (( درد آمد فشار نده )) بلكه با يك ملاحت خاصي عملياتی را به زبان می آورد كه آن زخم و جراحت را آن‌جا داشت. مثلاً كتف راستش را اگر كسي محكم می‌گرفت می‌گفت: « آخ بيت‌المقدس » 😂 و اگر كمي پايين‌تر را دست می‌زد، می‌گفت: « آخ والفجر مقدماتي »😂 و همين‌طور « آخ فتح المبین »😁 « آخ كربلاي پنج و.. » تا آخر😅 بچه‌ها هم عمداً اذيتش می‌كردند و صدايش را به اصطلاح در می‌آوردند تا شايد تقويم عمليات‌ها را مرور كرده باشند.😂 @shogh_prvz
🔴دستور بود هیچ کس بالای ۸۰ کیلومتر سرعت ، حق ندارد رانندگی کند ! 👋یک شب داشتم می آمدم که یکی کنار جاده ،دست تکان داد نگه داشتم سوار شد ، 🛻گاز دادم و راه افتادم 🍃من با سرعت می راندم و با هم حرف می زدیم ! 🤔گفت: شنیدم فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید ! راست میگن؟! 🙂گفتم:فرمانده گفته ! 4️⃣زدم دنده چهار و ادامه دادم : 😏اینم به سلامتی فرمانده باحالمون !! 🛣️مسیرمان تا نزدیکی واحد ما یکی بود؛ پیاده که شد ، دیدم خیلی تحویلش می گیرند !!🤔😬 پرسیدم:کی هستی تو مگه؟!😳 گفت:همون که به افتخارش زدی دنده چهار ...☺️ 😐🙄😁 @shogh_prvz