یه بار یکی از معلمین امیر که حجاب خوبی نداشت
امیر رو برای جشن تولد فرزندش دعوت کرد
امیر هم گفت که من جشن تولد برو نیستم.
وبه اون مجلس گناه هم نرفت
با وجود سن کمی که داشت نسبت به انجام مسائل شرعی اش مقید بود..
#شهیدامیرامیرگان
@shogh_prvz
🌹مـاباید یاد بگیریم مثلشما
وسطِگرفتاریهـامون
بهجایناامیدی،
یه لبخند بزنیم ،
وبـااطمینان بگیم؛
یقیناً کُلُه خَیر...
🌱یه بزرگواری بهم گفت:
📌حواست به جنس کلماتی که ازشون استفاده میکنی باشه،
گاهی حواست نیست اما بعضی کلمات ، فضای قلبتو از ناامیدی پر میکنه.....🖤......
🔶راست میگفت، حواسمون به حرفامون باشه، گاهی دیگران که هیچ....
خودمون رو با حرفامون زخمی میکنیم و نمیفهمیم درد کجاست.....❤️🩹
#سردار_دلها
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz
سلام و ارادت🌹
دوتا خبر دارم براتون😊
🔶اول اینکه فردا تشرف شهید امیرگان محضر امام زمان(عج) رو براتون میزاریم
🔶دوم اینکه تا ساعاتی دیگر منتظر معرفی یکی از اصحاب ویژه امام حسین علیه السلام باشید.....
فکر میکنید در محضر کدوم شهید هستیم؟؟
@shogh_parvaz70
شب دهم بود و حسین(ع) در بین یاران از فردایی صحبت میکرد که سرها به نیزه میرود و خیمه ها به آغوش آتش....
بِشر هم در میان اصحاب بود،
منتظر فردا که بتازد
و دشمن پسر فاطمه (س) رابِدَرَد
حسین همه ی فردا را برایشان شرح داد و گفت بروید.... فردا روز سختی ست... بیعت را از شما برداشتم بروید....
بِشر اما مصمم،محکم و قرص،
دل به امامش داد و بیعت کرد.
صبح روز عاشورا خبر رسید که بِشر،
پسرت در مرز ری اسیر شده،
برای آزادی اش بکوش....
حسین پیش دستی کرد،
نگذاشت دلش بلرزد و مردد شود
چه امام خوب و دلربایی....
خودش به بشر گفت برو، بیعت را از تو برداشتم .
این پنج لباس زیبا و مقداری پول را بگیر و پسرت را آزاد کن، سریعا برو.....
اما بِشر....
دلش که نلرزید هیچ
پاهایش از شنیدن خبر اسیری
پسرش سست که نشد هیچ...
حتی لحظه ای تردید هم نکرد.
محکم گفت: حق است که درندگان مرا زنده زنده بخورند اگر از تو جدا شوم و در این بی کسی تنهایت بگذارم و سپس سراغت را از کاروانیان بگیرم... نه.... هرگز....
بِشر از امامش با تمام دلبستگی
به پسرش جدا نشد.
با تمام جنگ های روانی و رسانه ای
ابن مرجانه دچار تردید نشد.
چه یار دلبری بود بِشر
چه یار با وفایی بود بِشر که دل از صاحب الزمان (عج)هم برد.
که حضرت مهدی(عج) هرروز در زیارت ناحیه این طور یادش میکند:
السّلامُ عَلی بِشْرِ بْنِ عُمَر الْحَضْرَمی، شَکِّرَ اللَّهُ لَکَ قَوْلَکَ لِلْحُسَیْنِ علیه السلام وَقَدْ اذِنَ لَکَ فِی الانْصرافِ: اکَلَتْنِی اذَنْ السِّباعُ حَیَّاً انْ فارَقْتُکَ وَاسْأَلُ عَنْکَ الرّکَبانَ وَاخْذُلُکَ مَعَ قِلَّةِ الَاعْوانِ لا یَکُونُ هذا ابَداً.
سلام بر بشر بن عمر حضرمی؛ خدا به تو پاداش خیر دهد به جهت اعلام وفاداریت نسبت به امام حسین (علیهالسلام)، آنگاه که به تو اجازه انصراف داد و در پاسخ گفتی: درندگان زنده زنده مرا بخورند اگر از تو جدا شوم و در این بیکسی تنهایت گذارم و سپس سراغت را از کاروانیان بگیرم، نه، نه، هرگز چنین نخواهد شد!
چه قدر پایبند حسین زمان هستیم؟
از ما توقع دل بریدن از جگرگوشه مان را ندارد.
فقط گناه نکنیم....
همین......
#اصحاب_امام_حسین
@shogh_prvz
🌹امیر علاقه خاصی به آقا امام زمان (عج) داشت
در سن 9 سالگی بود که می گفت من دوست دارم امام زمانم (عج) رو ببینم تسبیح به دست می گرفت و ذکر می گفت این رو یکی از دوستان بهش توصیه کرده بود که باید ذکر خاصی رو بگی تا به ملاقات امام برسی..
امیر خیلی تلاش می کرد دعا می خواند
#شهیدامیرامیرگان
@shogh_prvz
امیر با سن کمش در حالی که زنبور هم صورتش رو نیش زده بود و صورتش متورم بود در مراسم تشییع سهید نوژه شرکت کرده بود.
بنده (پدر امیر)به علت آماده باش نتوانستم در مراسم باشم.
وقتی به منزل رسیدم همسرم داستان ملاقات امیر کوچک ما رو با امام زمان(عج) تعریف کرد.
بعدا از زبان خود امیر شنیدم که گفت:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
#شهیدامیرامیرگان