4.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آهایکوهِغِیرَتصدامونوداری؟
هَوامونخرابه....💔
#سردا_دلها
#خاطرات_شهید
#بچه_های_امام_زمانی
#معجزه_میکنه_برات
نیمه شب باز هوایت زد به سرم😭
@Shohada27.
4.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آهایکوهِغِیرَتصدامونوداری؟
هَوامونخرابه....💔
#سردا_دلها
#خاطرات_شهید
#بچه_های_امام_زمانی
#معجزه_میکنه_برات
نیمه شب باز هوایت زد به سرم😭
@Shohada27.
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد🌷
🎥 خضوع فرمانده عالی رتبه ایران در برابر یک سرباز!
🔺حقیقتا که شهادت هنر مردان خدا بود
#حاج_قاسم
#سردا_دلها
#مرد_میدان
#خاطرات_شهید
#شهداییم
#روایتےازتو
@Shohada27
#خاطرات_شـهید
خانواده شهید مغنیه به یک مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه الغبیری بود.
همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت حضرت رسول ص دور هم جمع بودند.از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه صحبتی کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامه هایی دارند .همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید
به جهاد مغنیه..
جهاد فقط گفت: طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده میگویم!...همه شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند. بعضی ها میگفتند کارش را آماده نکرده است!
وسط خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید.درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای تسلیت آمده بودند!!...
طرح جهاد، شهادت بود.
✍به روایت مادربزرگ شهید
🌷شهید_جهاد_مغنیه
┄┅┅❅@shohada27 ❅┅┅┄
#خاطرات_شهید📚
عاشق این بود که کار را ساکت و آرام انجام بدهد
احساس میکرد بیش تر به دلش می چسبد و بیش تر برایش محسوب بود چون در دفتر #خدا ثبت میشد که
فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَه خَیراً یَرَه..
#اللهمعجللولیکالفرج❤️
#شهید_عبدالله_میثمی🌱
#خاطرات_شهید📚
هميشه می گفت:
"ما هيچ وقت از لطف و عنايت اهل بيت، خصوصاً آقا امام رضا عليه السلام بی نياز نيستيم..."
هواپيمای سوخو را حاج احمد وارد نيروی هوايی سپاه كرد مراسم افتتاحيهاش را همه انتظار داشتيم در تهران باشد،
ولی سردار گفت: ميخوام مراسم افتتاحيه توی مشهد باشه...
پايگاه هوايی مشهد كوچیك بود كفاف چنين برنامهای رو نميداد بعضيها همين را به سردار گفتند؛ ولی سردار اصرار داشت مراسم توی مشهد باشه با برج مراقبت هماهنگيهای لازم شده بود خلبان، بر فراز آسمان، هواپيما را چند دور، دور حرم حضرت علی بن موسی الرضا سلام الله عليه طواف داد اين را سردار ازش خواسته بود خيلي ها تازه دليل اصرار سردار را فهميده بودند خدا رحمتش كند؛ هميشه ميگفت: "ما هيچ وقت از لطف و عنايت اهل بيت، خصوصاً آقا امام رضا عليه السلام بی نياز نيستيم..."
#شهید_حاج_احمد_کاظمی🌷
@shohada27
#خاطرات_شهید📔
از دانشگاه اومد خونه خیلی خسته بود پرسیدم چی شده؟!
خندید و گفت: تهران ماشین سوار شدم که بیام قم راننده وسط اتوبان صدای موسیقیشو برد بالا تحمل کردم و چیزی نگفتم تا اینکه دیگه صدای زن رو داشت پخش میکرد!
منم با اینکه وسط بیابون بودم گفتم یا کمش کن یا من پیاده میشم!؟
اونم نامردی نکرد و زد کنار منم کم نیاوردم و پیاده شدم!
#اللهمعجللولیکالفرج♡
#شهید_محمدمهدی_لطفینیاسر🕊
#خاطرات_شهید
°•| مراسم عروسی ما ، به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجاب کامل داشتم .
°•| جالب است برایتان بگویم وقتی فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری ؟
°•| می دانستم رضا دوست دارد شهید شود چون بارها گفته بود ، من هم در جواب فیلمبردار گفتم : انشاء الله عاقبت ما ختم به شهادت شود .
°•| من رضا را خیلی دوست داشتم ، فکر می کنم عشق ما خیلی خاص بود . بعد از رضا پرسید : شما چه آرزویی دارید ؟
گفت : همین که خانم گفت .
راوی همسر شهید
@shohada27
#خاطرات_شهید
نشست رو به رویم آرام، متین، موقر گفت: من همینم نه خانه دارم نه ماشین شغلم هم تنها کفاف یک زندگی ساده را می دهد نه بیشتر...
به خاطر همین هم هرجا رفتم نه شنیدم ...
جواب شما چیست؟!
گفتم مهم تقوا ست!
اخلاق و تقوای آسدمحمد می ارزید به هزار جور خانه و ماشین ...
راوی:همسر شهید
#یادشهداباصلوات 🌹
@shohada27
#خاطرات_شهید
زیادی با بچه ها مهربان و خوش اخلاق بود همیشه میگفت: خانم ...نکند وقتی خانه نیستم خدانکرده تندی کنید با بچه ها !
خانه که بود کم نمیگذاشت در محبت و مهربانی ...
راوی :همسر شهید
#شهیدسیدمحمد_حسین_زاده
#یادشهداباصلوات 🌷
@shohada27
#خاطرات_شهید
🌹شهیدسیدمحمد حسین زاده
گه گاه بین حرفهایش ذکر سوریه رفتن را پیش می کشید مخالف رفتن ش بودم تا دلخوری و ناراحتی ام را می دید حرف را عوض میکرد میخندید و میگفت شوخی کردم ..نمیرم! خیالت راحت!
نقاش ساختمان بود گفت: میخواهد برود کربلا برای کار یک کاغذ گذاشت پیش رویم و گفت امضای شما برای رفتنم لازم است.
از شوق کارکردنش در کربلا کاغذ را نخوانده امضا کردم.
موقع رفتنش که شد سرانداخت پایین و گفت شرمندتم اما من میروم سوریه نه کربلا ...
راوی:همسر شهید
#یادشهداباصلوات 🌱
@shohada27
#خاطرات_شهید
نشست رو به رویم آرام، متین، موقر گفت: من همینم نه خانه دارم نه ماشین شغلم هم تنها کفاف یک زندگی ساده را می دهد نه بیشتر...
به خاطر همین هم هرجا رفتم نه شنیدم ...
جواب شما چیست؟!
گفتم مهم تقوا ست!
اخلاق و تقوای آسدمحمد می ارزید به هزار جور خانه و ماشین ...
راوی:همسر شهید
#شهید_سیدمحمد_حسین_زاده
#یادشهداباصلوات 🌹
@shohada27