📌 #روایت_کرمان
خواهر است دیگر
📆 قرار بود چهارشنبه ۱۳ دیماه جلسهی خواستگاری مکرمه باشد.
به خاطر مراسم گلزار و حضور نیروهای هلال احمر در آن، روز خواستگاری را عوض کردند و جمعه قرار جدیدشان بود.
خواهر است دیگر
نشسته زل زده به خانهی جدید خواهرش که او را با تمام آرزوهایش میخواهد در خود جای دهد.
دارد توی ذهنش نجواهای شبانهی خواهرانهشان را یاد میآورد.
قرار بود او را در لباس سفید آرزوها ببیند.
میبینی؟ مات و مبهوت خاکی است که قرار است خواهرش درون آن برای همیشه بخوابد.
لباس سفید به او پوشاندهاند. لباسی به تابندگی نور ملکوت نه به براقی پولک و مروارید و منجوق.
🥀 (خواهر شهیده مکرمه حسینی، شهید هلال احمر)
📌#روایت_کرمان
🌹 زخم خورده
محکم پای عروسکش را گرفته بود. هر صدای کوچکی از خزیدن اشیای داخل بیمارستان از جا می پراندش. هر بار با آن یکی دست پشت کمر عروسکش را لمس می کرد تا ببیند چند تا از ساچمه هایی که به کمرش اصابت کرده به کمر عروسکش خورده و باز می خواباندش...
🥀دختر شهیده فاطمه دهقان
📝راوی:رحیمه ملازاده
📸عکاس:زهره رضایی
https://eitaa.com/joinchat/1129841018C3a4897af60