بعد از ماجرای سوختنِ در؛
امیرالمومنین علیهالسلام را
با دستِهای بسته به مسجد بردند.
دومی گفت:
علی رهایت نمیکنیم تا بیعت کنی!
حضرت فرمود: هرگز بیعت نمیکنم،
مگر شما در غدیر با من بیعت نکردید؟!
چه زود به اهل بیت پیامبرتان حمله ور شدید...
دومی گفت: علی کافیست؛
این سخنان بیهوده را رها کن
اگر بیعت نکنی تو را میکُشم.
حضرت فرمود:
در این صورت عبد خدا و پیامبرش را کشته اید.
دومی گفت:
برادری و اخوتی بین تو و پیامبر نبوده
و منکر شد...
حضرت به او فرمود:
اگر سفارش و وصیت پیامبر به صبر نبود؛
تو جرئت ورود به خانه ام،
و آزار همسرم را نداشتی...!
دومی بر سر اولی فریاد زد که
علی محارب است! یا باید بیعت کند،
یا گردنش را بزنیم...
حسن و حسین با این حرف
صدای گریه هایشان بلند شد.
امیرمومنان فرمود:
گریه نکنید که اینها نمیتوانند
پدرتان را به قتل برسانند...
#مظلوممقتدرعلیبنابیطالبعلیهالسلام
| سلیمبنقیس،ص۲۰۰