💢 #ڪجاینـد_مـردان_بـےادعـا 💢
بـی خوابـی زده بود به سرم.
رفتـم تـوی محوطه ی پادگان دو ڪوهه قـدم بزنم.
از دور افــرادی را دیـدم ڪه در حال
"شستشـوی دستشویــی ها "بودند.
با خودم گفتـم:«خدمتڪارهای پادگان چرا نیمه شب مشغول ڪـار شدند!»
نزدیڪـ تر رفتم.
خشڪـم زد!
باور ڪـردنش مشڪل بود.
حاج احمــــد متـــــوسلیان، حاج محمـــود شهبـــازی و حـــاج همتـــ بودند ڪه در حال شستن دستشویـــی ها بودند.
وقتـی این صحنه را دیدم به یقین رسیدم ڪه فرماندهــی برای این ها ذره ای ارزش ندارد.
آن ها مثــل سه بــرادر بودند ڪه خود را خــــادم بسیجــی ها مــی دانستند.
به مناسبت 14 تیر، سالگرد ربایـش جاویدالاثر #حاج_احمد_متوسلیان فرمانده لشڪر 27 محمدرسول الله (ص) توسط عمال رژیم صهیونیستی
http://eitaa.com/joinchat/1129841018C3a4897af60
15.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | قابِماندگار | لحظه اهداء قاب عکس سردارِ شہید "هاشم امیرۍ" به مادر شهید...
تاریختولد: 1344/6/2
تاریخشہادت: 1365/8/8
محلتولد: گناوه، روستاۍ عباسی
http://eitaa.com/joinchat/1129841018C3a4897af60
10.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
برای رسیدن به جامعهای متمدن 🫢
من هم به شما ملحق میشم 🤓
و انقلاب ایران را حمایت میکنم.😬
#فرانسه
http://eitaa.com/joinchat/1129841018C3a4897af60
شهید حاج قاسم سلیمانی:
مرگ، اجباری است و ۹۹ درصد مردم به همین شکل اجباری میمیرند و تنها یک درصد توفیق دارند که مرگ اختیاری یا همان شهادت را انتخاب کنند.
http://eitaa.com/joinchat/1129841018C3a4897af60
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دعای_فرج
🟢«حضرت مهدی(عج)»:
برای تعجیل در ظهور من زیاد دعا کنید که خود فَرَج و نجات شما است. (کمالالدین، ج ٢، ص ٤٨٥)
🔹إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ.
🔰روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بههمراه داشتند.
✍پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود ) و سوال کرد: "خلیفهی نبی و امین او چه کسی است؟"
پس جمعیت حاضر ابوبکر را نشان دادند.
راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید: نامت چیست؟ ابوبکر گفت: نامم "عتیق" است
راهب پرسید: نام دیگرت چیست؟ ابوبکر گفت: نام دیگرم "صدیق" است.
راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت "نه هرگز"
پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.
✍ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟
راهب پاسخ داد من بههمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بههمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفهی مسلمین چند سوال بپرسیم، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات ما را پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم.
✍ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس، راهب گفت: باید به من امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم. ابوبکر گفت: در امانی، پس سوالاتت را بپرس.
✍راهب سه سوالش را مطرح کرد:
1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟
چه چیزاست که از آنِ خدا نیست؟
2)ما هو شئ لیس عندالله؟
چه چیز است که در نزد خدا نیست؟
3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟
آن چیست که خدا آن را نمیداند؟
پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم، پس بهدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بهدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند.
✍راهب ناامید گشته قصد بازگشت به روم کرد. ابوبکر گفت : ای دشمن خدا اگر عهد بر امان دادنت نبسته بودم زمین را به خونت رنگین میکردم.
✍سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بهسرعت خود را به امام علی (ع)رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند.
پس امام علی ع بههمراه پسرانش امام حسن (ع )و امام حسین (ع )میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند.
✍ابوبکر خطاب به راهب گفت: آنکه در جست و جویش هستی آمد، پس هر سوالی داری از علی (ع) بپرس!
راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسید:نامت چیست؟
امام علی (ع) فرمودند: نامم نزد یهودیان "الیا" نزد مسیحیان "ایلیا" نزد پدرم "علی" و نزد مادرم "حیدر" است.
پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟
✍امام (ع )فرمودند: او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم.
پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشدهی من تو بودی.
پس به سوالاتم پاسخ بده
و دوباره سوالاتش را مطرح کرد.
✍امام علی (ع) پاسخ دادند:
.
فإن الله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا
فلیس من الله ظلم لأحد
و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک
🔹 آنچه خدا ندارد، زن و فرزند است.
🔹 آنچه نزد خدا نیست، ظلم است.
🔹 و آنچه خدا نمیداند، شریک و همتا برای خود است.
پس راهب با شنیدن این پاسخها ، امام علی را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت:
"أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة"
✳️به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس بهراستی تو خلیفهی بر حق پیامبری، سپس تمام هدایا را به امام علی (ع) تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد.
💠 عزيزان !! تا حد امکان نشر دهید؛ زیرا:
⬅️ پیامبر(ص)فرمود:هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)را نشر دهد، مادامیکه از آن نوشته اثری باقیست ملائکةالله برای او استغفار میکنند.
منبع : کتاب الإحتجاج مرحوم طبرسی
http://eitaa.com/joinchat/1129841018C3a4897af60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️فرازی از فرمودههای پیامبر(صلواتاللهعلیهوآله) در روز غدیر:
🔸هیچ حقّ و حقیقتی نیست مگر همراه مهدی (سلاماللهعلیه) و هیچ نورانیتی نیست مگر در پیشگاه مهدی (سلاماللهعلیه)!
🔹 لا حَقَّ إِلَّا مَعَه و لا نُورَ إِلَّا عِنْدَه...
📚 بحار الأنوار، ج۳۷، ص: ۲۱۴.
#غدیر_عهدی_با_مهدی
#امیرالمومنین_علیه_السلام
http://eitaa.com/joinchat/1129841018C3a4897af60
ذکر صلوات عرشیان میآمد
تا رفت به سوی آسمان دست ِ علی
از عرش بلند و یک صدا میگفتند
اَلحَق که امیرمومنان است علی
http://eitaa.com/joinchat/1129841018C3a4897af60
وصیت شهدا به حجاب
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت دهم : کشتي ✔️راوی : برادران شهيد 🔸هنوز مدتي از حضور ابراهيم در #ورزش
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت یازدهم : قهرمان
✔️راوی : حسين الله كرم
🔸مسابقات قهرماني 74 کيلو باشگاهها بود. #ابراهيم همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد. آن سال ابراهيم خيلي خوب #تمرين کرده بود. اکثر حريفها را با #اقتدار شکست داد.
🔸اگر اين مسابقه را ميزد حتماً در #فينال #قهرمان ميشد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد!
آن سال ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. اما سالها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند. آن آقا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکرد. همه ما هم گوش ميکرديم.
🔸تا اينکه رسيد به ماجراي آشنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاهها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم #کشتي بگيرم.اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد!
آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم: اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. او هم نگاهي به من کرد. نَفَس عميقي کشيد و گفت:
🔸آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً #آسيب ديد.به ابراهيم که تا آن موقع نميشناختمش گفتم: رفيق، پاي من آسيب ديده هواي ما رو داشته باش. ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چَشم. بازيهاي او را ديده بودم. توي كشتي #استاد بود. با اينکه شگرد ابراهيم فنهایي بود که روي پا ميزد. اما اصلاً به پاي من نزديک نشد! ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي به #فينال رفتم.
ابراهيم با اينکه راحت ميتونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولي اين کار رو نکرد.
🔸بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاري كرد كه من #برنده بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت.ولي من خوشحال بودم. خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال،
بچه محل خودمون بود. فکر ميکردم همه، مرام و #معرفت داش ابرام رو دارن.
🔸اما توي فينال با اينکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پاي آسيب ديده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم #حق ابراهيم قهرماني بود. از آن روز تا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبي هم از او ديد هام. #خدا را هم شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده.
🔸صحبتهايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبتهايش فکر ميکردم. يادم افتاد در مقر #سپاه گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند:
«ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي »
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
@shohada_hejab