eitaa logo
به یاد شهیدان 🇵🇸
91 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
436 ویدیو
17 فایل
.. تنها راه رسیدن به خدا #شهادت است🪴 ➕سریعترین راه ➕مطمئن‌ترین راه ➕بهتـــــــــرین راه ➕زیبــــــــا ترین راه ✍🏻اینجا مطالب شهدایی داریم❤️ ✅راه ارتباطی : @AMIR19584 ناشناس 👇🏻 https://daigo.ir/secret/31363054429
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز بسیاری از جوانان با انگیزه ی بالا و ایمان باورنکردنی، به دنبال آنند که زندگی خانواده و راحتی خود بگذرند و با عشق به جهاد و دفاع از ارزشها با دشمن مبارزه کنند که باید قدر این رویشهای جدید و ارزشمند را دانست. ✅ (مقام معظم رهبری) ❤️خواهر شهید الیاسی از وصیت برادرش گفت: سه وصیت داشت 🌱 اول گفت پیرو خط رهبری باشید. 🌱دومین حرفش این بود که امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنیم و 🌱سومین حرفش درباره حجاب بود، خیلی به حجاب اعتقاد داشت خودش هم هیچ وقت لباس نامناسب نپوشید. همیشه تیپ مردانه می زد و می گفت مردان هم مثل زنان باید حجاب داشته باشند. 🌷سالروزشهادت 🌷 تولد : 1373/12/18کرج شهادت : 1397/06/18حلب مزار: البرز - چهارباغ - بهشت رقیه (س) 🌷💫 🕊🌱 @shohada15
⭐️ 🌹🕊 شهید مصطفی صدرزاده اگر می خواهید کارتان برکت ⛲️ پیدا کند، به خانوادہ شهدا سر بزنید، زندگینامه شهدا 🌺🍃 را بخوانید سعی کنید در روحیهٔ خود، شهادت طلبی را پرورش دهید @shohada15
📚 تو شهید نمی شوی ⭐️ 🌹🕊 شهید محمودرضا بیضایی 🌀 به روایت: برادر شهید ✍🏻 نویسنده: احمدرضا بیضایی 🏡 نشر: دفتر نشر معارف 📖 ۱۵۱ صفحه کتاب پر است از فراز و فرودهای زندگیِ با برکت شهید. کودکی و نوجوانی، مسجد و مدرسه تا دانشگاه و پادگان، تبریز تا تهران و از تهران تا شام. 🌸🌼 قطعهٔ کوتاه کتاب: آن روز که با بچّه های بسیج محله شان رفتیم پادگان، اسلحه «ام ۱۶» و «کلاشینکف» را تدریس 👨🏻‍🏫 کرد. بعد از کلاس از من پرسید: «تدریسم چطور بود؟» گفتم: «خیلی تپق زدی. روان صحبت نمی کنی.» گفت: «باورت می شود من تا حالا فارسی تدریس نکرده بودم؟ فارسیِ این چیزهایی که همیشه به عربی می گویم پیدا نمی کردم بگویم.» 😲 گفتم: «مگر به عربی تدریس می کنی؟» گفت: « [سلیمانی] گفته هر کس مترجم با خودش می برد سر کلاس، اصلاً کلاس نرود.» با نیروهای مقاومت ✊🏻 کار کرده بود و عربی را کمی از آنها و کمی هم از یکی از دوستان خوزستانی اش که عربی تدریس می کرد، یاد، گرفته بود ... @shohada15
⭐️ 🌹🕊 شهید علی جمشیدی 🌀 به روایت: خواهر شهید علی دانشجو بود و تصمیم داشتیم برایش زن بگیریم. خواهرم که رفته بود کربلا برای علی به عنوان سوغاتی یک پارچه چادر عروس آورده بود. وقتی خواست بدهد او را آرام کشید کنار و گفت: من برای همه سوغاتی خریدم اما برای تو فرق دارد. پارچه چادر عروس خریدم، یک انگشتر هم داریم. هر کسی را در نظر داری فقط به ما بگو، می‌رویم خواستگاری💐. علی تا شنید فرار کرد و گفت: من تا نروم سوریه و بیایم، راضی به ازدواج نمی شوم. اتفاقاً ما خواهرها تصمیم گرفتیم این دفعه که برگشت برویم برای او خواستگاری و مقدماتش را هم آماده کردیم. لحظه شماری می کردیم تا برگردد و داماد شود اما او برنگشت 😭 ✅ در کارش عاشق گمنامی 🪷 بود حتی امضایی که میزد زیرش می نوشت شهید گمنام @shohada15
⭐️ 🌹🕊 شهید عباس دانشگر 🌀به روایت: مادر شهید عباس من برای مردن حیف بود. او باید شهید می شد. این اواخر فوق العاده شده بود؛ نماز خواندنش را خیلی دوست داشتم، خیلی زیبا نماز می خواند. با نگاه کردن به او هنگام نماز آرامش می گرفتم. یقین داشتیم عباس شهید می شود. وقتی پسرم به سوریه رفت، از خدا خواستم اگر عاقبت به خیری بچه ام در شهادت 🦋 است، شهید و اگر در ماندن و خدمت کردن است بماند. عباسم از من خواسته بود برای شهادتش دعا کنم. هنگام دفن کردن پیکرش، به او گفتم: شیرم حلالت مادر! 🥺 ازت راضیم. سربلندم کردی @shohada15
⭐️ 🌹🕊 شهید حمید سیاهکالی مرادی 🌀به روایت: همسر شهید شب آخر به همسرم گفتم: نمیدونم زمان عملیات چه شبی هست؛ اما بشین تا برات حنا ببندم روی مبل نشست و موها، محاسن و پاهاشو حنا بستم. تا صبح خوابم نمیبرد و به همسرم که خوابیده بود، نگاه میکردم. صبح صبحانه آماده کردم و وقت رفتن سه بار در کوچه به پشت سرش نگاه کرد، چهره خندانش رو هیچوقت فراموش نمیکنم... روش نمیشد پیش دوستاش بگه دوستت دارم گفت من بهت میگم یادت باشه تو هم یادت بیفته که دوست دارم. موقع اعزام از پله ها پایین میرفت و هی میگفت: یادت باشه 👋🏻 📚 یادت باشه @shohada15
🌙 ⭐️ 🌹🕊 شهید علی عسکری شهید بزرگواری که وعده شهادت خود را از امام حسین (ع) دریافت کرده بود و سرانجام در روز تولدش به شهادت 🦋 رسید. علی آقا در سوریه فعالیت های گوناگونی برای مردم مظلوم آن دیار انجام داد؛ هم خدمات فنی و مهندسی که در آن مهارت داشت، هم در امداد رسانی به مجروحان و آوارگان سوری و اسکان دادن آنها و رساندن مایحتاج و مواد غذایی، بسیار کوشش کرد، و هم با قلبی اندوهگین به غسل و کفن و دفن شهدا⚘️پرداخت. در این مدت در سوریه خواب و آرامش نداشت و با تمام توان می کوشید ✊🏻 برادر شهید چنین نقل می کند: صبح روزی که می خواست به سوریه اعزام شود، به مادر گفت: وعده نهایی به من داده شده 😇، امام حسین (ع) دیشب در خواب به من وعده جهاد و شهادت داده اند. 🥹 همهٔ کارها و حساب و کتاب هایش را انجام داد و تنها یک فیش حج تمتع داشت که به مادر و پدر داد و راهی سوریه شد. @shohada15
⭐️ 🌹🕊 شهید مجید قربانخانی تیکه کلامش این بود: خدا بزرگه میرسونه... یه نیسان داشت که با اون روزیشو در میاورد. پشتِ دخلِ نون بربری هم می رفت تا اگه مستمندی رو‌ میشناسه نون مجانی بهش بده... عجیب دست و دلباز بود و اگه مستمندی رو میدید هر چی داشت بهش میبخشید، فکر نمی کرد شاید یه ساعت بعد خودش بهش نیاز پیدا کنه گاهی یه روز کلی با نیسانش کار میکرد اما روز بعد پول بنزینشو از من میگرفت! ته و توی کارشو درمیاوردم و می فهمیدم کل پولو بخشیده... @shohada15
⭐️ 🌹🕊 شهید مرتضی کریمی 🌀به روایت: همرزم شهید به شوخی به آقا مرتضی گفتم: این ریش ها را بزن. گفت: «این ریش ها جان می دهد که با خون خضاب شود. من خیلی دوست دارم مثل حضرت علی اکبر اربا اربا 🍃 شوم». گفتیم: هیچ کسی با گلوله اربا اربا نمی شود. پیش از عملیات به ما بازو بند ندادند. در عملیات نیز محاصره کامل و مهماتمان هم تمام شد. زینبیون و فاطمیون عقب کشیده بودند... مجروحین را گذاشتیم در ماشین که ناگهان صدایی آمد 😰 گفتم: چی شد؟ گفتند مرتضی پرید. (موشک به تویوتا خورده بود) دیدم کنار تویوتا سرش یکجا و تنش یک جای دیگر افتاده است. همانطور که گفته بود دوست دارم علی اکبری 🥺 شهید شوم، شهید شد.💔 @shohada15
⭐️ 🌹🕊 شهید علی سعد 🌀به روایت: همسر شهید علی حافظ کل قرآن بود ☺️ و هیچ کسی از این مسأله تا زمان شهادت او اطلاع نداشت، بنده هم به صورت بسیاری اتفاقی متوجه آن شدم. علی طبق عهده و عادتی که داشت هر شب قبل از خواب یک جزء قرآن باید تلاوت می کرد و بعد می خوابید و زمان بیداری برای نماز شب او نیز بین سه و نیم تا چهار شب بود. زمانی که از طرف ایثارگران یگان سپاه به منزل ما آمده و خبر بازگشت پیکر علی را به ما گفتند، به یاد خواسته علی افتادم که گفت «اگر من یک روز شهید⚘️شدم و پیکرم را آوردند، دوست ندارم جیغ و داد کنی و گریه و زاری راه بیندازی که همکارانم صدای شما را بشنوند» @shohada15
⭐️ 🌹🕊 شهید محسن حیدری اعتقاد داشت اذان که می گویند باید آماده نماز باشی. به نماز اول وقت خیلی اهمیت می‌داد. عادت داشت اول، نمازش را بخواند. با کسی تعارف نداشت 🖐🏻، در میهمانی ها اول نمازش را می خواند بعد سر سفره می آمد. قرآن هم زیاد می خواند، هربار چند آیه و بعد بر آن تأمل می کرد. خیلی اهل محبت به همسر و فرزند بود. ☺️ توجه خاصی به دخترش داشت. خیلی با او بازی می کرد، به روحیات و به خواسته هایش توجه داشت، نوازشش می کرد. همراه خود به مسجد می برد ولی این دوره طولانی نبود 🥺. خیلی شوخ طبع بود. بعضی از حرف های جدی را هم به شوخی می زد. نشاط مجلس بود 💪🏻، طوری که وقتی نبود جای خالی اش حس می شد. با این حال اهل لغو نبود. شوخی هایش هم حساب شده بود. @shohada15
❤️‍🔥مجید یک نیسان داشت که با آن کار می‌کرد و روزی‌اش را در می‌آورد. پشت دخل نان بربری هم تنها به این دلیل می‌رفت تا اگر مستمندی را می‌شناسد، نان مجانی به دستش بدهد. آقا مجید از آن دست بچه‌های جنوب شهری لوطی مسلکی بود که دست خیرش زبانزد است. مجید بچه زبر و زرنگی بود و درآمد خوبی داشت. غیر از نیسان، یک زانتیا هم برای سواری خودش داشت. اما عجیب دست و دلباز بود و اگر مستمندی را می‌دید، هرچه داشت به او می‌بخشید. فکر هم نمی‌کرد که شاید یک ساعت بعد خودش به آن پول نیاز پیدا کند. گاهی طی یک روز کلی با نیسانش کار می‌کرد، اما روز بعد پول بنزینش را از من می‌گرفت! ته توی کارش را که درمی آوردی می‌فهمیدی کل درآمد روز قبلش را بخشیده است. واقعاً دل بزرگی داشت، تکه کلامش این بود که «خدا بزرگ است می‌رساند.» 💔به یاد شهید مدافع حرم مجید قربانخانی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌به کانال بپیوندید 👇 @shohada15