eitaa logo
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
317 فایل
دهه هشتادےهاهم‌شهیـدخواهندشد شهیـدانـے‌میشوندامثال‌شهداے: شهید آرمان علی وردی🤍:) من |🌿 @nojavan82 برا تبـادل⇜ @tabalolat_shohaadaa80
مشاهده در ایتا
دانلود
☕️فنجانی چای با خدا☕️ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🖋 .................................... روزها میگذشت.دیگر از جنگ ودرگیری سابق در خانه خبری نبود.حالا دیگر مادر یک هم تیمی قوی به نام دانیال داشت و پدر توانی برای مبارزه و کتک زدن،درخود نمیدید. پس آتش بس درخانه برقرار بود. دیگر برخلاف میل دانیال خودم به تنهایی در میهمانی ها ودورهمی های دوستانمان شرکت میکردم. و این دیوانه ام میکردم.اما باید عادت میکردم به خدایی که دیگر ❤️خدا❤️ داشت. حالا دیگر دانیال مانند مادر نماز میخواند. به طور احمقانه ایی با دخترانِ به قول خودش نامحرم ارتباط نداشت. در مورد حلال بودن غذاهایش دقت میکرد.و.. و..که همه شان از نظر من ابلهانه بود.قرار گرفتن درچهارچوبی به نام اسلام آن هم در عصری که هزاران سال ازظهورش میگذشت،عقب افتاده ترین شکل ممکن بود. دانیال مدام ازکتابها وحرفهایی که از دوستش شنیده بودبرام تعریف میکرد ومن با بی تفاوتی به صورت مردانه وبورش نگاه میکرد. راستی چقدر برادر آن روزهایم زیبا بود.ولبخندهایش زیباتر.انگار پرده ایی از حریر،مهربانی هایش را دلرباتر کرده بود. گاهی خنده ام میگرفت،از آن همه هیجان کودکانه اش،وقتی از دوستش تعریف میکرد.همان پسره سبزه ایی که به رسم مسلمان زاده ها،ته ریشی تیره رنگ بر صورت مردانه و از نظر آن روزهایم زشت و پر فریبش،خودنمایی میکرد. نمیدانم چرا؟اما خدایی که دانیالِ آن روزها، توصیفش را میکرد، زیاد هم بد نبود…شاید فقط کمی میشد در موردش فکر کرد.هر چه که میگذشت،حسِ مَلس تری نسبت به خدای دانیال پیدامیکردم. خدایی که خدایم رارام کرده بود! حتما چیزی برایِ دوست داشتن،داشت.و من در اوج پس زدن با دست وپیش کشیدن با پا،کمی ازخدای دانیال خوشم آمد. و دانیال این را خوب فهمیده بود.گاهی بطور مخفیانه نماز خواندن های دانیال را تماشا میکردم و فقط تماشا بودوبس.اما هر چه که بود،کمی آرامم میکرد.حداقل از نوشیدنی های دیوانه کننده بهتر بود. حالا دیگرکمی با دقت محو هیجانهای برادرم میشدم.وچقدر شبیه مادر بود چشمها وحرفهایش…آرامش خانه به دور از بدمستی های شبانه وسیاست زده ی پدر برام ملموستر شده بود.و دیگر از مذهبی ها متنفر نبودم.دوستشان نداشتم،اما نفرتی هم درکار نبود.آنها میتوانستند مانند دانیال باشند، مهربان ولی جسور ونترس..واین کام تفکراتم راشیرین میکرد. حالا بااشتیاق به خاطرات روزمره دانیال با دوست مسلمانش گوش میکردم.مذهبی ها شیطنت هم بلد بودند.خندیدن وتفریح هم جزئی از زندگیشان بود.حتی سلفی های بامزه وپر شکلک هم میگرفتند. کم کم داشت ازخدای دانیال خوشم می آمد. که ناگهان همه چیز خراب شد.خدای مادر و دانیال،همه چیز را خراب کرد. همه چیز. ادامه دارد… ..................................... ❣✨ ......................................... ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
☕️فنجانی چای با خدا☕️ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🖋 .................................... مدتی بود که از مسلمان شدنِ دانیال و عادتِ من به خدایش میگذشت. پدر باز هم در مستی، با نعره رجوی را صدا میزدم و سر تعظیم به مریمِ بی هویتش فرود می آورد. اما برایم مهم نبود. حالا دیگر احساس تنهایی و پاشیده بودن، کوچ میکرد از تنِ برهنه ی افکارم و چه خوش خیال بود سارایِ بیچاره. زندگی روالی نسبی داشت. و من برای داشتنِ بیشتر دانیال، کمتر دوستان و خوشگذرانی هایم را دنبال میکردم. صورتِ نقاشی شده در ته ریشِ برادر برایم از هر چیزی دلنشین تر بود. دیگر صدای خنده مانند بوی غذا در خانه ی ما هم میپیچید. و این برای شروع خوب بود. مدتی به همین منوال گذشت. که ناگهان موشی به جانِ دیوارِ آرامشِ زندگیمان افتاد.. و باز خدایی که نفرتِ مرده را در وجودم زنده کرد. چند ماهی بود که دانیال عجیب شده بود. کم حرف میزد. نمیخندید. جدی و سخت شده بود. در مقابل دیوانگی های پدر هیچ عکس العملی نشان نمیداد. زود میرفت، دیر می آمد. دیگر توجهی به مادر نداشت. حتی من هم برایش غریبه بودم. نگرانی داشت کلافه ام میکردم. آخر چه اتفاقی افتاده بود. چه چیزی دانیال، برادری که خدا میخواندمش را هرروز سنگتر از روز قبل میکرد. چند باری برای حرف زدن به سراغش رفتم اما با بی اعتنایی و سردی از اتاقش بیرونم کرد. چند بار مادر به سراغش رفت، اما رفتاری به مراتب بدتر از خود نشان داد.سرگردان و مبهوت مانده بودیم. من و مادر..حالا هر دو یک هدف مشترک داشتیم،و آن هم دانیال بود. دیگر نمیخواستیم تنها ته مانده ی امید به زندگی را از دست بدهیم. اما انگار باید به نداشتن عادت میکردیم. دانیال روز به روز بدتر میشد. بد اخلاق، کم حرف، بی منطق.. اجازه نمیداد، دستش را بگیرم یا بغلش کنم، مانند دیوانه ها فریاد میکشد که تو نامحرمی. و من مانده بودم حیران، از مرزهایی بی معنی که اسلام برای دوست داشتنی ترین تکه ی زندگیم ایجاد کرده بود. بیچاره مادر که هاج و واج میماند با دهانی باز، وقتی هم تیمی اش از احکامی جدید میگفت.. و باز ذهنم غِر غِر میکرد که این خدا چقدر بد بود. دانیال با هر بار بیرون رفتن خشن و سردتر میشد و این تغییر در چهره ی همیشه زیبایش به راحتی هویدا بود. حالا دیگر این مرد با آن ریشهای بلند و سبیلهای تراشیده، و چشمهای از خشم قرمز مانده اش نه شبیه دانیالم بود و نه دیگر مقامی برای خدایی داشت. تازه فهمیده بودم که همه ی خداهای دنیا بد هستند.و چقدر تنها بودم من… و چقدر متنفر بودم از پسری مسلمان که برادرم را به غارت برد. ادامه دارد… ..................................... ❣✨ ......................................... ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🌿 جوان فقط اونی که عمودی رفت و افقی برگشت بقیش.... (: ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🔅الْهَمُّ نِصْفُ الْهَرَمِ 💠غم و اندوه نیمى از پیرى است» 📚 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🍃امام صادق علیه السلام: ارزش عمل در آن روز (عيد غدير) برابر با هشتاد ماه است، و شايسته است آن روز ذكر خدا و درود بر پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) زياد شود، و مرد، بر خانواده خود توسعه دهد.🍃  📚 وصال الشیعه7. ج 6. ص325 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
السلام علیک یاامیرالمومنین علی{علیه السلام}💛✋🏼
[به نظرم عیدروهم به افرادغیرمذهبی تبریک بگیم...🌱]
🌸مقام والاى آل محمّدعليه السلام 🔅هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ، وَ لَجَاُ اَمْرِهِ، وَ عَيْبَةُعِلْمِهِ، وَ مَوْئِلُ حُکْمِهِ، وَ کُهُوفُ کُتُبِهِ، وَ جِبالُ دينِهِ 💠عترت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جایگاه اسرار خداوندی و پناهگاه فرمان الهی و مخزنِ علم خدا و مَرجع احکام اسلامی, و نگهبان کتاب های آسمانی و کوه های همیشه استوار دین خدایند. خدا به وسیله اهل بیت علیه السلام پشت خمیده دین را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از میان برداشت. 📚 ۲ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
⭕️ از بازار رد می‌شد، دید دو سبد خرما جلوی مغازه است، یکی ۱۰درهم و یکی ۸درهم، پرسید جریان چیست؟ فروشنده گفت:۱۰درهمی خرمای مرغوب‌تری‌ست و ۸درهمی ضعیف، فرمود: یک کاسه‌شان کن و همه را بفروش ۹درهم، جامعه‌ای که حکمران اوست نباید طبقه‌ی ۸درهمی و ۱۰درهمی داشته باشد. ♥ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
اومدگفت توام اخوندی؟! گفتم‌چطور؟ گفت ریشتوبزن بابامردمی باش بزارمردم حست کنند...😶 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🌱 ❌شبهه اگر جانشینی حضرت علی(علیه السلام) از طرف خداست پس چرا اسم ایشان در قرآن نیامده تا ریشه اختلاف کنده بشه؟؟ ✅پاسخ 🔹خدای سبحان می فرماید: اگر می خواستیم مردم امت واحدی قرار می دادیم [اما سنت ما بر آن است] تا مردم همواره با یکدیگر اختلاف داشته باشند [تا به معرفت برسند]. (هود/118) از این آیه فهمیده می شود: اتحادی که بدون اختیار و بدون آگاهی باشد ارزشی ندارد. به همین دلیل در جواب شبهه بالا میتوان گفت: اگر جانشینی حضرت علی(علیه السلام) حق نیست، چرا در قرآن نیامده که ایشان جانشین برحق پیامبر نیست تا ریشه اختلاف کنده شود؟! 🔹ثانیا تصریح به اسم برای رفع شک و تردید مناسبت است. این درحالی است که با توجه به سفارشات مکرر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد حضرت علی(علیه السلام)، مسلمانان آن زمان شکی در جانشینی ایشان نداشتند. اما عده ای از روی قدرت طلبی و... تصمیم قطعی به غصب خلافت داشتند. سرپیچی از دستور پیامبر حتی در زمان خود پیامبر بارها اتفاق افتاده بود که معروف ترین آن جمع آوری غنائم در جنگ احد است. 🔹با توجه به عزم جدی برای غصب خلافت، اگر در قرآن تصریح به اسم حضرت علی(علیه السلام) می شد، مخالفان سرسخت ولایت، یا خود قرآن را تحریف می کردند، یا طرفداران حضرت علی(علیه السلام) را متهم به تحریف قرآن می کردند. (برای توضیح و نمونه ی تحریف معنوی در قرآن، به کتاب حماسه حسینی مراجعه کنید) 🔹بنابراین، تصریح به اسم نه تنها سودی نمی بخشید، بلکه قرآن که محوریت اسلام را برعهده دارد نیز خدشه دار می کرد. بهترین روش برای بیان حق و جلوگیری از سوء استفاده، روش خود قرآن یعنی توصیف کسی است که شایستگی خلافت را دارد که بیان مصداق آن را به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) واگذار کرده است. 💪 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909