✍
آیت الله آقا مجتبی تهرانی(ره)؛
ذکر توسل به حضرت زهراسلام الله علیها
ذکر مصیبت آیت الله آقا مجتبی تهرانی(ره)؛
من یک دعا از علی(علیه السلام) نقل می کنم و وارد توسلم می شوم. علی(علیه السلام) وقتی زهرا(سلام الله علیها) از دنیا رفته بود و جنازه حضرت روی زمین بود، «لَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ(سلام الله علیها) قَامَ عَلَيْهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(علیه السلام)» آن گاه که زهرا درگذشت، امیرالمؤمنین کنار جنازه اش ایستاد. «وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي رَاضٍ عَنِ ابْنَةِ نَبِيِّكَ» اینطور دعا کرد: خدا! من از دختر پیغمبرت راضی هستم.«اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ أُوحِشَتْ فَآنِسْهَا»؛ خدا! اکنون که فاطمه تنها شده، تو خودت همدم او باش. «اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ هُجِرَتْ فَصِلهَا»خدایا! فاطمه جدا شد، ولی تو وصلش کن. آخرین جمله اش این است:«اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ ظُلِمَتْ فَاحْكُمْ لَهَا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ»[1]خدایا! به فاطمه ستم شد، خودت دادِ او را بستان که تو بهترین دادستانی.
علی چه می خواهد بگوید؟ یک ستم این بود که فدکش را غصب کردند. من سراغ آن نمی-روم. اما ستم بالاتر چه بود؟ من روایتی را نقل می کنم که از خود فاطمه(سلام الله علیها) نقل شده است. چند جمله را بیشتر نمی گویم. التماس دعا دارم. می گوید: من پشت درب بودم. درب خانه ام را آتش زدند؛ شعله آتش زبانه می کشید؛«وَ رَكَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَرَدَّهُ عَلَيَّ»؛ چنان لگدی به این درب نیم سوخته زد که این درب روی من افتاد؛«وَ أَنَا حَامِلٌ»؛ در حالی که من باردار بودم؛«فَسَقَطْتُ لِوَجْهِي »[2] با صورت به زمین خوردم... در این حال فاطمه دو نفر را صدا کرد. اوّل گفت:«يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ »؛ ای پدر، آیا با دخترت اینطور رفتار می کنند؟ نفر دوم فضّه بود؛ گفت: «آهِ يَا فِضَّةُ إِلَيْكِ فَخُذِينِي! فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْل»[3]فضه بیا، محسنم را کشتند...
پی نوشت:
[1]بحارالأنوار جلد 100.صفحه 256.
[2]بحارالأنوار.جلد 30.صفحه 349.
[3]بحارالأنوار.جلد 30.2فحه 293.
#حضرت_زهرا (س)
@shohada_hejab
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🕊
مداحی شهید مدافع حرم حامد بافنده ظهر شهادت حضرت زهرا(س) رو در روی داعشیها؛ منطقه عملیاتی پالمیرا سوریه در جمع رزمندگان لشکر فاطمیون (سال ۱۳۹۵)
🔹 شهید «حامد بافنده»
از شهدای مدافع حرم و دلداده حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بود که در جمع رزمندگان فاطمیون در جریان عملیات آزادسازی شهر پالمیرا روضه میخواند.
◇ او شهید شد ولی به برکت همین روضهها، شهر پالمیرا در استان حمص سوریه آزاد گشت و اهالی آن اعم از آرامیها، عموریان، عربها و اقلیتی از یهودیان نجات یافتند.
@shohada_hejab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما پناهی جز حضرت زهرا سلام الله علیها نداشتیم...
@shohada_hejab
9.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ «آوارهی تنهای راندهشده»
او کسی است که آواره، رانده شده، بدون همنشین و تنهاست.
@shohada_hejab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | «تاثیر شهید بر هویت جوانان»
🔺روایت شهید حاج قاسم سلیمانی از تاثیرپذیری یک جوان از شهید مدافع حرم
@shohada_hejab
18.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که در خواب در دستان مادرش تربت گذاشت و بعد از بیداری تربت در دستان مادر شهید بود.
#فاطمیه
@shohada_hejab
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حماس از سنگ تا طوفان
▫️روایت تصویری ۳۶ سال عمر حماس
▫️از شروع مبارزات با سنگ و سپس کوکتل مولوتوف گرفته تا عملیاتهای استشهادی و سپس ساخت موشک و اخیرا طوفان الاقصی
▫️همراه با نمایش تصاویر رهبران و فرماندهان شهید حماس
#طوفان_الاقصی | #فلسطین | #قدس |
#غزه
@shohada_hejab
🔆 خیلی اتفاق می افتاد که دوستان و آشنایان برای کارهای خود به پدر مراجعه می کردند و می خواستند به علی بگوید تا مشکل شان را حل کند. علی هم سبک کارش این بود هر کسی به او مراجعه می کرد؛ اگر درخواستش منع قانونی نداشت انجامش می داد و اگر منع قانونی داشت، توجیهش می کرد و علت نشدنش را بیان می کرد.
🔸 یک بار یکی از همشهری ها کاری داشت. پدر به علی نامه نوشت. آن شخص به تهران رفته بود و علی به او ناهار هم داده و علت انجام نشدنش را بیان کرده بود. اما او شیطنت کرده، به پدر گفته بود: «دیدی پسرت اعتنایی به تو و حرفت نکرد.» این مطلب باعث نارحتی پدر از علی شد.
🔸 آن وقت ها علی تیمسار بود و فرمانده نیروی زمینی ارتش. وقتی هم می آمد همه خواهرها و برادرها جمع می شدیم تا ببینیمش. علی از در که وارد شد به سمت پدر رفت تا دستش را ببوسد؛ اما پدر با ناراحتی علی را هل داد و روی زمین انداخت.
👈 علی دیگر بلند نشد. همین طور با زانو آمد و خودش را روی پای پدر انداخت و گفت: اگر مرا نبخشید از روی پای تان بلند نمی شوم. او التماس می کرد و ما همه گریه می کردیم. پدرم ناگاه تکانی خورد و علی را بلند کرد.
🔸 علی وقتی بلند شد بعد از دست بوسی پدر و مادر کنار پدر نشست. گویی اصلا اتفاقی نیفتاده است. در ضمن حرفها، پدر را روشن کرد که آن شخص حقش نبوده. بعدا پدر مفصل خدمت آن شخص رسیده بود.
راوی: خواهر شهید
📚 برگرفته از کتاب؛
«خدا می خواست زنده بمانی»
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
بقلم فاطمه غفاری
نشر روایت فتح
#از_شهدا_بیاموزیم
#شهیدانه
.
@shohada_hejab
8.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چرا میگویند چادرت را بتکان روزی مارا بفرست؟
🔰 آیتالله #مصباح_یزدی
@shohada_hejab
رهبر معظم انقلاب در مورد خصوصیات #شهید_باکری در دوران جنگ فرمودند:
« شجاعت فقط در جنگیدن نیست؛ شجاعت در تسلّط بر نفْس، شجاعت در گفتن، در نگفتن، در امساک کردن، در اقدام کردن، همهی اینها خیلی مهم است.»
بخشی از بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره شهدای استان آذربایجان شرقی. ۱۴۰۲/۹/۱۵
✍ یک نمونه از شجاعت ( در تسلّط بر نفْس و شجاعت در نه گفتن ) شهید مهدی باکری:
یک روز که آقا مهدی برای ارجاع کاری به مرکز پیام آمده بود غلامحسین سفیدگری، مسئول دفتر فرماندهی به من گفت:
با توجه به اینکه رزمندگان در سنگرها زیر گرمای سوزان قرار دارند، آقا مهدی مقید است که داخل ساختمان نیاید که مبادا باد کولر به ایشان بخورد شما که تازه به این جمع آمده ای به آقا مهدی تعارف کن تا داخل ساختمان شود شاید قبول کرد.
من نیز دَر را باز کرده و چند قدمی دورتر از دَر ایستادم و به آقا مهدی گفتم: گوش به فرمان هستم، بلکه ایشان مجبور شوند جهت صدور دستورات داخل ساختمان شوند، ولی ایشان زرنگ تر از این حرفها بود و حتی حاضر نشد که سرش را وارد ساختمان نماید همان جا نشست روی جعبه مهماتی که در مقابل ساختمان وجود داشت و در زیر آفتاب سوزان، پیامها را مطالعه نمود.
📚سلسله اعصاب فرماندهی
راوی: حاج کاظم احمدنژاد
@shohada_hejab
11.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀فرارسیدن ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد.
@shohada_hejab