eitaa logo
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
317 فایل
دهه هشتادےهاهم‌شهیـدخواهندشد شهیـدانـے‌میشوندامثال‌شهداے: شهید آرمان علی وردی🤍:) من |🌿 @nojavan82 برا تبـادل⇜ @tabalolat_shohaadaa80
مشاهده در ایتا
دانلود
مقابله با تهاجم فرهنگی📱💻🖥 .............................. امروز جنگ نرم موثر ترین کارآمدترین و کم هزینه ترین و در عین حال خطرناک ترین و پیچیده ترین نوع جنگ علیه امنیت ملی یک کشور است. آیا می توان با کمترین هزینه با حذف لشکر کشور و از بین بردن مقاومت های فیزیکی، به هدف رسید. ابعاد این جنگ بسیار گسترده و مخرب است، زیرا با این کار فکر و آرمان ملت‌های هدف را آماج تهاجم خود قرار می‌دهد. جنگ نرم، به روحی و روان یک ملت، به عنوان یکی از عوامل قدرت ملی، خدشه وارد می کند و به دنبال فروپاشی سیاسی، امنیتی و ساختاری آن ملت است.((ژوزف نای)) جنگ نرم و شیوه غیرمستقیم رسیدن به نتایج مطلوب، بدون تهدید یا پاداش ملموس می داند. ابزارهای عمده در این رابطه عبارت اند از:رسانه های مکتوب، فیلم های سینمایی و تلویزیونی و مبادلات فرهنگی. ادامه دارد... مبنع: با نگرشی بر سیره ی عملی شهدا. نویسنده: ✨❣ ........................................ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
مقابله با تهاجم فرهنگی📱💻🖥 .............................. دشمن تلاش می کند که هویت اصلی ملت‌ها را متزلزل سازد. جهان بینی و نگرش حریف را با تردید مواجه کند. آنها را با پیشینه تاریخی خود، بیگانه سازد. رفتار و کردار آنان را مطابق اهداف و منافع خودش را جهت بدهد.بر اساس این تلاش می کند تا در سه سطح متفاوت، سناریوهای از پیش طراحی شده خود را به اجرا در بیاورد و در این راه از ابزارهای نوین، شیوه های کارآمد و مدرن اثرگذاری، عوامل داخلی و خارجی کمک می گیرد. اول تهدید باورهای بنیادین؛ دوم تهدید ارزش های اساسی، سوم تغییر الگوهای رفتاری، آن هم در سه سطح نخبگان، مردم و نیروهای مسلح. ادامه دارد... مبنع: با نگرشی بر سیره ی عملی شهدا. نویسنده: ✨❣ ........................................ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🕊 -همہ جورآمدنے رفتن دارد اِلا|شھادتـ|♥️ -شھادت تنھاآمدنِ بدون بازگشت است،شھید ڪِ شدے مےمانے یعنے خدا نگھت میدارد تـا اَبـد .. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
😄 {مجروحیت💉} بار اولم بود که مجروح می شدم و زیاد بی تابی می کردم. یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت : چیه، چه خبره ؟ تو که چیزیت نشده بابا!!! تو الان باید به بچه های دیگه هم روحیه بدهی آن وقت داری گریه می کنی؟! تو فقط یک پایت قطع شده! ببین بغل دستی ات سر نداره هیچی هم نمیگه ، این را گفت بی اختیار برگشتم و چشمم افتاد به یه بنده خدایی که شهید شده بود!!! بعد توی همان حال که درد مجال نفس کشیدن هم نمی داد کلی خندیدم و با خودم گفتم عجب عتیقه هایی هستن این امدادگرا😂😂😂!!! 🌿ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
6. خون دلی که لعل شد، فصل چهارم.mp3
6.19M
📗کتاب صوتی قسمت 5️⃣ "زندگینامه و خاطرات رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای از دوران زندان و مبارزه با پهلوی"
☕️فنجانی چای با خدا☕️ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🖋 .................................... دستم را از میان انگشتان گرم عثمان بیرون کشیدم و به سرعت به دنبال صوفی دویدم… و صدای عثمان که میگفت:(مراقب باش صبر کن خودم برمیگردونمش..) اما نمیشد…صوفی مثل من بود..و این مسلمانِ ترسو ما را درک نمیکرد… چقدر تند گام برمیداشت:(صوفی.. صوفی.. وایستا.. )دستش را کشیدم.. عصبی فریاد زد:(چی میخواین از جون من.. دیگه چیزی ندارم.. نگام کن.. منم و این یه دست لباس..) دلم به حالش سوخت…مردن دفن شدن در خاک نیست،همین که چیزی برای از دست دادن نداشته باشی، یعنی مردی.. صوفی چقدر شبیه من بود..اسلام و خدایش، او را هم به غارت برد..و بیچاره چهل دزده بغداد که جورِ خدای مسلمانان را هم میکشیدند در بدنامی.. (صوفی..وقتی داشتن خوشبختی رو تقسیم میکرد، خدای این مسلمونا منو سرگرم بازیش کرد.. منم عین تو با یه تلنگر پودر میشم.. میبینی؟! عین هم هستیم…هر دو زخم خورده از یک چیز.. فقط بمون، خواهش میکنم..) چقدر یخ داشت چشمانش:(تو مگه مثه داداشت یا این مردک عثمان، مسلمون نیستی؟؟) سر تکان دادم:( نه.. نیستم..هیچ وقت نبودم..من طوفانِ بدون خدا رو به آرامشِ با خدا ترجیح میدم..) خندید،بلند…(چقدر مثله دانیال حرف میزنی..خواهرو برادر خوب بلدین با کلمات،آدمو خام کنید..) راست میگفت، دانیال خیلی ماهرانه کلمات را به بازی میگرفت، درست مثله زندگی من و صوفی… پس واقعا او را دیده بود… با هم برگشتیم به همان کافه ومیز… عثمان سرش پایین و فکرش مشغول! این را از متوجه نشدنِ حضورم در کنارش فهمیدم. هر دو روی صندلی های چوبی و قهوه ایمان نشستیم. و عثمان با تعجب سر بلند کرد… عذرخواهی، از صوفی انتظارِ عجیب و دور از ذهنی بود…پس بی حرف از جایش بلند شد و فنجان ها را جمع کرد: (براتون قهوه میارم..) نگاهش کردم.صورت جذابی داشت این مسلمانِ ترسو. چرا تا به حال متوجه نشده بودم؟ ذهنِ درگیرش را از چشمانش خواندم و او رفت. صوفی صدایش را جمع کرد و به سمتم خم شد:( دوستت داره؟؟) و من ماندم حیران که درباره چه کسی حرف میزند… (عثمانو میگم.. نگو نفهمیدی، چون باور نمیکنم..) نگاهش کردم:(خب من دوستشم..) اما من هیچ وقت دوستانم را دوست نداشتم. صاف نشست و ابرویی بالا انداخته (هه.به دانیال نمیخورد خواهری به سادگی تو داشته باشه…فکر میکنی واسه چی منو از اونور دنیا کشونده اینجا…فقط چون دوستشی؟؟) او چه میگفت؟؟؟؟؟؟؟ ادامه دارد… ..................................... ❣✨ ......................................... ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
☕️فنجانی چای با خدا☕️ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🖋 .................................... با انگشتانم روی میز ضرب گرفتم؛ نرم و آرام:(اشتباه میکنی..اگرم درست باشه اصلا برام مهم نیست. گفتی یه شب عروسیه دوتا از افراد داعش با هم…خب منتظرم بقیه اشو بشنوم..) دست به سینه به صندلیش تکیه داد. چند ثانیه ایی نگاهم کردم:(میدونی چقدر التماسم کرد تا حاضر شدم از ترکیه بیام اینجا؟؟) چقدر تماشای باران از پشت شیشه، حسِ ملسی داشت. (خوب کاری میکنی…هیچ وقت واسه علاقه یِ یه مسلمون ارزش قائل نشو.. عشقشون مثه کرم خاکی،زمین گیرت میکنه.اونا عروس شونو با دوستاشون شریک میشن…عین دانیال که وجودمو با همرزماش تقسیم کرد) باز دانیال…حریصانه نگاهش کردم (منتظرم تا بقیه ماجرا رو بشنوم..) عثمان رسید، با یک سینی قهوه… فنجانهای قهوه ایی رنگ را روی میز چید..من،صوفی و خودش… کاش حرفهای صوفی در مورد عثمان راست نباشد…روی صندلی سوم نشست…نگاه پر لبخندش را بی جواب رد کردم. صوفی نفسش عمیق بود:)با یه گروه از دخترها به یه منطقه ی جدید تو سوریه رفتیم…تازه تصرفش کرده بودن..به همین خاطر قرار شد مراسم عروسی دو تا از سربازا رو همونجا برگزار کنن… میدونستم شب خوبی نداریم. چون اکثرا مست بودن و باید چند برابر شبهای قبل سرویس میدادیم! مراسم شروع شد…رقص و پایکوبی و انواع غذاها…عروس و داماد رو یه مبل دونفره،درست رو خرابه های یه خونه نشستن.عاقد خطبه رو خوند.اما عروس برای گفتنِ بله،یه شرط داشت؛ و اون بریدن سر یه شیعه بود.خیلی ترسیدم.این زن، عروسِ مرگ بود. یه جوون ۲۱-۲۲ ساله رو آوردن. جلوی پای عروس به زانو درآوردنش و خواستن که به علی (ع) توهین کنه. اما خیلی کله شق و مغرور بود با صدای بلند داد زد (لبیک یا علی).خونِ همه به جوش اومد.اما من فقط لرزیدم. داماد بلند شد و چاقو رو گذاشت رو گردنش و مثه حیوون سرشو برید همه کف زدن،کِل کشیدن و عروس با وقاحت پا روی خونش گذاشت و بله رو گفت.نمیتونی حالمو درک کنی… حسِ بدیه وقتی تو اوجِ وحشت، کسی رو نداشته باشی تا بغلت کنه) و زیر لب نجوا کرد:( دانیالِ عوضی.. لعنتی..) سرش را به سمت عثمان چرخاند، عصبی و هیستیریک:(وقتی داشتن سرِ اون پسر رو میبرین،خدات کجا بود؟تو تیم داعش کف میزد و کِل میکشید؟؟ یا اینجا روبه روت نشسته بود و چایی میخورد؟؟؟ من که فکر میکنم خودش سر اون بدبختو برید..) صدای ساییده شدنِ دندانهای عثمان را رو هم دیگر می شنیدم.از زیر میز دست مشت شده روی زانویش را فشردم.داغ بود… نگاهم کرد.پلکهایش را بست…صوفی باید می ماند…و عثمان این را میدانست،پس ترسو وار ساکت ماند.. پیروزیِ پر شکست صوفی،گردنش را سمت من چرخاند:(شب وحشتناکی بود.جهنم واقعی رو تجربه کردیم،من و بقیه دخترا…صدای فریاد و درگیریِ مردها؛از پشت در اتاقها شنیده میشد… نمیفهمی چه حسِ کثیفیه،وقتی با رفتن هر مرد،منتظر بعدی باشی…بین مشتریهای اون شبم،یکیشون آشناترین نامرد زندگیم بود…برادر تو…دانیال ادامه دارد… ..................................... ❣✨ ......................................... ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🔴خوشحالى و تأسف بيجا 🔅وَمَا نِلْتَ مِنْ دُنْيَاکَ فَلاَ تُکْثِرْ بِهِ فَرَحاً، وَمَا فَاتَکَ مِنْهَا فَلاَ تَأْسَ عَلَيْهِ جَزَعاً 💠آنچه از دنيا به دست مى‏ آورى تو را خوشنود نسازد، آنچه در دنيا از دست مى‏ دهى زارى كنان تأسّف مخور. 📚 ۲۲ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🍃 ثواب کسب شده از امشب هدیه به همه شهدای در راه علم✨ ‍🌸
موضوع امشب: 📌آثار محبت به خداوند
صریح قرآن است «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم‏؛بگو: اگر خدا را دوست مى ‏داريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است. آل عمران/31»
🔹اگر انسان علاقه و محبت به خدا پیدا کند آن وقت آثاری دارد: یکی از آثار آن بخشش گناهان است،
در سوره انفال می‌فرماید: «قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ؛ به آنها كه كافر شدند بگو: «چنانچه از مخالفت باز ايستند، (و ايمان آورند،) گذشته آنها بخشوده خواهد شد. انفال/38»
🌸پیغمبر بگو اگر خدا را دوست دارید از من متابعت بکنید، خدا هم شمارا دوست دارد و گناهانتان را می‌بخشد. قاعده هم همین است. معمولا محبوب منتها درجه عنایات را در حق محبش می‌‌کند. یعنی من که خدا را دوست داشته باشم، خداوند با بالاترين درجه قدرتش به من عنایت می‌کند؛ اما عمده همین است که من خدا را دوست داشته باشم.
♻️از مهربانی حضرت حق است که به نبی اکرم صلي الله عليه و آله می‌فرماید: به اشخاصی که کافر شده‌اند و بی بند و بار شده¬اند و معصیت خدا را می‌کنند، بگو، اگر به سوی من برگشتید همه گناهانتان را می¬بخشم.
️تازه با آنها كه از همه بدترند يعني كفار اينگونه رفتار مي¬كند آنها كه درجه مشكلشان پايين تر از كفار است يعني مشركين، يا فاسقين كه حتما همه گناهانشان را بشرط توبه مي بخشد. دیگر حساب من و شما جداست به شرطی که اهل توبه و بازگشت باشیم.
سخنران:حضرت آیت الله حفظه الله🎤
🌱 ای خدا!باقی مانده غیبت امام زمان را بر ما ببخش... این ویروس منحوس را از کشور برکن.. خداوندا در این ماه مبارک طاعات مارا مورد قبول خودت کن... ما را هر روز بیشتر از پیش تشنه فرا گیری علوم دینی کن.. رهبر انقلاب اسلامی ما را سلامتی فراوان عطا کن.. روح امام و شهدا را غریق رحمت بالای خود کن... آمین😇🙏🏻 j๑ïท ➺°.•|http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
ممنون از همراهی گرمتون با امشب🙂🙏🏻 التماس دعا یا علی💕✋🏻
فَدائے‌بانـوۍدَمِشـق: پسٺ‌هاۍامروزٺقدیـم‌بھ↶ شبتـوݩ‌فـٰاطمے عشقٺوݧ‌حیـدرۍ مھـرٺوڹ‌حسݩے آرزوٺـون‌هـم‌حـرم‌اربـٰاب‌ان‌شاءالله نمـٰازشب‌و وضـویادتوݧ‌ݩـره همچݩین‌ دعـابراےسلـٰامٺےوظـھورحضـرٺ‌عشق یاعلےمدد
[السلام علیڪ یا بقیة الله...]💚✋🏻