💔خندید و رفت ...
🌹آخرین باری که به سوریه می رفت، وقتی از در می رفت بیرون، برگشت و با زور و التماس و هر راهی که بلد بود، خواست مرا راضی کند تا دست هایم را ببوسد. عاجزانه میگفت: «این یک دفعه را از
ته دل رضایت بده دست هایت را ببوسم تا وقتی می روم خدا بپذیرد!».
🌱 نفهمیدم منظورش چه بود. خدا چه چیز را باید می پذیرفت. خودش را با بوسیدن دست هایم را ...!
🌱وقتی داشتند بیرون می رفتند[محمود و محمدرضا] ، قرآن گرفتم بالای سرشان. گفت: «قرآن روی سر گرفتن چندان مهم نیست. دعا کن با قرآن زندگی کنیم، با قرآن بمیریم، باقرآن محشور شویم».
🌱کاسه آب را گرفتم که پشت سرشان آب بپاشم.
گفت: «مادرجان! آب را پشت سرکسی می ریزند که امیدی به بازگشتنش باشد! ما داریم می رویم سوریه!»
🌱 پرسیدم: «مگر نمی خواهی برگردی ؟» گفت: «با خداست!» تا سر کوچه با آنها رفتم.
از کوچه که خواست بیرون برود، دوباره برگشت و سفارش بچه ها را کرد.
سوار ماشین مرتضی شدند تا آنها را برساند.
🥀 از پنجره ماشین دست هایش را بیرون آورد و دوباره خواست از یاد بچه ها غافل نشوم.
گفتم: «مگر نگفتی خدا؟»
گفت: «خدا هست، پدر و مادر وسیله اند».
تا جلوی مسجد با آنها رفتم.
می خندید و می گفت: «مگر می خواهی با ما سوریه بیایی؟ بروید خانه !»
گفتم: «اگر ببری می آیم!»
🥀خندید و رفت...
✍️مادر شهید رادمهر
#شهیدمحمودرادمهر
@shogh_prvz
عطر بهشت دارد مزار تو....
چهار سال بعد از شهادت ،پیکر مطهرش در خانطومان تفحص شد و در قطعه شهدای آرامگاه ملامجدالدین ساری آرام گرفت.
#شهیدمحمودرادمهر
@shogh_prvz
معرفی شهید رادمهر در شوق پرواز به پایان رسید...
اما واقعیت های زیادی ناگفته ماند....
دوست داشتیم بیشتر بنویسیم و بیشتر بگیم...
ناگفته ها را در کتاب شهید عزیز
و کتاب دیده بان ۲۵ هر دو به قلم مصیب معصومیان مطالعه فرمایید.
#کتاب_شهدا
#شهیدمحمودرادمهر
@shogh_prvz
یک هفته ای که با شهید رادمهر گذشت چطور بود؟
گوشمون با شماست....
🌸🌸🌸🌸🌸
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
https://daigo.ir/secret/67849807
1بله، سعی بر این هست نحوه معرفی شهدا متفاوت باشه
2🌹
#شهیدمحمودرادمهر بزنید رو هشتک آشنابشیدباهاشون
۴🌸
۵🌹
۶🌸
7😊خوشحالیم
دوست دارید اسم کدوم 🌹شهید
با خط جذاب و زیبا رو پروفایلتون باشه؟
🌸🌸🌸🌸🌸
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
@shogh_parvaz70
اینجا بهمون بگید
شوق پرواز براتون طراحی میکنه😊
🥀سِرِ سَرهای به نیزه رو فقط زینب و زینبیون درک میکنند.
🔸یه معرفی داریم.
🌹از فرمانده دفاع مقدس که شهادت را در دفاع از حرم گرفت.
با شوق پرواز همراه باشید🌱
شهید عبدالله اسکندری
🌹متولد ۱۳۳۷_شیراز
🥀شهادت۱۳۹۳_حلب
✍️همسرشهید:
یکی از شرایط ازدواجشان با من حضور مستمرشان در کارزار نبرد بود.
تمام هشت سال دفاع مقدس را در جبهه حضور داشتند.
#شهیدعبدالله_اسکندری
@shogh_prvz
#طنزجبهه
گوله نمک بود و دوست داشتنی😊
بهش می گفتند « آدم آهنی » يك جای سالم در بدن نداشت .🤖
يك آبكش به تمام معنا بود.😁
🥀 آنقدر طی اين چند سال جنگ ، تير و تركش خورده بود كه كلكسيون تير و تركش شده بود.
🥀دست به هر كجای بدنش میگذاشتی جای زخم و جراحت كهنه و تازه بود.
اگر كسی نمیدانست و جای زخمش را محكم فشار ميداد و دردش میآمد،
نمیگفت (( آخ آخ آخ آخ آخ ))
يا (( درد آمد فشار نده ))
بلكه با يك ملاحت خاصي عملياتی را به زبان می آورد كه آن زخم و جراحت را آنجا داشت.
مثلاً كتف راستش را اگر كسي محكم میگرفت میگفت: « آخ بيتالمقدس » 😂
و اگر كمي پايينتر را دست میزد، میگفت: « آخ والفجر مقدماتي »😂
و همينطور « آخ فتح المبین »😁
« آخ كربلاي پنج و.. » تا آخر😅
بچهها هم عمداً اذيتش میكردند و صدايش را به اصطلاح در میآوردند تا شايد تقويم عملياتها را مرور كرده باشند.😂
#طنزجبهه
@shogh_prvz