☕️فنجانی چای با خدا☕️
نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🖋
....................................
#پارتبیستششم
آنقدر سرعتِ چرخیدنِ سرم به سمت دانیال زیاد بود که صدایِ مهره های یخ زده گردنم را به گوش شنیدم(چی گفتی؟)
و عثمان لیوان قهوه را به طرفم دراز کرد(بخور.. الانه که کل بدنت تَرَک برداره..دختر، تو چطوری انقدر تحملِ سرمات بالاست.از کافه تا اینجا قدم به قدم شال و کلاه به دست، پشت سرت اومدم..دریغ از یه بار لرزیدن.. ببینم نکنه ملکه برفی که میگن، خودِ تویی؟! دیگه کم کم باید ازت بترسمااا)
وقتی در بورانِ حسدهای دنیا تبدیل به آدم برفی شوی، دیگر زمستانِ زمین برایت حکمِ شومینه را دارد..
عثمان بابی خیالی از جایش بلند شد (دیگه این کمر، کمر بشو نیست.اوه اوه ببین چه قندیلیم بسته..)
چرا جواب سوال و نگاهم را نداد.
ایستادم. درست در مقابلش(دانیال کجاست؟؟ برگردیم پیش صوفی..چرا دروغ گفت؟ اما اون گفت که مرده.. گفت که خودش دانیال و کشته.. )و با گامهایی تند به سمتِ مسیرِ کافه رفتم. عثمان به دنبالم دوید و محکم دستم را کشید (صبر کن.. کجا با این عجله؟؟ صوفی رفته..).
ناگهان زیر پایم خالی شد. دست پاچه و وحشت زده، یقه ی عثمان را چنگ زدم ( کجا رفته؟؟ تو فرستادیش که بره، درسته؟ توئه عوضی داری چه به روز زندگیم میاری؟ اصلا به تو چه که من میخوام وارد این گروه بشم، هان؟ اصلا تو صوفی رو از کجا پیدا کردی؟ از کجا معلوم که همه اینا چرت و پرت نباشه؟اول میگین دانیال مرده، حالا میگی زنده ست.. توام یه مسلمونِ آشغالی.. مثه پدرم، مثه اون دوست دانیال که زندگیمو با دین و خداش آتیش زد، مثه همه مسلمونای وحشی و سادیسمی..چرا دست ازسر این زمین و آدماش برنمیدارین هان؟ازت متنف…)و سیلی محکمی که روی صورتم نشستو زبانی که بند آمد…
این اولین سیلیِ عمرم بود؛ آن هم از یک مسلمان..قبلا هم اولین کتک عمرم را از دانیال خوردم، درست بعد ازمسلمان شدنش.. چه اولین هایی را با این دین تجربه کردم..
آنقدر مغرور بودم که دست رویِ گونه ام نکشم.گونه ایی که سرمازده گیش، سیلیِ عثمان را مانندبرشهای تیغ به گیرنده های حسی ام منتقل میکرد.دست از یقیه اش کشیدم. انگار زمان قصدِ استراحت نداشت.
عثمان عصبی، دست به صورت و گردنش میکشید وکلافه دور خودش میچرخید.ومن باز اشکهایم را شمرده شمرده قورت دادم.باید میرفتم.آرام گام برداشتم. بی حس و بی هدف. این شانه ها برایِ این همه درد زیادی کوچک نبود؟دانیال یادت هست،گاهی شانه هایم را فشار میدادوبا خنده میگفتی،که با یک فشار میتوانی خوردشان کنم؟جان سخت تر ازچیزی که هستم که فکرش رامیکردی!
ناگهان درد شدیدی به شقیقه هایم هجوم آورد. تهوع به معده ام مشت زد.. ناخواسته روی زمین نشستم. فقط صدای قدمهای تند عثمان بود و زانو زدنش، درست در کنارم روی سنگ فرش پیاده رو. نفسهای داغ و پرخشمش با نیمرخ صورتم گلاویز بود. زیر بازویم را گرفت تا بلندم کنم، اما عثمان هم یک مسلمان خبیث بود و من لجبازتر از هانیه. کمکش را نمیخواستم، پس دستم را کشیدم. صدای دو رگه شده از فرطِ جدال اعصابش واضح بود ( به درک..) ایستاد. و با گامهایی محکم به راهش ادامه داد.. او هم نفرت انگیز بود، درست ماننده تمامِ هم کیشانش.. انگار تهوع و درد هم، دستم را خوانده بودند و خوب گربه رقصی میکردند، محضه نابودیم!
ادامه دارد…
.....................................
#رمانتایم
#فنجانیچایباخدا
❣✨
.........................................
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
مقابله با تهاجم فرهنگی📱💻🖥
#پارتبیستششم
#فصلاول
#نقشههایاستعماردرتهاجمفرهنگی1
..............................
نخست وزیر اسرائیل در کنگره آمریکا اعلام میدارد:(( ترویج بی بندوباری و زندگی های مادی و جنسی عواملی هستند که پخش آن ها از طریق برنامههای تلویزیونی و ماهواره ای می تواند نقش بسیار تعیین کننده در حکومت ایران داشته باشد.))
«مارتین ایندیک» متخصص سیاست خارجی، سفیر سابق آمریکا در اسرائیل و از محققان آمریکایی، درباره اسلام و خاورمیانه اخیرا اعلام کرده است:(( دیگر وقت آن نیست که دانشجویان را به خیابان بکشانیم، بلکه باید چادر را از سر زنان برداشت و از این طریق میتوان نظام اسلامی ایران را سرنگون کرد.))
«فرانتس فانون» جامعه شناس و فیلسوف فرانسوی می گوید:((هر چادری که دور انداخته میشود، افق جدیدی را که برای استعمار ممنوع بوده در برابر او می گشاید و پس از دیدن هر چهره بی حجابی، امیدهای حمله ور شدن استعمار ۱۰ برابر میشود.))
یکی از مقامات بلندپایه آمریکایی میگوید :(( هر زن چادری در کوی و برزن ایران، به منزله پرچم جمهوری اسلامی ایران است؛ لذا ما برای براندازی این نظام، باید این حجاب را سست نماییم.))
«میشل هوئلیک» نویسنده اسلام ستیز فرانسوی می گوید:(( جنگ بر ضد اسلام گرایی، با کشتن مسلمانان فایده ای ندارد؛ فقط با فاسد کردن آنها می توان به پیروزی دست یافت. پس باید به جای بمب بر سر مسلمانان دامن های کوتاه فرو بریزیم.))
«جمیز لادن» خبرنگار رادیو ملی آمریکا با خوشحالی گزارش داد:(( مردم ایران برای آزادی بیشتر فشار آوردهاند. اکنون انواعی از موسیقی که قبلاً با مخالفت شدید روبرو بود، عمومیت یافته؛ زن ها حجاب را تعدیل میکند و کد های آنان کوتاه و کوتاه تر می شود.))
عليرضا خانی، پرنیان، (قم:اسلام یاس، 1389).ص86.
ادامه دارد...
مبنع:#کتابتهاجمفرهنگی
با نگرشی بر سیره ی عملی شهدا.
نویسنده:#محمدجاننثار
✨❣
........................................
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909