هدایت شده از نجواےِ یک طلبھ |
آخر شبی یه دعای ویژه کنیم واسه کنکوری ها
فردا روزشونه:)
#حدیث_روز
🍃 امام رضا علیهالسلام:
امامت، ريشه بالنده اسلام و شاخه بلند آن است.🍃
📚 الكافی، ج۱، ص۲۰۰، ح۱
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
سوال ⁉️
وقتی که آقا امام حسین (ع) از واقعه در کربلا آگاه بودن برای چی قبول کردن در کربلا بمونن؟؟🤔
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
بـِسْــــمِّ اٰللهِ الْـرَّحْمٰـــنِ الْـرَحیـم
مراسمعزاداریدههاولمحرم۱۴۴۲
هیئت مکتب الزهرا سلام اللهعلیها
از چهار شنبه ۲۹ مـرداد ماه ۱۳۹۹
به مدت دوازده شب
سخنران|حجت الأسلام توانا نیا
مداح|کربلایی مصطفیمروانی
مکان|مجتمعفرهنگیورزشیجهانآرا
شــروع مراسم از ساعت ۲۲:۰۰
ویــــژه خواهــــران و بــــرادران
|توجه|
مراسم با رعایت تمام نکات و
پروتکل های بهداشتی صورت
خواهد گرفت .
لذا دوستان حتما از ماسک و
دستکش و زیرانداز شخصی
استفاده کنند
سلام...
اگه خاطره ای از #رفیقشهیدتون داریدکه
دررابطه بامحرم یااقاامامحسین{علیهالسلام}
داریدبرامونبفرستیدکهانشااللهازش استفاده کنیم
ویه #محرم متفاوت داشت باشیم...👇🏼
https://harfeto.timefriend.net/425846183
هدایت شده از نجواےِ یک طلبھ |
#حرف_خیلے_قشنگ...
لا تَبذِلَنَّ وُدَّكَ إذا لَم تَجِد مَوضِعا
عشقت را حرام نکن وقتے کسے را لایق آن
نمے یابے...
#علے_بن_ابے_طالب
#غررالحکم
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
#حرف_خیلے_قشنگ... لا تَبذِلَنَّ وُدَّكَ إذا لَم تَجِد مَوضِعا عشقت را حرام نکن وقتے کسے را لایق آن
[ فکرکنمبرایهمینکهبرای#دل بایدنگهبانگذاشت...🌱
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
💕امیرالمؤمنین -علیه السلام- می فرمایند: 🌸اى دانشجو همانا دانشمند را سه علامت است: 1️⃣ علم. 2️⃣ خویش
💕امام علی علیه السلام ميفرمايند :
🌸هر چه محبت داری نثار دوستت کن امّا هر چه اطمینان داری به پای او مریز.
+بچه #شیعه «نباس» اسرار زندگیشو به رفیق جون جونیش بگه…🍂
#مشتی_باش
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
☕️فنجانی چای با خدا☕️
نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🖋
....................................
#پارتبیستششم
آنقدر سرعتِ چرخیدنِ سرم به سمت دانیال زیاد بود که صدایِ مهره های یخ زده گردنم را به گوش شنیدم(چی گفتی؟)
و عثمان لیوان قهوه را به طرفم دراز کرد(بخور.. الانه که کل بدنت تَرَک برداره..دختر، تو چطوری انقدر تحملِ سرمات بالاست.از کافه تا اینجا قدم به قدم شال و کلاه به دست، پشت سرت اومدم..دریغ از یه بار لرزیدن.. ببینم نکنه ملکه برفی که میگن، خودِ تویی؟! دیگه کم کم باید ازت بترسمااا)
وقتی در بورانِ حسدهای دنیا تبدیل به آدم برفی شوی، دیگر زمستانِ زمین برایت حکمِ شومینه را دارد..
عثمان بابی خیالی از جایش بلند شد (دیگه این کمر، کمر بشو نیست.اوه اوه ببین چه قندیلیم بسته..)
چرا جواب سوال و نگاهم را نداد.
ایستادم. درست در مقابلش(دانیال کجاست؟؟ برگردیم پیش صوفی..چرا دروغ گفت؟ اما اون گفت که مرده.. گفت که خودش دانیال و کشته.. )و با گامهایی تند به سمتِ مسیرِ کافه رفتم. عثمان به دنبالم دوید و محکم دستم را کشید (صبر کن.. کجا با این عجله؟؟ صوفی رفته..).
ناگهان زیر پایم خالی شد. دست پاچه و وحشت زده، یقه ی عثمان را چنگ زدم ( کجا رفته؟؟ تو فرستادیش که بره، درسته؟ توئه عوضی داری چه به روز زندگیم میاری؟ اصلا به تو چه که من میخوام وارد این گروه بشم، هان؟ اصلا تو صوفی رو از کجا پیدا کردی؟ از کجا معلوم که همه اینا چرت و پرت نباشه؟اول میگین دانیال مرده، حالا میگی زنده ست.. توام یه مسلمونِ آشغالی.. مثه پدرم، مثه اون دوست دانیال که زندگیمو با دین و خداش آتیش زد، مثه همه مسلمونای وحشی و سادیسمی..چرا دست ازسر این زمین و آدماش برنمیدارین هان؟ازت متنف…)و سیلی محکمی که روی صورتم نشستو زبانی که بند آمد…
این اولین سیلیِ عمرم بود؛ آن هم از یک مسلمان..قبلا هم اولین کتک عمرم را از دانیال خوردم، درست بعد ازمسلمان شدنش.. چه اولین هایی را با این دین تجربه کردم..
آنقدر مغرور بودم که دست رویِ گونه ام نکشم.گونه ایی که سرمازده گیش، سیلیِ عثمان را مانندبرشهای تیغ به گیرنده های حسی ام منتقل میکرد.دست از یقیه اش کشیدم. انگار زمان قصدِ استراحت نداشت.
عثمان عصبی، دست به صورت و گردنش میکشید وکلافه دور خودش میچرخید.ومن باز اشکهایم را شمرده شمرده قورت دادم.باید میرفتم.آرام گام برداشتم. بی حس و بی هدف. این شانه ها برایِ این همه درد زیادی کوچک نبود؟دانیال یادت هست،گاهی شانه هایم را فشار میدادوبا خنده میگفتی،که با یک فشار میتوانی خوردشان کنم؟جان سخت تر ازچیزی که هستم که فکرش رامیکردی!
ناگهان درد شدیدی به شقیقه هایم هجوم آورد. تهوع به معده ام مشت زد.. ناخواسته روی زمین نشستم. فقط صدای قدمهای تند عثمان بود و زانو زدنش، درست در کنارم روی سنگ فرش پیاده رو. نفسهای داغ و پرخشمش با نیمرخ صورتم گلاویز بود. زیر بازویم را گرفت تا بلندم کنم، اما عثمان هم یک مسلمان خبیث بود و من لجبازتر از هانیه. کمکش را نمیخواستم، پس دستم را کشیدم. صدای دو رگه شده از فرطِ جدال اعصابش واضح بود ( به درک..) ایستاد. و با گامهایی محکم به راهش ادامه داد.. او هم نفرت انگیز بود، درست ماننده تمامِ هم کیشانش.. انگار تهوع و درد هم، دستم را خوانده بودند و خوب گربه رقصی میکردند، محضه نابودیم!
ادامه دارد…
.....................................
#رمانتایم
#فنجانیچایباخدا
❣✨
.........................................
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
☕️فنجانی چای با خدا☕️
نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🖋
....................................
#پارتبیستهفتم
از فرط دردمعده،محکم خودم را جمع کردم که عثمان در جایش ایستاد و به سرعت به سمتم برگشت.و من در چشم بر هم زدنی از سرمای زمین کنده شدم.محکم بازویم را در مشتش گرفته بود و به دنبال خود میکشاند. یارای مقابله نداشتم،فقط تهوع بود و درد…معده ام بهم خورد.
چند بار..و هر بار به تلافی خالی بودنش، قسمتی از زندگیم را بالا آوردم؛ تنهایی..بدبختی..بی کسی…
و عثمان هربار صبورانه، فقط سر تکان میداد از جایگاه تاسف.
دوباره به کافه رفتیم و عثمان با ظرفی از کیک و فنجانی چای مقابلم نشست:( همه اشونو میخوری…فقط معده ات مونده که بالا نیاوردیش!)
رو برگردانم به سمت شیشه ی باران خورده ایی که کنارش نشسته بودم. من از چای متنفر بودم و او، این را نمیدانست.ظرف کیک را به سمتم هل داد:(بخور..همه اشو برات تعریف میکنم..قضیه اصلا اونطور که تو فکر میکنی نیست!گفتم صوفی رفته،اما نه از آلمان. فقط رفته محل اقامتش تا استراحت کنه. من گفتم که بره. واسه امروز زیادی زیاد بود..اگه میخوای به تمام سوالات جواب بدم،اینا رو بخور..)
و من باز تسلیم شدم:( من هیچ وقت چایی نخوردم و نمیخوردم). لبخند زد. رفت و با فنجانی قهوه برگشت:( اول اینو بخور.. معدت گرم میشه.. ) با مهربانی نگاهم میکرد و من تکه تکه و جرعه جرعه کیک و قهوه به خورده معده ام میدادم و این تهوعم را بدتر و بدتر میکرد:(شروع کن.. بگو..)
با دستی زیر چانه اش ابرویی بالا انداخت:(اول تا تهشو میخوری بعد..) انگار درک نمیکرد بدی حالم را! (حوصله ی این لوسبازیارو ندارم..) ایستادم، قاطع و محکم. دست به سینه به صندلیش تکیه داد:(باشه، هرطور مایلی.. پس صبر کن تا خونه برسونمت. دیر وقته..). چقدر شرقی بود این مرده پاکستانی… گرمای داخل کافه، تهوعم را به بازی گرفته بود و این دیوانه ام میکرد. پس بی توجه به حرفهای عثمان به سرمای خیابان پناه بردم. هوا تاریک بود و خیابانها به لطف چراغها، روشن. من عاشق پیاده روی در باران بودم، تنها! و چتری که بالای سرم، صدای پچ پچ قطرات را بلندتر به گوشم برساند. عثمان آمد با چتری در دست:(حتی صبر نکردی پالتومو بردارم..)
بی حرف و آرام کنار هم قدم میزدم و چتر بالای سرم چقدر خوش صدا بود، همخوانی اش با گریه آسمان. حالا خیالم راحتتر بود، حداقل میدانستم دانیال زنده است و صوفی جایی در همین شهر به خواب رفته.
اما دلواپسی و سوال کم نبود. با چیزهایی که صوفی گفت، باید قید برادرم را میزدم چون
چون او دیگر شباهتی به خدای مهربان من نداشت و این ممکن نبود. اما امیدوارم بودم همه اینها دروغی هایی احمقانه باشد.
(سارا! وقتی فهمیدم چی تو کله اته، نمیدونستم باید چیکار کنم.. داشتم دیوونه میشدم. چند ماه پیش یه عکس از دانیال بهم داده بودی. یادته؟ واسه اینکه وقتی دارم دنبال هانیه میگرد، عکس برادرتم نشون بدم تا شاید کسی بشناسدش. همینطورم شد. به طور اتفاقی یکی از دوستان صوفی، عکس دانیال روشناخت. با کلی اصرار تونستم راضیش کنم تا شماره ی تلفن صوفی رو بهم بده. وقتی با صوفی تماس گرفتم حتی حاضر نبود باهام حرف بزنه. دو هفته طول کشید تا تونستم راضیش کنم بیاد اینجا. اولش منم مطمئن نبودم که راست گفته باشه، اما وقتی عکسا و فیلمهای خودشو دانیال رو نشونم داد، باور کردم. هیچ نقشه ای در کار نیست… فردا صوفی میاد تا بقیه ی نگفته هاشو بگه..) مکث کرد:)همه مسلمونها هم بد نیستند، سارا.. یه روز اینو میفهمی.. فقط امیدوارم اون روز واسه زندگی، دیر نشده باشه..)چند قدم بیشتر به خانه نمانده بود.. مِن مِن کرد:(بابت سیلی، متاسفم..) رو به رویم ایستاد. چشمانش چه رنگی بود؟ هر چه بود در آن تاریکی، تیره تر نشان میداد. صدایش آرام و سرسخت شد:( دیگه هیچ وقت نگو ازت متنفرم..)
انگار حرفهای صوفی در مورد عثمان، درست بود!!
ادامه دارد…
.....................................
#رمانتایم
#فنجانیچایباخدا
❣✨
.........................................
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
استوری محرم
#محرم
#استوری
❣✨
................................
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🔹 #نفاق یعنی...
هم امضاء کری را تضمین بدانی..
هم مصدق را قهرمان ملی...
🔸اگر #کودتای_28_مرداد برای مردم درست تبیین و تشریح شده بود مردم ایران تا هزار سال دیگر هم به آمریکا و انگلیس نگاه هم نمی کردند چه رسد به اینکه با آنها مذاکره کنند...
#جریان_تحریف وابسته به آژانسهای اطلاعاتی غرب با همراهی نفوذیها، همواره مخالف بیان واقعیت ها درباره کودتا هستند...
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
#معرفی_فیلم
#ابو_زینب
فیلم سینمایی «ابوزینب» به ماجرای مقاومت یک خانواده لبنانی در سالهای اشغال این کشور به دست نیروهای رژیم صهیونیستی میپردازد. این فیلم روایتگر ایثار و فداکاری مادر خانوادهای است که با تحمل رنجهای فراوان، رازی را در سینه نهفته دارد.
لینک مشاهده :
https://ammaryar.ir/product/%d8%a7%d8%a8%d9%88%d8%b2%db%8c%d9%86%d8%a8/
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
7. خون دلی که لعل شد، فصل پنج.mp3
5.43M
📗کتاب صوتی
#خون_دلی_که_لعل_شد
قسمت 6️⃣
"زندگینامه و خاطرات رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای از دوران زندان و مبارزه با پهلوی"
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من که مردم کرببلاتو نشون بده ...(:
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
#نهج_البلاغه
#تربیت_نسل
✨وَتَطْمَعُ ـ وَأَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِي النَّعِيمِ، تَمْنَعُهُ الضَّعِيفَ وَالاَْرْمَلَةَ ـ أَنْ يُوجِبَ لَکَ ثَوَابَ الْمُتَصَدِّقِينَ؟
💠«تو طمع دارى که ثواب انفاق کنندگان را خداوند براى تو قرار دهد در صورتى که در زندگى پر نعمت و ناز قرار دارى و مستمندان و بيوه زنان را از آن باز مى دارى»
📚 #نامه ۲۱
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
shab_10_moharam_1398_(05).mp3
4.31M
🔺چقدرروبه روم طولش دادن
🔊 #مصطفیمروانی |شورمقتلی
#رزقشبانه🌙
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🍁این محرم هیچ فرقی با محرم های قبل نداره که هیج، اگر #زرنگ باشی با این دل شکسته و بغض دلتنگی که داری،شاید امسال بتونی امضا #عاقبت_به_خیری رو بگیری از امام حسین ع...
شاید امسال بین تنهایی زانو بغل کردن هات و غریبونه اشک ریختن هات جلو اسمت نوشتن: #شهید💔😊
+امام حسین ع خریدار دل شکسته هست!
#ما_ملت_امام_حسینیم ❤️
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
#حدیث_روز
🍃امام على عليهالسلام:
آنكه كينه را كنار بگذارد، قلب و ذهنش آرامش مى يابد.🍃
📚 غرر الحكم، ح۸۵۸۴
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
[می شه برا بهتر شدن حال یه عزیزی نفری یه صلوات برای سلامتی آقا امام زمان (عج) بفرستید؟؟✨]
⭕️ هیئت در مکان سقفدار ممنوع!
♦️ درسته ما باید تابع دستورات ستاد ملّی کرونا عمل کنیم، ولی لطفا از فرهنگ قانونمداری مذهبیها هم سو استفاده نشه...
👈هواپیما سقف نداره؟ یا الان ملّت با فاصله نشستن کنار هم؟!
#ماملتامامحسینیم🏴
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909