هدایت شده از کانال ثامن شهرستان نکا
🇮🇷
#رزمایش_ثامن_بیست_پنجم
📝#صرفا_جهت_اطلاع |
🍃🌹🍃
❌ دیشب یزید مسلک ها مدافع امنیت رو غریب گیر آوردن، سر صبر و با زجر به #شهادت رسوندن...
همه کسانی که این بیرون نشستن و براشون کف زدن یا از سر ملامت سر تکون دادن هم در ریختن خون این شهدا شریک هستید.
🗣آرمــا⅛
#ثامن_نکا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ لحظه تلخ اطلاع فرزندان #شهید شهرکی از #شهادت پدر و مادرشان 😔
🔹 ریحانه و رضا دوفرزند بجا مانده از شهید علیرضا شهرکی هستند.
🔹 او رئیس پلیس آگاهی انتظامی شهرستان سراوان بود که صبح امروز به همراه همسرش در یک اقدام کور مسلحانه در یکی از خیابان های این شهرستان مورد هدف گلوله قرار میگیرد و در این حادثه هر دو به فیض شهادت می رسند.
🔹 از این شهیدان والامقام یک دختر ۱۶ ساله و یک پسر۱۵ ساله به جا مانده است.
#عند_ربهم_یرزقون
ماجرای شنیدنی حر خراسان معروف به "مَندلی طلا"
محمدعلیِ پورعلی جوان زیبارویی بود که به خاطر طلائی رنگ بودن موهایش در روستای گُراخک شاندیز، به "مندلیطلا" معروف بود.
تا قبل از #شهادت در روستا اقدام به تولید و پخش مشروبات الکلی میکرد، تا اینکه توسط کمیته انقلاب اسلامی دستگیر و پس از محاکمه به شلاق محکوم شد.
او را جلوی مسجد روستا و در برابر مردم، شلاق زدند.
بعد از اجرای حد، پدر پیرش به او گفت: خیر نبینی که آبروی منو بردی و از نمازِ تو مسجد محرومم کردی.
بعدها به یکی از دوستانش گفته بود: از حرف پدرم خیلی تکان خوردم و دلم خیلی شکست. هنگامی که زیر بغلم را گرفته بودند و از روی چهارپایه پایین میآوردند، رو به مسجد کردم و از خدا طلب بخشش کردم. بعد از چند روز هم دلم هوای جبهه کرد. به اباعبدالله(ع) متوسل شدم و تصمیم گرفتم به جبهه برم.
اهالی روستا میگویند: *مندلی طلا* عزم جبهه کرده بود اما بسیج روستا بهخاطر سابقه خرابش، ثبتنامش نکرد. از پایگاه بسیج شاندیز و اَبَرده هم اقدام کرد، آنها هم ثبتنامش نکردند.
دوست *مندلیطلا* که از بسیجیان روستای زُشک است، او را از طریق پایگاه بسیج روستای زشک ثبت نام کرده و او را به آموزش جبهه اعزام کرد.
وی میگوید: مندلیطلا بعد از طی دوران آموزش و هنگام اعزام به جبهه به من گفت: من بیست و هفت روز دیگه شهید میشوم و بدنم بیست روز توی بیابان میماند. وقتی بعد از چهل و هفت روز جنازهام را به روستا آوردند، توی همان نقطهای که شلاقم زدند، بدنم را بگذارید و پدرم را بالای سرم بیارید، بگویید پدرم کنار سرم بایستد و جلوی مردم حلالم کند و بگوید: *مندلیطلا توبه کرد تا هم خودش خدایی بشه و هم مایهٔ آبروی پدرش بشه.*
دقیقاً چهل و هفت روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا میآورند و تشییع میکنند.
مردم روستا میگویند: با اینکه پیکر این شهید بیست روز توی بیابان مانده بود، در فضای مسیر تشییع جنازه بوی عطر عجیبی پیچیده بود.
*پدر شهید* میگوید: *مندلی من* زمانی که میخواست به جبهه بره، برای خدافظی پیش من اومد و یکساعت دست و صورتمو میبوسید، اما من حاضر نشدم صورتشو ببوسم و الآن تو حسرت یک بوسهشَم.
من هیچوقت فکر نمیکردم که مندلی من یک روزی طلا بشه. جنازه پسرم بوی خیلی خوشی میداد.
تمام اهالی روستای گُراخک در تشییع پیکر این *شهید تواب* شرکت کرده بودند. الآن هم قدیمیهای روستا گواهی میدهند که تمام کوچهٔ مسیر تشییع را بوی عطر خوشی فرا گرفته بود و تا مدتها این عطر را حس میکردند.
*تاریخ تولد: ١۳۴٧/٠١/٠٢*
*تاریخ شهادت: ١٣۶۵/٠۴/١٢*
#شهید_محمد_علی_پور_علی
پایگاه مقاومت راهیان کربلا