eitaa logo
وصیت شهدا به حجاب
120 دنبال‌کننده
3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
13 فایل
یادت باشد شهید اسم نیست، رسم است، شهید عکس نیست که اگر از دیوار اتاقت برداشتی فراموش بشود شهید مسیر است، زندگیست، راه است، مرام است! شهید امتحانِ پس داده است! شهید راهیست بسوی خدا...
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید حاج قاسم سلیمانی: مرگ، اجباری است و ۹۹ درصد مردم به همین شکل اجباری می‌میرند و تنها یک درصد توفیق دارند که مرگ اختیاری یا همان شهادت را انتخاب کنند. http://eitaa.com/joinchat/1129841018C3a4897af60
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢«حضرت مهدی(عج)»: برای تعجیل در ظهور من زیاد دعا کنید که خود فَرَج و نجات شما است. (کمال‌الدین، ج ٢، ص ٤٨٥) 🔹إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالی‌که طلا و جواهر و اشیاء گرانبها به‌همراه داشتند. ✍پس راهب‌‌‌‌ رو کرد به جماعتی که در آن‌جا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود ) و سوال کرد: "خلیفه‌ی نبی و امین او چه کسی است؟" پس جمعیت حاضر ابوبکر را نشان دادند. راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید: نامت چیست؟ ابوبکر گفت: نامم "عتیق" است راهب پرسید: نام دیگرت چیست؟ ابوبکر گفت: نام دیگرم "صدیق" است. راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت "نه هرگز" پس راهب گفت گمان کنم آن‌که در پی او هستم شخص دیگریست. ✍ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟ راهب پاسخ داد من به‌همراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گران‌بها به‌همراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه‌ی مسلمین چند سوال بپرسیم، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او می‌بخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات ما را پاسخ دهد این‌جا را ترک کرده و به سرزمین خود باز می‌گردیم. ✍ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس، راهب گفت: باید به من امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم. ابوبکر گفت: در امانی، پس سوالاتت را بپرس. ✍راهب سه سوالش را مطرح کرد: 1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟ چه چیزاست که از آنِ خدا نیست؟ 2)ما هو شئ لیس عندالله؟ چه چیز است که در نزد خدا نیست؟ 3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟ آن چیست که خدا آن را نمی‌داند؟ پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم، پس به‌دنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس به‌دنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد و جمعیت گفتند چه سوالی‌ست که می‌پرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را می‌داند. ✍راهب ناامید گشته قصد بازگشت به روم کرد. ابوبکر گفت : ای دشمن خدا اگر عهد بر امان دادنت نبسته بودم زمین را به خونت رنگین می‌کردم. ✍سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود به‌سرعت خود را به امام علی (ع)رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آن‌جا برساند. پس امام علی ع به‌همراه پسرانش امام حسن (ع )و امام حسین (ع )میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند. ✍ابوبکر خطاب به راهب گفت: آن‌که در جست و جویش هستی آمد، پس هر سوالی داری از علی (ع) بپرس! راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسید:نامت چیست؟ امام علی (ع) فرمودند: نامم نزد یهودیان "الیا" نزد مسیحیان "ایلیا" نزد پدرم "علی" و نزد مادرم "حیدر" است. پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟ ✍امام (ع )فرمودند: او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم. پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده‌ی من تو بودی. پس به سوالاتم پاسخ بده و دوباره سوالاتش را مطرح کرد. ✍امام علی (ع) پاسخ دادند: . فإن الله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا فلیس من الله ظلم لأحد و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک 🔹 آن‌چه خدا ندارد، زن و فرزند است. 🔹 آن‌چه نزد خدا نیست، ظلم است. 🔹 و آن‌چه خدا نمی‌داند، شریک و همتا برای خود است. پس راهب با شنیدن این پاسخ‌ها ، امام علی را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت: "أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة" ✳️به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتاب‌های پیشین حیدر است ، پس به‌راستی تو خلیفه‌ی بر حق پیامبری، سپس تمام هدایا را به امام علی (ع) تقدیم کرد و امام در همان‌جا اموال را بین مسلمین قسمت کرد. 💠 عزيزان !! تا حد امکان نشر دهید؛ زیرا: ⬅️ پیامبر(ص)فرمود:هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)را نشر دهد، مادامی‌که از آن نوشته اثری باقیست ملائکة‌الله برای او استغفار می‌کنند. منبع : کتاب الإحتجاج مرحوم طبرسی http://eitaa.com/joinchat/1129841018C3a4897af60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️فرازی از فرموده‌های پیامبر(صلوات‌الله‌علیه‌و‌آله) در روز غدیر: 🔸هیچ حقّ و حقیقتی نیست مگر همراه مهدی (سلام‌الله‌علیه) و هیچ نورانیتی نیست مگر در پیشگاه مهدی (سلام‌الله‌علیه)! 🔹 لا حَقَّ إِلَّا مَعَه‏ و لا نُورَ إِلَّا عِنْدَه‏... 📚 بحار الأنوار، ج۳۷، ص: ۲۱۴. http://eitaa.com/joinchat/1129841018C3a4897af60
ذکر صلوات عرشیان می‌آمد تا رفت به سوی آسمان دست ِ علی از عرش بلند و یک صدا می‌گفتند اَلحَق که امیرمومنان است علی http://eitaa.com/joinchat/1129841018C3a4897af60
وصیت شهدا به حجاب
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت دهم : کشتي ✔️راوی : برادران شهيد 🔸هنوز مدتي از حضور ابراهيم در #ورزش
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت یازدهم : قهرمان ✔️راوی : حسين الله كرم 🔸مسابقات قهرماني 74 کيلو باشگاهها بود. همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد. آن سال ابراهيم خيلي خوب کرده بود. اکثر حريفها را با شکست داد. 🔸اگر اين مسابقه را ميزد حتماً در ميشد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد! آن سال ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. اما سالها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند. آن آقا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکرد. همه ما هم گوش ميکرديم. 🔸تا اينکه رسيد به ماجراي آشنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاهها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم بگيرم.اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد! آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم: اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. او هم نگاهي به من کرد. نَفَس عميقي کشيد و گفت: 🔸آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً ديد.به ابراهيم که تا آن موقع نميشناختمش گفتم: رفيق، پاي من آسيب ديده هواي ما رو داشته باش. ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چَشم. بازيهاي او را ديده بودم. توي كشتي بود. با اينکه شگرد ابراهيم فنهایي بود که روي پا ميزد. اما اصلاً به پاي من نزديک نشد! ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي به رفتم. ابراهيم با اينکه راحت ميتونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولي اين کار رو نکرد. 🔸بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاري كرد كه من بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت.ولي من خوشحال بودم. خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال، بچه محل خودمون بود. فکر ميکردم همه، مرام و داش ابرام رو دارن. 🔸اما توي فينال با اينکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پاي آسيب ديده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم ابراهيم قهرماني بود. از آن روز تا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبي هم از او ديد هام. را هم شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده. 🔸صحبتهايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبتهايش فکر ميکردم. يادم افتاد در مقر گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند: «ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي » 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 @shohada_hejab
وصیت شهدا به حجاب
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت یازدهم : قهرمان ✔️راوی : حسين الله كرم 🔸مسابقات قهرماني 74 کيلو باشگاه
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت دوازدهم: پورياي ولي ✔️راوی : ايرج گرائي 🔸مسابقات باشگاهها در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات، هم نقدي ميگرفت هم به انتخابي کشور ميرفت. ابراهيم در اوج آمادگي بود. هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. مربيان ميگفتند:امسال در 74 کيلو کسي ابراهيم نيست. 🔸مسابقات شروع شد. ابراهيم همه را يکي يکي از پيش رو برم يداشت. با چهار کشتي که برگزار کرد به نيمه نهائي رسيد. کشتيها را يا ضربه ميکرد يا با بالا ميبُرد. 🔸به رفقايم گفتم: مطمئن باشيد، امسال يه کشتي گير از باشگاه ما ميره تيم ملي. در ديدار نيمه نهائي با اينکه حريفش خيلي بود ولي ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت. حريف پاياني او آقاي «محمود.ك» بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش هاي جهان شده بود. 🔸قبل از شروع رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه هاي حريفت رو ديدم. خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب ميشي. 🔸مربي، آخرين توصيه ها را به گوشزد ميکرد. در حالي که ابراهيم بندهاي کفشش را ميبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند. من سريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روي تشک رفت. حريف ابراهيم هم وارد شد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيم جلو رفت و با به حريفش سلام كرد و دست داد. حريف او چيزي گفت كه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به علامت تائيد تکان داد. بعد هم حريف او جائي را در بالاي سالن بين تماشاگرها به او نشان داد! 🔸من هم برگشتم و نگاه کردم. ديدم پيرزني تنها، تسبيح به دست، بالاي سکوها نشسته. نفهميدم چه گفتند و چه شد. اما ابراهيم خيلي بد کشتي را شروع کرد. همه اش ميکرد. بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائي کرد که صِدايش گرفت. ابراهيم انگار چيزي از فريادهاي مربي و حتي داد زدنهاي من را نميشنيد. فقط وقت را تلف ميکرد! 🔸حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلي ترسيده بود اما پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. ابراهيم هم با خونسردي مشغول دفاع بود. داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و و حريف ابراهيم قهرمان 74 کيلو شد! وقتي داور دست حريف را بالا م يبرد ابراهيم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشت يگير يکديگر را بغل کردند. 🔸حريفِ ابراهيم در حالي که از خوشحالي گريه ميکرد خم شد و دست ابراهيم را بوسيد! دو کشتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالاي سکوها پريدم پائين. باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتم: آدم عاقل، اين چه وضع کشتي بود؟ بعد هم از زور عصبانيت با مشت زدم به بازوي ابراهيم و گفتم: آخه اگه نميخواي کشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نکن. ابراهيم خيلي و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر نخور! 🔸بعد سريع رفت تو رختکن،لباسهايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت. از زور عصبانيت به در و ديوار مشت ميزدم. بعد يك گوشه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. جلوي در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلي از فاميلها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به سمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟! 🔸بي مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرام يداريد. من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، و برادرام بالاي سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. بعد ادامه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشت. نميدوني مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه کرد هام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم. مانده بودم كه چه بگويم. کمي سکوت کردم و به چهر هاش نگاه كردم. 🔸تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه. از آن پسر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلاً با عقل جور درنمياد! 🔸با خودم فکر ميکردم، پوريايِ ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم... ياد تمرينهاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 @shohada_hejab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاه جديد رونمایی شد متاسفانه کیفیت شیشه‌های بازار خیلی اومده پایین🤣
 🌷صلواتی عالی برای ❤ از امام رضا علیه السلام روایت شده: 🔹هر کس داخل قبرستان مسلمین شود و این صلوات را بخواند، خداوند متعال تا ده سال عذاب از اهل آن بردارد و اگر دو بار بخواند تا چهل سال واگر سه بار بخواند هرگز خداوند آن قبرستان را عذاب نکند و هر کس بر سر قبر پدر و مادر بخواند چنان باشد که حقوق ایشان را ادا کرده باشد. 🌸اَللّهَّم َصَّل عَلی مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّدٍ ما دامَتِ الصَلَواتِ وَ  َصَّل عَلی مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّدٍ ما دامَتِ البَرَکاتِ وَ َصَّل عَلی مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّدٍ ما دامَتِ الرَّحَمهِ ، اَللّهَّم َصَّل عَلی رُوحِ مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّدٍ فِی الاَرواحِ وَ َصَّل عَلی جَسَدِ مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّدٍ فِی الاَجسادِ وَ َصَّل عَلی قَبرِ مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّدٍ فِی القُبُورِ وَ  َصَّل عَلی صُورَۃِ  مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّدٍ فِی الصُّوَرِ وَ  َصَّل عَلی تُربَهِ مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّدٍ فِی التُّرابِ وَ َصَّل عَلی نُورِ مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّدٍ فِی الاَنوارِ  بِرَحمَتِکَ یا اَرَحمَ الرّاحِمینْ  📚 مصباح الهدی ص ۲۷۹ 🌷خدایا ! رفتگان ما را ببخشا و بیامرز. آمین ‎ ‎ ‎ ‌ @shohada_hejab