🌷 #هر_روز_با_شهدا🌹
#قدرت_ايران....!!
🌷نيروهای اطلاعات- عملیات شناسايى هاى لازم را به خوبی انجام دادند و فرماندهان هم غواصان را توجیه کردند. دشمن دوربین های مادون قرمزی داشت که شب را مثل روز نشان می داد، باید با احتیاط عملیات را انجام می دادیم. افسران بعثی که در این عملیات اسیر شدند می گفتند: فکر نمی کردیم با وجود این همه سنگر، مانع و امکانات بتوانید از اروند عبور کنید و نیروهایتان در این حجم عمل کنند.
🌷برایشان خیلی عجیب بود. می گفتند: اصلاً فکر نمی کردیم در یک شب بتوانید عملیات را انجام دهید و از این آب خروشان عبور کنید. برایشان غیرقابل تصور بود. نیت بچه ها این بود که هرطور شده به آب بزنند و این منطقه را بگیرند و با اراده ای محکم نیتشان را عملی کردند. رزمندگان می گفتند: باید قدرتمان را به صدام و حامیانش نشان دهیم!!
🌷وقتی این عملیات انجام شد صدام و سایر کشورها متوجه قدرت ایران شدند. فهمیدند ایران همانطور که خرمشهر و سوسنگرد را آزاد کرد این توان را دارد که بخشی از خاک دشمن را در اختیار بگیرد. اهمیت فاو برای هر دو کشور خیلی زیاد بود. شهر فاو شهر اسکله و بنادر نفتی است.
🌷دو شهر مشرف به مناطق نفتی از نظر استراتژیک بصره و فاو هستند که از نظر درآمد نفتی و اسکله های تجاری بسیار اهمیت دارند و در نتیجه این عملیات ایران بر سواحل اروند، ساحل شمالی خورعبدالله و شبه جزیره فاو مسلط و راه ورود عراق به خلیج فارس از طریق فاو مسدود شد. همچنین غنیمت خوبی هم از دشمن گرفتیم؛ مهمات، قبضه خمپاره، سلاح سبک، جیپ و نفربر....
🌷در منطقه خودشان عمل کردیم و آنها همه چیز را رها کردند و رفتند. نیروهایی هم که نتوانسته بودند عقب نشینی کنند اسیر شدند و در این عملیات اسیر زیادی از دشمن زیاد گرفتیم. پس از یک سال که نیروها کاملاً تثبیت شدند تعدادی از رزمندگان در فاو مستقر شدند و تعدادی به عقب بازگشتند. صدام با سایر کشورهای هم پیمانش اتحادی علیه ایران بست و به دنبال راهی برای خارج کردن ایران از آن منطقه بود.
راوى: جانباز علی اکبر سهرابی از رزمندگان حاضر در عملیات والفجر ۸
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
🆔 @shohada_tmersad313
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌹
#يكى_از_بى_ادعاترين_ها....
🌷در عملیات فتح المبین نیروهای سپاه و ارتش را در چهار محور و تحت امر چهار قرارگاه سازماندهی کردیم، تیپ ۸ نجف اشرف به فرماندهی احمد کاظمی را به قرارگاه فتح به فرماندهی برادر رشید واگذار کردیم و باز شدن «تنگه ذلیجان» و عبور نیروها از آن تنگه و محاصره دشمن در «تنگه رقابیه» را بر عهده احمد کاظمی سپردیم.
🌷با برادران مهندسی سپاه و جهاد به آن منطقه رفتیم، عده ای می گفتند سه ماه طول می کشد تا با فعالیت های مهندسی و خاکبرداری این تنگه باز شود ولی ظرف یک ماه باید تنگ را باز می کردیم. پس از آنكه احمد کاظمی مسئولیت آن محور را بر عهده گرفت عامل مهمی برای تشویق مهندسین سپاه و جهاد سازندگی شد و در کمتر از دو ماه تنگه برای عبور نیروها و خودرو آماده شد.
🌷در عملیات فتح المبین، احمد کاظمی، تیپ ۸ نجف را با کمک شهید مهدی باکری از همین تنگه عبور داد و تقریبا بیش از ۲۰ کیلومتر نیروها را از رمل های پشت ارتفاعاتِ میشداغ عبور داد و از پشت سر، نیروهای دشمن را در تنگه رقابیه به محاصره درآوردند و تنگه رقابیه را که یکی از دروازه های عملیات فتح المبین محسوب می شد، باز کردند. وقتی پس از عملیات به او گفتم: «احمد، تو برای باز کردن تنگه زحمت زیادی کشیدی.»، در پاسخ گفت: «ذلیجان را خدا شکافت.»
راوى: سرلشکر پاسدار محسن رضایی
📚 کتاب "فرماندهان دفاع مقدس: شهید احمد کاظمی"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷
هشتم اسفند ماه سال 1327 ه ش در شهر کربلا چشم به جهان گشود. چون پدرش براي ادامه تحصيل به عراق مهاجرت کرده بود، او در کنار مزار علي بن ابيطالب (ع) به دنيا آمد.
بعد از گذشت يک و سال و نيم از تولد محمد جعفر به ايران آمدند و در يکي از روستاهاي سبزوار اقامت گزيدند. چهار سال پس از آن، به مشهد رفتند و چون اجازه بازگشت به عراق را به آن ها ندادند، در کنار مزار امام هشتم (ع) سکني گزيدند.
حدود پنج سال نزد به پدرش که روحاني بود درس طلبه گي خواند. به پدر و مادرش احترام مي گذاشت. در دوازده سالگي جريان بت شکني حضرت ابراهيم را در مسجد بازگو کرد و گفت: «مردم بايد ابراهيم وار عمل کنند.» طاغوتيان از سخنان اين نوجوانان ترسيدند و ديگر اجازه سخنراني را به او ندادند
•••▪️🕊🌷🕊▪️•••
🌷🌷🌷
در 15 سالگي لباس طلبه گي به تن کرد. عاشق اهل بيت (ع) بود و در راه رساندن پيام حق به مردم بسيار کوشيد. پس از مدتي لباس را از تن بيرون کرد و با لباس عادي به کوشش خود ادامه داد. مي گفت: «نمي توانم آن طور که شايسته است، حق اين لباس را ادا کنم.» آرزوي زيارت بارگاه امام حسين (ع) را داشت، ولي موفق به زيارت نشد.
در 17 سالگي با خانم سکينه بيد خوري پيمان ازدواج بست. مدت زندگي مشترک آن ها 12 سال بود. ثمره ي ازدواج آن ها چهار فرزند است، محمد جواد در 15/10/1348، محمد مهدي در 30/6/1350، نرجس در 31/6/1353 و روح الله در 6/11/1357 به دنيا آمد.
قبل از انقلاب به خاطر وضعيت جامعه، مي گفت: «من دختر نمي خواهم، اما بعد از انقلاب مي گفت: «خدايا هرچه مي خواهي حالا به من دختر بده.»
در امور خانه با خانواده اش مشورت مي کرد. سعي مي کرد فرزندانش را مستقل و با اعتماد به نفس بزرگ کند و در امور درسي به آن ها کمک مي کرد.
•••▪️🕊🌷🕊▪️•••
🌷🌷🌷
مناعت طبع داشت که اين خصوصيت به همسر و فرزندانش نيز منتقل شده بود. قبل از انقلاب در پخش اعلاميه و نوارهاي امام فعاليت مي کرد. نقش سازماندهي تظاهرات را در راهپيمايي ها برعهده داشت.
او مقلد امام بود. در صنف ساعت فروشان جلسات مذهبي برپا مي کرد.
در مسائل مذهبي رياکار نبود. نماز مي خواند. قرآن تلاوت مي کرد. حج عمره را به جاي آورده بود. در سفر حج با آقا مصطفي خميني آشنا شده بود.
سنگ صبور همه بود. در بحران ها و مشکلات صبور بود و مشکل گشا. توکل به خدا داشت و يک اعتقاد عجيبي به امام رضا (ع) پيدا کرده بودند.
در کنار کار روزانه به تبليغ احکام خدا نيز مي پرداخت.بعد از پيروزي انقلاب اسلامي وارد بسيج شد و بعد از مدتي به سپاه پيوست. او جزو موسسين سپاه در مشهد بود. زماني که در سپاه بود، هر مزايايي را که مي دادند او نمي گرفت، چون مي خواست کارش خالصانه باشد.
•••▪️🕊🌷🕊▪️•••
🌷🌷🌷
بسيار متواضع بود. فخر فروشي نمي کرد. توکل به خدا داشت و هميشه موفق بود. در زماني که بني صدر کانديداي رياست جمهوري بود، به او راي نداد. مي گفت: «او فردي است، که سياست بازي مي کند.»
بعد از انقلاب افراد ساواکي را پس از شناسايي به دادگاه انقلاب معرفي مي نمودند.در سرکوبي ضد انقلاب شرکت مي کرد. مدتي در کردستان، گنيد و مرز افغانستان حضور داشت. با شهيد چمران و شهيد رستمي فعاليت مي کرد.
با شروع جنگ تحميلي، براي پيروزي انقلاب و برقراري جمهوري اسلامي به جبهه هاي حق عليه باطل شتافت. انگيزه هاي اعتقادي و علاقه به امام، باعث رفتن او به جبهه شد.
مي گفت: «بايد جبهه ها را پر کنيم و به نداي امام لبيک بگوييم.» او با صياد شيرازي نيز رابطه داشت.
مدتي در کردستان و سقز بود و در جنگ گنبد نيز حضور داشت و از طريق سپاه به مزارشريف افغانستان اعزام شدند.
ايشان براي خانواده هاي شهدا نفت و وسايل ديگر مي برد.
•••▪️🕊🌷🕊▪️•••
🌷🌷🌷
محمد جواد بيننده ( فرزند شهيد ) مي گويد: «در آخرين بار با يک گروه 60 نفري به جبهه ايلام رفتند. ايشان سرپرست گروه بودند. وقتي که ما براي بدرقه به راه آهن رفته بوديم، من به پدرم گفتم: حتماً به آرزويتان مي رسيد. بعد از 12 روز از اين جريان خبر شهادت پدرم را آوردند.» در نماز حاجت، طلب شهادت مي کرد.
براي سازماندهي به ايلام رفته بود. با رزمندگان قرار گذاشته بودند که اگر خطري حس کردند، سه بار «الله اکبر» بگويند. در هواي تاريک که دشمن خمپاره مي زد، او متوجه خطر مي شود. اما توانست تنها يک بار الله اکبر بگويد که بعد خمپاره به او اصابت مي کند و به شهادت مي رسد.
محمد جعفر بيننده در تاريخ 14/10/1360 در جبهه ايلام بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه رفيع شهادت نايل گرديد. پيکر مطهرش پس از انتقال به مشهد، در بهشت رضا (ع) دفن گرديد.
•••▪️🕊🌷🕊▪️•••