eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
235 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - از شیعیان ما نیست - استاد عالی.mp3
2.58M
🏴ویژه ماه ●━━━━━────── ⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻ ♨️از شیعیان ما نیست 👌 شنیدنی 🎤حجت الاسلام ع 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 ۲۹ مرداد • شهادت شهید خسرو بابایی (۱۳۶۰ ه.ش) • آغاز آتش بس رسمی بین ایران و عراق (۱۳۶۷ ه.ش) • شهادت شهید حسن شوکت‌‏پور (۱۳۶۸ ه.ش) 🌷 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 سنگر خاطره... ▫️صدای قل قل قلیون به گوش می خورد و بوی تنباکوی میوه ای به مشام می رسید. تخت های دو نفره و سه نفره، کنار هم نشسته چایی می خوردند و قلیون هم کنارشان بود. گاهی دودی از یک تخت بالا می رفت و چند ثانیه بعد در هوا محو می شد. اینجا برای مجید نا آشنا نبود. بیشتر شب و روزهای جوانی اش را روی همین تخت ها با دوستانش گذرانده بود. ▫️مجید از راه رسید. یک دفتر و خودکار هم در دستش بود. با بیشتر آنهایی که نشسته بودند روی تختها و گپ می زدند سلام و علیک داشت، گاهی بعضی از آنها حتی برای مجید بلند می شدند و جا برایش باز می کردند. یکی دو نفری هم نی قلیون را به سمت مجید کج می کردند و یک تعارفی به مجید می زدند. ▫️آقا مجید، طعم پرتقال، بفرما. نه داداش، من چند ماهی میشه که دیگه نمیکشم. ای بابا مجید جون بیا یه دم بزن، حالش رو ببر. میگم نمیکشم، تو میگی بیا یه دم بزن. ▫️و بی آنکه پی حرف را بیاورد کنار حاج مسعود رفت. حاج مسعود مداح هیات بود. بیشتر محرم ها را مجید در هیات حاج مسعود سینه می زد و گاهی میدان دار هیات هم می شد. در بچه گی اش به حج مشرف شده بود و از همان روزها حاجی قبل از اسمش مانده بود. ▫️مجید سلام کرد و گفت: حاجی بیا کارت دارم. حاج مسعود از اتاق که بیرون آمد و با حوله ی کوچک دستانش را خشک می کرد. جونم مجید، کاری داری. بیا داداش، بیا حاجی جون چهار تا حرف قلمبه سلمبه یاد من بده، من سواد آنچنانی ندارم، می خوام وصیتم بنویسم. مجید، این دیگه از اون حرفهاست. خودت باید بنویسی، من آخه چی بهت بگم. ▫️بر روی لبه ی یکی از تخت ها نشست. شروع به نوشتن کرد. مجید و مسعود با هم زیاد خاطره داشتند. سالهای زیادی بود که با هم بودند. اول هم صنف، بعد هم بچه محل بودنشان آن دو را کنار هم قرار داده بود. مسعود نگاهش کرد و یاد روزی افتاد که بچه های قهوه خانه خبر دار شده بودند مجید قرار است به سوریه برود. دهان به دهان حرف به گوش همه رسیده بود. خیلی ها تعجب کرده بودند و می گفتند: نه بابا، این سوریه برو نیست. حالا هم میخاد یه اعتباری جمع کنه. آخه اصلا مجید سوریه نمی برن، مگه میشه، مگه داریم... 🕊🌹 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ 📜 🔰دختری که قول می‌دهد ... ✍🏼یک روز سردار دختر ۴ساله ام را در آغوش گرفت و از او پرسید: "میخواهی چه کاره شوی؟ " گفت: دکتر. سردار گفت: "دکتر خوبی بشو که به اسلام خدمت کنی." حالا بعد از شهادت سردار، دخترم می گوید من به سردار قول دادم. باید دکتر شوم. اگر شهید نمی‌شد باید شک می‌کردیم! شهادت، حق سردار بود. 👤راوی: یکی از اهالی روستای قنات ملک 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220814-WA0004.mp3
9.37M
🎼نماهنگ| تو پناه منی با صدای سید رضا نریمانی تو پناهمی، تو تکیه گاه محکمی تو پناهمی، تو کشتی نجاتمی تو پناهمی تو، یک نیاز مبرمی آقا دلتنگ حرم هستم حسین 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ شهیدی که برای رفتنش به سوریه نذر کرد لب به آب نزند. اهل نماز اول وقت و امر به معروف بود، با جذبه، خوشرو و کم حرف بود و در رشته های هاپکیدو و جودو و کونگ فو فعالیت داشت و استادهم بود، چندین بار مقام اول کشوری را بدست آورد. از ۲۱سالگی مشتاق دفاع از حرم و اعزام به سوریه بود، ولی بدلیل اینکه تک پسر بود و پدرش جانباز ۸ سال دفاع مقدس بود اعزامش نمیکردند، بعد از ۳ سال تلاش، در سفرش به کربلا، با توسل و مددگرفتن از امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) نذر کرده بود تا زمانی که پایش به حرم حضرت زینب (ع) نرسد آب به لبانش نزند، نذرش هم قبول شد، فردای روزی که از کربلای برگشت پدرش او را همراه خود برای آموزش به پادگان برد، بعد از یک ماه در تاریخ ۱۲دی ماه ۹٤ ساعت ۱۱ ظهر تماس گرفتند که سریع به محل گفته شده برود، سریع غسل شهادت کرد و راه افتاد. سرانجام در۱۳ دی ماه ۹٤ به سوریه اعزام شد. همیشه آرزو داشت روی شناسنامه اش مهر شهادت بخورد که درتاریخ ۲۱دی ماه ۹۴به آرزویش رسید. شهید 🕊🌹 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام فرمانده ! دلمان برای تو تنگ است ! برای تو که از قطره قطره ی خونت برای وطن و از تمام دارائیت برای علمدار گذشتی به تو افتخار میکنیم 🌸 و کاش بتوانیم طوری زندگی کنیم که تو هم به ما افتخار کنی... 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 سنگر خاطره.... با یه عده طـــلبه آمدند قم همه شهــــید شدند الا محسن خواب امام حسین علیه السلام رو دیده بود. آقــــــا بهش گفته بودند: "کارهات رو بکن این بـــار دیگه بار آخــــره " یه ســـــربند داده بود به یکی از رفقاش، گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام. آخه از آقا خواســـتم بی ســر شهید شم با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه گلوله ۱۲۰ خورده بود وسطـشون؛ جنـــــازه اش که اومد، ســـــر نداشت. سربند رو بستیم به سیـــنه اش... روی سربند نوشته بود ؛" أنا زائر الحســــــین ع " 🌹🕊 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفارشش بود... بعداز نماز کار همیشگی اش خواندن زیارت عاشورا بود حتی اگر مهمانی بود، یا کار داشت یا وقت غذا بود تا زیارت عاشورا نمی خواند نمی آمد...! 🕊🌹 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ▪️دوست شهید نقل می‌کند: سردار حجازی به شدت محبّ حضرت زهرا علیهاالسلام بود و هر سال مراسم روضه برگزار می‌کرد. با اینکه در تهران در منزل سازمانی سکونت داشت اما عشق و علاقه او به حضرت زهرا، جمعیّت زیادی را به خانه او می‌کشاند؛ تا حدّی که داخل جا نبود و مردم بیرون می‌نشستند. زمانی هم که در سفر بود، در ایام فاطمیّه به اصفهان می‌آمد، مراسمی می‌گرفت و بازمی‌گشت. ▪️در ایام محرّم نیز مقیّد بود که در منزل پدری‌اش روضه بگیرد و این روضه‌ها نیز مفصّل بود و شاهد بودم افرادی از مسیرهای دور در آنجا شرکت می‌کردند و حتی حجت‌الاسلام فرحزاد در این سال‌ها خود را به این روضه می‌رساند. به یاد دارم زمانی که به منزلش می‌رفتیم و هنگام نماز جلو می‌ایستاد، تا چه حد خلوص داشت و اذکاری می‌گفت که هنوز در وجودم تلنگر می‌زند. ▪️وقتی که به روضه می‌رفت، همیشه دَم در می‌نشست و یا مشغول کمک بود. سردار حجازی را در خانواده‌اش، به‌عنوان گلِ سرسبد و انسانی که ذوب در دین، خدمت و اعتقادات است، می‌شناختند. سید محمد همیشه مشکل‌گشا بود. 🌷 🆔 @shohada_tmersad313