#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هشتــاد_و_نهم۸۹
👈این داستان⇦《 کرکر مردی 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎حالم خیلی خراب بود ...
- اشتباهی دستت گرفت، پاره شد؟ ... خودت میتونی چیزی رو که میگی باور کنی❓ ... اونجایی که چسبونده بودم ... محاله اشتباهی دست بخوره پاره بشه ... اونم پوستری که رویهی پلاستیکی داره ...😳
تو که بلدی قاب درست کنی ... قاب میگرفتی، میزدیش به دیوار ... که دست کسی بهش نگیره ...⚡️
🔻مامان اومد جلو ...
خجالت بکش سعید ... این عوض عذرخواهی کردنته ... پوسترش رو پاره کردی ... متلک هم می اندازی؟ ...😠
کار بدی نکردم که عذرخواهی کنم ... میخواست اونجا نچسبونه ...🙄
هر لحظه که میگذشت ضربان قلبم شدید تر میشد 💓...
🔹خیلی پر رویی ... بی اجازه رفتی سر کمدم ... بعد هم زدی پوسترم رو پاره کردی ...حالا هم هر چی، هیچی بهت نمیگم و میخوام حرمتت رو نگهدارم بازم ...
مثلا حرمت نگه ندار، ببینم میخوای چه غلطی بکنی؟ ... آره ... از عمد پاره کردم ... دلم خواست پاره کردم ... دوباره هم بچسبونی پارهاش می کنم ...⚡️
🙌و دو دستی زد تخت سینهام و هلم داد ...
بگو جربزه ندارم از حقم دفاع کنم ... گریه کن، بپر بغل مامانت ...
از شدت عصبانیت، رگ گردنم می پرید ... یقهاش رو گرفتم و کوبیدمش به دیوار ... و نگهش داشتم ...😡
هر بار اذیت کردی و وسایلم رو داغون کردی ... هیچی بهت نگفتم ... فکر نکن اگه کاری به کارت ندارم و نمیزنم لهت کنم ... واسه اینه که زورت رو ندارم ... یا از تو نصف آدم می ترسم ...😐
بدجور ترسیده بود ... سعی کرد هلم بده ... لباسش رو از توی مشتم👊 بکشه بیرون ... اما عین میخ، چسبیده بود به دیوار ... هنوز از شدت خشم می لرزیدم ... تا لباسش رو ول کردم ... اومد خودش رو کنترل کنه اما بدتر روی سرامیک ... فرش زیر پاش سر خورد ...
▒برو هر وقت پشت لبت سبز شد ... کرکر مردی بخون ...
یه قدم👣 رفتم عقب ... مامان ساکت و منتظر ... و الهام با ترس، دست مامان رو گرفته بود ... چشمم👁 که به الهام افتاد، از دیدن این حالتش خجالت کشیدم ...
هنوز ملتهب بودم ... سعید، رنگ پریده ساکت و توی لاک دفاعی ...😨
همه توی شوک ... هیچ کدوم شون ... چنین حالتی رو به من ندیده بودن ...😡
جو خونه در حال آرام شدن بود ... که پدر از در وارد شد ...😱
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_نـــود۹۰
👈این داستان⇦《 در برابر چشم 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎پدر کلید انداخت و در رو باز کرد ... کلید به دست🔑 ... در باز ... متعجب خشکش زد ... و همه با همون شوک برگشتن سمتش ...
اینجا چه خبره❓ ...
با گفتن این جمله ... سعید یهو به خودش اومد و دوید سمتش ... اشتباهی دستم خورد پوسترش پاره شد ... حالا عصبانی شده😡 ... می خواد من رو بزنه ...
برق از سرم پرید ...⚡️
نه به خدا ... شاهدن ... من دست روش ...
کیفش رو انداخت و با همه زور ... خوابوند توی گوشم 👂...
🔹مرتیکه آشغال ... آدم شدی واسه من؟ ... توی خونه من، زورت رو به رخ می کشی❓ ... پوسترت❓ ... مگه با پول خودت خریدی که مال تو باشه که دست رو بقیه بلند می کنی؟ ...
و رفت سمت اتاق ... دنبالش دویدم تو ... چنگ انداخت و پوستر رو از روی کمد کند ... و در کمدم رو باز کرد ...
⭕️بازم خریدی؟ ... یا همین یکیه❓ ...
رفتم جلوش رو بگیرم ... بابا ... غلط کردم ... به خدا غلط کردم ...
▫️پرتم کرد عقب ... رفت سمت تخت ... بقیهاش زیر تخت بود... دستش رو میکشیدم ... التماس میکردم ...
- تو رو خدا ببخشید ... غلط کردم ... دیگه از این غلط ها نمی کنم ...😔
مادرم هم به صدا در اومد ...
- حمید ولش کن ... مهران کاری نکرده ... تو رو خدا ... از پول تو جیبیش خریده ... پوستر شهداست 🌹... این کار رو نکن ...
و پدرم با همه توانش ... پوسترها رو گرفته بود توی دستش و میکشید ... که پارهشون کنه ... اما لایه پلاستیکی نمیگذاشت ...
جلوی چشم های گریان و ملتمس من😭 ... چهار تکهشون کرد ... گاز رو روشن کرد و انداخت روی شعلههای گاز ...🔥
🔻پاهام شل شد ... محکم افتادم زمین ... و پوستر شهدا🌹 جلوی چشمم میسوخت ...🔥
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️نفرین رهبری بر کسانی که با ازدواج مخالفت میکنند..
این لعنت شامل تمام مسئولین و افرادی که مانع ازدواج جوونا هستن میشه
#ازدواج_آسان #عقد_ساده
#حذف_ریخت_و_پاش_ازدواج
#حذف_تالار #حذف_سرویس_طلا
#حذف_جهیزیه_سنگین
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
#وصیتنامهشهـღـدا⚘
اما خواهرانم! سیره و روش حضرت فاطمه(سلام الله علیها)را برایتان سفارش می کنم و ثانیاً حجاب که مسئله اصلی این است، وقتی حجاب محکم شد مشت ها بر دهان دشمن فرود می آید
شهید احمد خاکبازی نیکوییان🌹
#حجابشڪرانهےزیبایے
#یادشهداباذکرصلوات🌷
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
بزن کف مرتضی داماد گشته
بزن کف قلب زهرا شاد گشته
👏👏👏
بزن کف در قدوم ماه داماد
بزن لبخند تا حق را کنی شاد
👏👏👏
چنین داماد را باشد عروسی
که هستی آیدش بر پای بوسی
👏👏👏
عروسی دختر ختم رسولان
عروسی مصطفی را راحت جان
👏👏👏
عروسی مریم و هاجر کنیزش
عروسی کو خدا دارد عزیزش
👏👏👏
عروسی هستی هستی فدایش
عروسی خلق داماد از برایش
👏👏👏
چه دامادی که فخر کائنات است
چه دامادی خداوند ثبات است
👏👏👏
چه دامادی سراپا فخر و عزت
چه دامادی خدای عشق و غیرت
👏👏👏
چه دامادی محمد ساق دوشش
ملائک هم غلام حلقه گوشش
👏👏👏
حلول ماه ذی الحجه
و سالروز ازدواج حضرت علی(ع)
و حضرت فاطمه ( س) مبارک باد 🌸🍃
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#خداست_كه_به_وقت_بركت_میده!
🌷آن روز، به مسجد نرسیده بود. برای نماز به خانه آمد و رفت توی اتاقش. داشتم یواشکی نماز خواندنش را تماشا میکردم. حالت عجیبی داشت. انگار خدا، در مقابلش ایستاده بود. طوری حمد و سوره میخواند مثل این که خدا را میبیند؛ ذکرها را دقیق و شمرده ادا میکرد.
🌷بعدها در مورد نحوهی نماز خواندنش ازش پرسیدم، گفت: اشکال کار ما اینه که برای همه وقت میذاریم، جز برای خدا! نمازمون رو سریع میخونیم و فکر میکنیم زرنگی کردیم؛ اما یادمون میره اونی که به وقتها برکت میده، فقط خود خداست.
🌹خاطره ای به ياد نوجوان شهيد علیرضا کریمی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#مريضى_لذت_بخش!
🌷شبی تاریک، هنگام بازگشت در میان برف زمستان فقیری را دیدم که در سرما میلرزید، ولی نمیتوانستم برای او جایی گرم تهیه کنم. تصمیم گرفتم که همان شب را مثل آن فقیر در سرما بلرزم و از رختخواب محروم باشم. اینچنین کردم و تا صبح از سرما لرزیدم و به سختی مریض شدم و چه مریضی لذت بخشی بود.
راوى: فرمانده شهيد مصطفى چمران
📚 یاداشت های شهید چمران
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#دری_از_درهای_بهشت
#درى_ديگر....
🌷همراه سردار رفته بودیم اصفهان، مأموریت. موقع برگشتن، بردمان تخت فولاد. به گلزار شهدا که رسیدیم، گفت: بچهها، دوست دارین، دری از درهای بهشت رو به شما نشون بدم. گفتیم: چی از این بهتر، سردار! کفشهایش را درآورد، وارد گلزار شد. یک راست بردمان سر مزار شهید حسین خرازی. با یقین گفت: از این قبر مطهر، دری به بهشت باز میشه.
🌷نشستیم. موقع فاتحه خواندن، حال و هوای سردار تماشایی بود. توی آن لحظهها، هیچ کدام از ما نمیدانستیم که این حال و هوا، حال و هوای پرواز است؛ به ده روز نکشید که خبر آسمانی شدن خودش را هم شنیدیم. وصیت کرده بود که حتماً کنار شهید خرازی دفنش کنند. دفنش هم کردند. تازه آن روز فهمیدیم که بنا بوده از اینجا، در دیگری هم به بهشت باز بشود!
🌹خاطره اى به ياد سرداران شهید حاج احمد کاظمی و حـاج حسين خرازى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸امروز در اولین روز ماه ذی الحجه و در سالروز #ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س)
هفتاد زوج جوان در کنار مزار مطهر #سردار_دلها و یاران شهیدش آغاز زندگی مشترکشان را جشن گرفتند...
🌸🎈🎊
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313