eitaa logo
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
317 فایل
دهه هشتادےهاهم‌شهیـدخواهندشد شهیـدانـے‌میشوندامثال‌شهداے: شهید آرمان علی وردی🤍:) من |🌿 @nojavan82 برا تبـادل⇜ @tabalolat_shohaadaa80
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ ✨عمرباعزت🌿 🔹حبیب هشتاد سال داشت 🔸صحابی رسول خداص✨ 🔹از حسین بن علی ع✨ چند ده سال بزرگتر بود 🔸او خود را به امامش رساند 🔹درنگ نکرد 🔸کبر نداشت 🔹کاش مثل حبیب زندگی کنیم🙏 🔸با رندانه ترین مرگ تاریخ 🔹هشتاد سال عمر کنی 🔸زن و فرزند را ببینی 🔹از لذت شان پر شوی 🔸صحابی باشی 🔹قاری باشی 🔸مجاهدت کنی 🔹و دست آخر جای آن که مثل ابن مسعود در بستر بمیری 🔸در کنار شهید ترین شاهد تاریخ 🔹در شمار پر سلام ترین اصحاب عالم 🔻شهید شوی...!☀️🌈 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
◾️▫️◾️▫️◾️▫️◾️▫️◾️▫️◾️▫️◾️▫️ ✨یار با وفای امام 🔸از چهره‌های سرشناس و شجاع شیعه‌ کوفه‌  🔹و سخنوری فصیح و قاری قرآن بود. ❣یار باوفای امام حسین (ع) و شهید کربلا از قبیله هَمْدان است. 🔸او، پیک امام حسین (ع) در کربلا بود و در روزهای قبل از جنگ از طرف آن حضرت برای عمر بن ‌سعد پیام می‌برد. روز عاشورا نزد امام حسین (ع) آمد و مقابل آن بزرگوار ایستاد. صورت و سینه خود را سپر شمشیرها و تیرها و نیزه ‌ها قرار داد. آن‌گاه حنظله از سیّدالشهدا (ع) رخصت طلبید و پس از غلام ترکی عازم میدان شد. بیست تن از دشمن را به هلاکت رساند و سرانجام در جمع برادران شهید خود جای گرفت... ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
«حربن یزیدریاحی» 🎋حرّ از خاندان معروف عراق و از رؤسای قبایل کوفیان بود. به‌درخواست ابن زیاد، برای مبارزه باامام حسین فراخوانده شد. او به سرکردگی هزار سوار برگزیده گشت. 🍁درکربلاحر با سپاهش در منزل «قصر بنی مقاتل» یا «شراف»، راه را بر امام حسین بست و مانع از حرکت او به سوی کوفه شد. کاروان امام حسین را همراهی کرد تا به کربلا رسیدند و امام حسین در آنجا فرود آمد. 👈 حر وقتی فهمید کار جنگ با حسین بن علی جدی است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان امام حسین پیوست. توبه کنان کنار خیمه‌های امام حسین آمد و اظهار پشیمانی کرد، سپس اذن میدان طلبید. 🥀ظاهراً حر با اذن امام حسین اولین فردی است که به میدان رفت و در خطابهای مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با امام حسین توبیخ کرد. چیزی نمانده بود که سخنان او، گروهی از سربازان عمر بن سعد را تحت تأثیر قرار داده از جنگ با امام حسین منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تیرها قرار داد. نزدامام حسین بازگشت و پس از لحظاتی دوباره به میدان رفت و با رجزخوانی، به مبارزه پرداخت و به شهادت رسید.😭 👈رجزخوانی اوحاکی از شجاعت او در شمشیر زنی در دفاع ازامام حسین و حق دانستن این راه بود.(امام) حسین بن علی بر بالین حر رفت و به او گفت: توهمانگونه که مادرت نامت را «حر» گذاشته‌است، حر و آزاده‌ای، آزاد در دنیا و سعادتمنددر آخرت! «انت الحر کما سمیتک امک، و انت الحر فی الدنیا و انت الحر فی الآخرة» و دست بر چهره‌اش کشید. امام حسین با دستمالی سر حر را بست. 🍁پس از عاشورا بنی‌تمیم او را در فاصله یک مایلی از امام حسین دفن کردند، همان‌جا که امروزه به سبب وجود قبر او به «روستای حرّ» معروف است. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🔹کاروان امام حسین از مکه 🕋 به سمت کوفه خارج شده بود که ناگهان از دور دو سوار 🐎مشاهده شدند به تاخت به سمت کاروان می آمدند نزدیکتر که شدند، دوفرزند عقیله بنی هاشم بودند☺️ نزدیک کجاوه مادر رفتند و اظهار ادب کردند 💖، بعد هم خدمت دایی بزرگوارشان عرض ادب و وفاداری تا پای جان نمودند😌❤️ 🔸در طول مسیر همراه کاروان🏴 بودند تا ورود به کربلا و 🌝صبح روز دهم محرم بعد از جنگ ⚔ عمومی وبعد از آن در جنگ تن به تن بعد از شهادت تمامی اصحاب نوبت به بنی هاشم رسید😔😭 💢هنگامی که دوتن از بنی هاشم به شهادت رسیدند، مادر دو فرزندش را طلبید، زره به اندازه قد و قامت از دو بزرگوار پیدا نکردند 🔺پس بر تنشان کفن پوشاندند و شمشیر🗡 را به جای کمر بر گردن حمایل کردند ✔️ 🔺مادر آن دو را به سمت خیمه دایی برد و خود دم در خیمه ⛺️ منتظر ماند اندک مدتی ⏰ گذشت دو بزرگوار خارج شدند و عرض کردند : مادر جان، دایی فرمود بگویید مادرتان بیاید👌 👈عقیله بنی هاشم وارد خیمه شد مدتی نگذشت که اذن میدان صادر شد✅ آن دو شیر بیشه مردانه وار به سمت لشکر دشمن 👹 یورش بردند و رجز میخواندند: امیری حسین   ونعم الامیر ⭕️ بعد از مدتی پیکار و به هلاکت رساندن تعدادی کوفی جراحات شدت گرفت و ضربات کاری شد ▪️آخرین لحظات عمر مبارکشان بود که سید الشهدا را به کمک خواستند🙏 حضرت به سرعت خودشان را به مهلکه رساندند و کوفیان را عقب راندند دو عزیز خواهر را به آغوش گرفتند و به خیام رساندند.😭😭😭 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
▪️▫️◾️◽️◼️◻️ ⬛️ ✍ راه راضی‌کردن عمو را بلد بود. 💔دل مهربانش را می‌شناخت. دستش را در دست گرفت و سر خم کرد. افتاد به‌پای عمو. دست‌وپایش را بوسه‌باران کرد و یکریز التماس کرد عمو بگذارد در رکابش بجنگد.🙏😭 دل اباعبدالله در سینه به هم فشرده شد. اجازه داد. قاسم، به دل میدان زد. آن‌ها که در لشکر عمر سعد ایستاده بودند، باورشان نمی‌شد این دلاوری که این‌طور می‌خروشد و می‌جنگد و رجز می‌خواند که «بی‌تابی نکن که آدمی رفتنی است و امروز خدایی را که صاحب بهشت‌هاست، ملاقات می‌کنی» پسر حسن‌ بن علی است؛✨✨✨✨✨ نوجوان سیزده‌ساله‌ای که سی‌وپنج مرد جنگی کاربلد را از پا انداخته. باورشان نمی‌شد تا خودش به صدای رسا گفت: «من قاسم بن الحسنم، فرزند سبط پیغمبر».🌿 «فضیل عضدی» بود.😡 همان‌که فریاد زد: «خودم او را می‌کشم» و نشنید که اطرافیانش در سپاه عمر سعد، گفتند: «نرو! همین‌ها که دور و برش را گرفته و محاصره‌اش کرده‌اند، برای کشتنش کافی‌اند».😠 آمد جلوی سرباز نوجوانی که تنش از جنگ یک‌نفس خسته بود، شمشیرش را بالا برد و همین‌که قاسم ✨از روی اسب به سمتش سرچرخاند، شمشیر را فرود آورد بر فرق سرش؛ نه آن‌طور که نوجوانی را ضربت بزنند؛ که انگار بخواهند سرداری مردافکن را زمین بزنند.😭 قاسم✨ با صورت از اسب روی زمین افتاد و فریادش بلند شد: «عموجان!»✨✨ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909