روایت عجیب نویسنده کتاب خاطرات شهید زنگی آبادی
🌷 2⃣ قسمت دوم🌷
✍ حیرت زده شده بودم. او چه کسی است که ذهن من را می خواند؟!!
شما؟
من زنگی آبادی هستم.🌷
ببخشید. کی؟!😳
یونس زنگی آبادی😍.
خشکم زده بود. سریع گوشی را گذاشتم. با چشمانی از حدقه در آمده به پنجره خیره شده بودم. زل زده بودم به دو چشم که در میان تاریکی هویدا شده بود. دو چشم پر فروغ و مهربان در طرح محوی از یک سر. دو چشم پر از لطافت و لبخند. حسی که داشتم حیرت بود نه ترس. فضا بسیار دوستانه بود.
دوباره زنگ تلفن به صدا در آمد. بی اختیار گوشی را برداشتم. من خوابم یا بیدار؟
دوباره همان صدا بود. سر تا پا گوش شده بودم.
من برای ترساندنت نیامده ام. بلکه برای ادای حقی که بر ذمه توست آمدم.
هر عباسی یک حسین دارد و هر حسینی یک زینب و هر زینبی، شمشیری است در نیام که باید برآید.
من این شمشیر را در دست تو می گذارم. زیرا از خدا خواستم که یک بار چون عباس شوم و یک بار چون حسین. به وقت عباس شدن بی دست شدم و به وقت حسین شدن بی سر.😭 مرا از پاهایم شناختند. این ها را می دانی......خوانده ای ...
یعنی من انتخاب شده ام؟
ما خود را تحمیل نمی کنیم. بلکه در دل ها جا می کنیم.
باید چه کنم؟
حق را ادا کن .حق این اثر آن است که مرا طوری در یادها برانگیزد که در قیامت برانگیخته می شوم. کامل، نه شرحه شرحه، آن طور که در دنیا شدم. اگر حسین را سر بریدند و عباس را دست، آنان قیامت نه با سر و دست بریده که با اندام کامل خویش برانگیخته خواهند شد و من نیز که مرید آنان بوده ام، چنینم. پس تو خاطرات مرا که چون جسم دنیایی ام شرحه شرحه است، همچون جسمی که در قیامت برانگیخته می شود، به اندام کن. با سر و دست . بخواهی می توانی .
می خواهم. پس حتماً می توانم.
مرا نه ناظر خود، که خواننده ای فرض کن که با کلمه به کلمه تو پیش می آید. به هر جمله ات قد می کشد. اگر کتاب تو جسم باشد، من روح آنم .
من مفتخرم .
از تعارف کم کن.
حرف دلم را زدم .
برای آن که به مکان مسلط شوی ،به روستای زنگی آباد برو ...
آیا ارتباط یک طرفه است ؟
همین طور تلفنی ؟
تو اراده کن من می آیم. به هر صورتی که بخواهم. من اذن از خدا دارم . من برای زینب شدن اجازه گرفته ام.
ناگهان تلفن شروع کرد به...........
پایان قسمت دوم داستان
ادامه در قسمت بعدی ...
#شهید_حاج_یونس_زنگی_آبادی
#روایت_خاکریزها
هدایت شده از روشنگری ۱
12.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گلایه شهید سید حسن نصرالله از ایران...
آخرین سخنرانی سید😔
فقط اونجا که سید گفت هر چه صبر کردیم دوستانمان آماده نشدند...
شرمنده ایم سید😔
انقدر «زمان مناسب مکان مناسب زمان مناسب مکان مناسب» کردیم تا شما رو ترور کردن بعد دوستان تون اماده شدن... 💔
تازه تو تلویزیون در پخش زنده گفتگو با مردم گفتن مجبور شدیم بزنیم وگرنه ما که تنش زا نیستیم!! ما که دعوا نداریم!!
از این شرم اگر بمیریم روا نیست؟ با قاتلان شما دعوا ندارند سید... با قاتل حاج قاسم هم که دعوا ندارند هیچ... دعوا پیشکش... تازه قرار مذاکره هم گذاشته اند!
خیلی شرمساریم سید خیلی...
خیلی زور زدیم که مردم مان درست انتخاب کنند. اما زور حرف های کوچه بازاری بعضی ها در مناظرات، به تلاش های ما چربید..
به کانال روشنگری باکلیپهای مستند و معتبرباارسال کم بپیوندید👇
@Roshangaree1
🔹یاد آوری مراسم شب شعر و خاطره دفاع مقدس و مقاومت
🔹بمناسبت سالگرد شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی و دهه مقاومت با حضور راوی جبهه مقاومت و کارشناس مسائل غرب آسیا جناب
#دکتر_حسن_شمشادی و شاعر آئینی
#جناب_احمد_بابایی
برگزار می گردد.
🌷زمان :سه شنبه 403/10/18 ساعت 18
🌷مکان : فرهنگسرای امام علی (ع) شهر اندیشه
🔹ستاد گرامیداشت دهه مقاومت شهر اندیشه
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 حاج آقا شست و پهن کرد رو طناب 😂😂
.
⭕️ نطق بی سابقه رئیس مجلس عراق خطاب به نتانیاهو :
ای حرامزاده! ما را تهدید میکنی ؟! ما ملتی هستیم که شهادت را افتخار و عزت میدانیم
محمود المشهدانی رئیس مجلس عراق :
🔸فلانی میگوید که "در آتش بازی میکنید و میترسم که شما را بسوزاند." و من به او میگویم: ای حرامزاده! این راه ماست ! ما را به مرگ تهدید میکنی ؟!
🔸ما ملتی هستیم که شهادت را افتخار و عزت میدانیم.
🔸ما مردمی هستیم که عاشق شهادتیم و به آن ارج مینهیم.
┄┅═✧☫✧●زاغ سفید●
🍃معرفی کتاب :
✅وقتی خوابم تعبیر شد.
✅خاطرات آزاده جانباز شهاب رضایی مفرد
✅در ثواب نشر شریک باشد .
#شهدای_گمنام
#جنوب_غرب_استان_تهران
#شهریار
🔹حجاب در وصیت نامه شهدا
🌹شهید سعید سوهانی:
... و ای خواهران (مخصوصا خواهر خودم)، بدانید که وصیت تمام شهیدان این است: «خواهران حجاب تو کوبندهتر از خون من است.» و ای خواهرانم، شما در سنگر حجاب به ما امید دادید و ما را راهنمایی کردید و درس شهادت و شهامت دادید و با روحیه دادن شما ما به این راه پرافتخار نائل آمدیم. پس حجابتان را حفظ کنید و تحصیل علم و شناخت در راه خدا را پیدا کنید.
#وصیت_نامه
#حجاب_وصیت_شهدا
#روایت_خاکریزها
با سلام و احترام؛
لطفا در صورت تمایل، از طریق لینک زیر به کانال اطلاع رسانی مسجد الزهرا سلام الله علیها خیابان شهید مطهری کرج بپیوندید.
https://eitaa.com/mz1705
مقام معظم رهبری ؛
شب های عملیات کربلای پنج شب های قدر انقلاب اسلامی است .
۱۹ دیماه
سالروز عملیات حماسه آفرین
#کربلای_پنج
گرامی باد
#حفظ_آثار_و_نشرارزشهای_دفاع_مقدس
#جنوب_غرب_استان_تهران
روایت عجیب نویسنده کتاب خاطرات شهید زنگی آبادی
🌷 3⃣ قسمت سوم🌷
✍تو اراده کن من می آیم. به هر صورتی که بخواهم. من اذن از خدا دارم . منبرای زینب شدن اجازه گرفته ام.
ناگهان تلفن شروع کرد به بوق ممتد زدن. گوشی را گذاشتم. حجمی از سوالات به من حمله ور شد. یعنی خواب می دیدم؟ واقعاً او سردار شهید، حاج یونس زنگی آبادی بود؟ درباره این واقعیت با چه کسانی مشورت کنم؟ چه کسی باور می کند شهید با من تماس تلفنی داشته است؟ چه کسی باور می کند خیره شدن من به دو چشم مهربان و خندان را؟ به هرکسی توضیح دهم باید برایش قسم جلاله بخورم. آخر باور کردنی نیست. باید اولین کاری که می کنم از مخابرات پیگیر تماس شوم.
تمام شب واقعه را مرور می کردم. صبح اولین کاری که کردم پیگیر تماس شدم. حتی در حوالی آن ساعت هیچ تماسی ثبت نشده بود.🙄! از طرفی 25 مرتبه زنگ خوردن گوشی اتفاقی غیرممکن
بود. از نظر قانونی اگر زیر 25 مرتبه تماسی گرفته شود و پاسخ ندهیم. گوشی اشغال شده و قطع می شود.
❤️عقل و عشق حکم می کرد به اتفاقات آن شب اعتماد کنم. فصول کتاب در حال تکمیل است. با اتوبوس راهی روستای زنگی آباد شدم. روستایی در 20 کیلومتری کرمان. در جاده زرند. به روستا که رسیدم یک لحظه دوباره شک شیطانی به سراغم آمد.👻
این چه کاری ست که من کردم. شاید خیال بوده شاید..... هنوز شاید ها کامل نشده بود که دوچرخه سواری جلوی من ایستاد.
سلام علیکم. آقای صفایی؟☺
علیکم سلام. بله. شما؟😐
چشمانش پر از اشک شد😭 و گفت: من مرتضی هستم. برادر شهید حاج یونس زنگی آبادی. از دوچرخه پیاده شد و من را در آغوش کشید و گفت: بفرمایید برویم منزل. شما مهمان حاج یونس هستید. قدمتان سر چشم. دیشب حاج یونس به خوابم آمد و گفت:.........
پایان قسمت سوم داستان ۳
ادامه در قسمت بعدی
#روایت_خاکریزها
20.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گوشه ای از مراسم شب شعر و خاطره دفاع مقدس و مقاومت در شب عملیات حماسه آفرین کربلای پنج با حضور پیشکسوتان دفاع مقدس ، خانواده معظم شهدا ،جانبازان و آزادگان سرافراز در محل فرهنگسرای امام علی ع شهر اندیشه برگزار گردید .
خبر تکمیل خواهد شد.
#روایت_خاکریزها