#روایت_حماسه_مردان_خدا🌷
🥀تو حلب شبها با موتور، حسن غذا و وسائل مورد نیاز به گروهش میرسوند.
ما هر وقت میخواستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش میرفتیم.
یک شب که با حسن میرفتیم غذا به بچههاش برسونیم چراغ موتورش روشن میرفت!
چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناصها بزنند.
خندید.
من عصبانى شدم با مشت تو پشتش زدم و گفتم: مارو میزنند.
🥀دوباره خندید و گفت: مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندی که گفته شب روى خاکریز راه میرفت و تیرهاى رسام از بین پاهاش رد میشد نیروهاش میگفتن فرمانده بیا پایین تیر میخورى در جواب میگفت اون تیرى که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده
و شهید مصطفى میگفت:
حسن میخندید و میگفت: نگران نباش اون تیرى که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده.
و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاق هایى براش افتاد و بعد چه خوب به شهادت رسید...
🌱راوی: شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
🍁شب وعاقبتتون شهدایی🍁
📨 :سلام بر او که میگفت:
اگر کسی شوق شهادت دارد فعلا طلب نکند؛ شهادت را در جـ.ـنگ با آمریکا و اسرائیل از خدا بخواهید..!
#سرداردلها
#سلام_بر_شهیدان
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@shohada_tmersad313